گنجور

شمارهٔ ۱۷۹

این همه آشوب و غوغا بر سر کوی تو چند
کشته ها بر روی هم در حسرت روی تو چند
خانه ها ویرانه در سودای عشقت تا بکی
عقلها دیوانه در زنجیر گیسوی تو چند
خانه چندین مسلمان شد خراب از جور تو
ای ستمگر کافری در زلف هندوی تو چند
ای بسا سر از غم روی تو شد در پای دل
فتنه جوئی در جهان از چشم جادوی تو چند
این گره بگشا ز ابرو، در خم گیسو فکن
تاب زلف پرشکن بر طاق ابروی تو چند
جمع دلها از پریشانی بروی یکدگر
چون شکنج افتاده در هر حلقه موی تو چند
ای شکار افکن به خون غلتیده بسمل صد هزار
ناتوان و نیمه جان از دست بازوی تو چند
با تهی دستان بیدل در هوای سیم و زر
سر گرانیها ز شاهین ترازوی تو چند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این همه آشوب و غوغا بر سر کوی تو چند
کشته ها بر روی هم در حسرت روی تو چند
هوش مصنوعی: این همه هیاهو و سر و صدا در نزدیکی تو، چقدر جان‌ها با آرزوی دیدن تو، بر روی هم انباشته شده‌اند.
خانه ها ویرانه در سودای عشقت تا بکی
عقلها دیوانه در زنجیر گیسوی تو چند
هوش مصنوعی: خانه‌ها ویران شده‌اند از شوق عشق تو و عقل‌ها دیوانه شده‌اند و گرفتار زلف‌های تو هستند. این حال چگونه ادامه خواهد داشت؟
خانه چندین مسلمان شد خراب از جور تو
ای ستمگر کافری در زلف هندوی تو چند
هوش مصنوعی: بسیاری از مسلمانان به خاطر ظلم تو، ای کافر ستمگر، خانه و زندگی خود را از دست داده‌اند و ویران شده‌اند. این وضع به خاطر زیبایی‌های تو، که شبیه زلف‌های هندو است، به وجود آمده است.
ای بسا سر از غم روی تو شد در پای دل
فتنه جوئی در جهان از چشم جادوی تو چند
هوش مصنوعی: بسیاری از دل‌های پر از غم، به خاطر زیبایی تو به زمین افتاده‌اند. در این جهان، چه فتنه‌ها و مشکلاتی برای دل‌ها به وجود آمده که ناشی از جاذبه‌های سحری چشمان توست.
این گره بگشا ز ابرو، در خم گیسو فکن
تاب زلف پرشکن بر طاق ابروی تو چند
هوش مصنوعی: این گره را از ابرویت باز کن و تابی از موهایت بینداز. تاب و خشکی زلف‌های تو بر قوس ابرویت چندین زیبایی می‌آفریند.
جمع دلها از پریشانی بروی یکدگر
چون شکنج افتاده در هر حلقه موی تو چند
هوش مصنوعی: دل‌های پریشان و نگران، به دلیل نزدیکی و همدلی با یکدیگر آرامش پیدا می‌کنند، مانند مویی که به هم پیچیده و در جوش و خروش درون خود است.
ای شکار افکن به خون غلتیده بسمل صد هزار
ناتوان و نیمه جان از دست بازوی تو چند
هوش مصنوعی: ای شکارچی، تو که به خون بی‌گناهانی آغشته‌ای، صد هزار نفر را که ناتوان و نیمه‌جان بودند، با قدرت بازوی خود از پای درآوردی.
با تهی دستان بیدل در هوای سیم و زر
سر گرانیها ز شاهین ترازوی تو چند
هوش مصنوعی: با کسانی که در جستجوی ثروت و زر و سیم هستند، در عذاب و مشکلات زندگی همراهی نکن. در برابر آن‌ها، ارزش واقعی خود را با ترازوی خاص تو بسنج.