شمارهٔ ۱۹
صافی آبست ز آبگینه هویدا
یا رخ خوب تو شد در آینه پیدا
چو نان سنگی کز آب صاف نمودار
سنگ دلت از صفای سینه هویدا
خیز و در حجره را بمردم در بند
پس بنشین، لعل در تکلم بگشا
لیک در حجره را چه فایده بستن
کز لب بام آمدند بهر تماشا
گو همه عالم نظر کنند و به بینند
ما و تو با هم نشسته یکه و تنها
سفره بیغما برند و خانه بتاراج
خانه خدا در کند چه بر همه کس وا
بر سر بازار مشتری نکند راه
راه مگس چون فتد بدکه حلوا
تنک کمر را برای تفرقه بر بند
تنک شکر را ز بر تجربه بگشا
تا نگشائی دهان میان بنبندی
کس نکند در میانه حل معما
دعوت بی مدعی و خانه خالی
منزل بی ابتدال و نزل مهنا
محفل بی انتظار و مجلس بی غیر
نعمت بی منتها و سفره یغما
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.