گنجور

شمارهٔ ۱۷۷

چشم مست تو مگر باز چه در سر دارد
ترک سرمست چرا دست بخنجر دارد
باز باد سحر آشفته سخن میگوید
خبری گوئی از آن جعد معنبر دارد
نکشد منت دور فلک مینا رنگ
هر که یکجرعه می ناب بساغر دارد
ما نظر بر لب جام می ناب و زاهد
چشم امید بسر چشمه کوثر دارد
راستی را خم زلف تو عجب زناری است
که بهر تار دو صد سلسله کافر دارد
بر در پیر مغان باز رخ آورده حبیب
ارمغانرا لب خشک و مژه تر دارد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشم مست تو مگر باز چه در سر دارد
ترک سرمست چرا دست بخنجر دارد
هوش مصنوعی: آیا چشم زیبای تو چه فکرهایی در سر دارد که بر دل بی‌تاب من این‌گونه اثر گذاشته است؟ چرا با وجود مستی‌اش به سمت خنجر می‌رود؟
باز باد سحر آشفته سخن میگوید
خبری گوئی از آن جعد معنبر دارد
هوش مصنوعی: باد سحرگاهی با حالتی آشفته و پریشان صحبت می‌کند و از تو خواهش می‌کند که خبری از آن کسی که دارای موهای زیبا و مجعد است، برای او بگویی.
نکشد منت دور فلک مینا رنگ
هر که یکجرعه می ناب بساغر دارد
هوش مصنوعی: هر کسی که یک جرعه می ناب در گلوی خود داشته باشد، تحت تأثیر سختی‌ها و دوری‌های زمان قرار نمی‌گیرد.
ما نظر بر لب جام می ناب و زاهد
چشم امید بسر چشمه کوثر دارد
هوش مصنوعی: ما به زیبایی و لذت شرابی ناب نگاه می‌کنیم، ولی زاهد به خوشی و نعمت‌های بهشتی چشم دوخته است.
راستی را خم زلف تو عجب زناری است
که بهر تار دو صد سلسله کافر دارد
هوش مصنوعی: عجب زلف تو همچون ریسمانی است که در هر تار آن دو صد رشته گناهکار نهفته است.
بر در پیر مغان باز رخ آورده حبیب
ارمغانرا لب خشک و مژه تر دارد
هوش مصنوعی: محبوب به درگاه پیر مغان آمده و هدیه‌ای با خود آورده است. او چهره‌ای زیبا دارد و چشمانش اشک‌آلود و لب‌هایش خشک است.