گنجور

شمارهٔ ۱۸

از عقل، عشق کرده عجب بی خبر مرا
هر سو کشد چو مردم بی پا و سر مرا
افسانه میکنی سخنان مرا گمان
افسانه ایست نیز از این خوبتر مرا
هر نیمه شب خیال تو تا وقت صبحدم
شیرین چو جان و دل کشد اندر ببر مرا
هر صبحدم رسول تو با صد نوید لطف
چون آفتاب حلقه بکوبد بدر مرا
در مدرس حقایق تحصیل علم عشق
بسیار کرده ام، تو مخوان بی هنر مرا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از عقل، عشق کرده عجب بی خبر مرا
هر سو کشد چو مردم بی پا و سر مرا
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که بی‌خبر از عقل و منطق، در هر سمت به سمت خود بکشاند. به گونه‌ای که حالتی دارم شبیه به افرادی که نه پا دارند و نه سر.
افسانه میکنی سخنان مرا گمان
افسانه ایست نیز از این خوبتر مرا
هوش مصنوعی: تو حرف‌های مرا به نوعی افسانه می‌دانی، اما این افسانه‌ای که تو می‌گویی، بهتر از این است که من بگویم.
هر نیمه شب خیال تو تا وقت صبحدم
شیرین چو جان و دل کشد اندر ببر مرا
هوش مصنوعی: هر شب در نیمه شب، خیال تو مانند جان و دل، به من می‌رسد و مرا به سوی خود می‌کشاند، تا زمان صبح.
هر صبحدم رسول تو با صد نوید لطف
چون آفتاب حلقه بکوبد بدر مرا
هوش مصنوعی: هر صبح، پیامبر تو با صدای خوشی مثل آفتاب به من خبرهای خوب می‌دهد و در خانه‌ام را به آرامی می‌زند.
در مدرس حقایق تحصیل علم عشق
بسیار کرده ام، تو مخوان بی هنر مرا
هوش مصنوعی: من در محیط علم و دانش عشق، بسیار تلاش کرده‌ام و تو نباید مرا نادان و بی‌هنر صدا کنی.