گنجور

شمارهٔ ۱۷۸

لطف تو سنگ را بنظر گوهر آورد
مهر تو خاک را بتجلی زر آورد
صد کاروان ز جود تو در هر نفس روان
آنصد چو بر گذشت، صد دیگر آورد
هر شب مرا بدفع حوادث بخوابگاه
عون تو صد حصار و دو صد لشگر آورد
خورشید را که رفته ز خاور بباختر
از باختر دوباره سوی خاور آورد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لطف تو سنگ را بنظر گوهر آورد
مهر تو خاک را بتجلی زر آورد
هوش مصنوعی: محبت و مهربانی تو باعث می‌شود که سنگ مانند جواهر به نظر برسد و خاک نیز با درخشش تو به طلا تبدیل شود.
صد کاروان ز جود تو در هر نفس روان
آنصد چو بر گذشت، صد دیگر آورد
هوش مصنوعی: هر لحظه، صد کاروان از بخشش و generosity تو در حال حرکت است؛ وقتی که یک کاروان از آنجا گذشت، باز صد کاروان دیگر می‌آیند.
هر شب مرا بدفع حوادث بخوابگاه
عون تو صد حصار و دو صد لشگر آورد
هوش مصنوعی: هر شب برای محافظت از من در برابر حوادث، تو به من یاری می‌رسانی و مانند دژی مستحکم و ارتشی بزرگ، به کمکم می‌آیی.
خورشید را که رفته ز خاور بباختر
از باختر دوباره سوی خاور آورد
هوش مصنوعی: خورشید که از سمت شرق (خاور) طلوع کرده، اکنون از سمت غرب (باختر) غروب می‌کند و دوباره به سمت شرق بازمی‌گردد.