گنجور

شمارهٔ ۱۶۰

شاهدی مستانه آمد زاهدی مستور شد
روزنخ کم زن که بر لوح این قضا مسطور شد
خود پرستی دم زد از هستی و این چون و چرا
سطوت برق تجلی زد، بر او مقهور شد
قصه ابلیس و آدم، نقل جم یا اهرمن
رمزی از افسانه ما و توئی مشهور شد
تافت چون مصباح ذات حق زمشکوه صفات
قلب انسان از همه اعیان ز جاج نور شد
از من و دل عارفی در کعبه و سنگ سیاه
زد مثلها تا چه حکمت زین سخن منظور شد
سنگ میثاق است کو، چون در بیضا بود لیک
دست نامحرم بسودش چون شب دیجور شد
این رقم را در ازل سطر از مداد نور بود
شد سیه چون در حجاب آب و گل مستور شد
یکدل ویرانه بود این کعبه کز طوف ملک
نامش اندر چرخ چارم خانه معمور شد
یک انا الحق بود گاهی از درخت موسوی
شد بلند آوازه گاهی از لب منصور شد
قسم عارف باده عشق و شراب بیخودی
قسم زاهد جوی شیر و چشمه کافور شد
بوالعجب دیدم که عارف صد هزاران ننگ داشت
زانچه از علم و هنر زاهد بدو مغرور شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاهدی مستانه آمد زاهدی مستور شد
روزنخ کم زن که بر لوح این قضا مسطور شد
هوش مصنوعی: شاهدی با حال و هوای سرخوشی وارد شد و زاهدی که در حال پنهانی بود، به خفا ماند. کمتر اجازه بده که روزنه را ببندی، چون این سرنوشت بر روی لوح تقدیر ثبت شده است.
خود پرستی دم زد از هستی و این چون و چرا
سطوت برق تجلی زد، بر او مقهور شد
هوش مصنوعی: خودپرستی از وجود خودش سخن گفت و این پرسش و پاسخ مانند برق درخشانی بر او تابید و او تحت تأثیر آن قرار گرفت.
قصه ابلیس و آدم، نقل جم یا اهرمن
رمزی از افسانه ما و توئی مشهور شد
هوش مصنوعی: داستان ابلیس و آدم، که به نوعی قصه‌ای مشهور است، نمایانگر یک افسانه عمیق‌تر از ما و تو می‌باشد.
تافت چون مصباح ذات حق زمشکوه صفات
قلب انسان از همه اعیان ز جاج نور شد
هوش مصنوعی: نور حقیقت همچون چراغی در دل انسان می‌تابد و صفات نیکو را در او روشن می‌کند، به گونه‌ای که قلب او از تمامی موجودات متمایز و پرنور می‌شود.
از من و دل عارفی در کعبه و سنگ سیاه
زد مثلها تا چه حکمت زین سخن منظور شد
هوش مصنوعی: از من و دل عارفی در مکان مقدس کعبه و سیاه‌سنگی مثال زده شد تا ببینیم این سخنان چه حکمت و معنایی را مخفی کرده‌اند.
سنگ میثاق است کو، چون در بیضا بود لیک
دست نامحرم بسودش چون شب دیجور شد
هوش مصنوعی: سنگ میثاق، همچون وجودی پاک و روشن در عالم بیضایی است، اما وقتی دست ناپاکان به آن برسد، همچون شب تاریک و غم‌انگیز می‌شود.
این رقم را در ازل سطر از مداد نور بود
شد سیه چون در حجاب آب و گل مستور شد
هوش مصنوعی: در ازل، سرنوشت و نوشته‌هایی که با نور خلق شده‌اند، به رنگ سیاه درآمدند، مانند این که در پس پرده‌ی آب و خاک پنهان شدند.
یکدل ویرانه بود این کعبه کز طوف ملک
نامش اندر چرخ چارم خانه معمور شد
هوش مصنوعی: این کعبه فقط یک دل خراب و ویرانه بود که به سبب طوفان ملک، اکنون در آسمان چهارم به مکانی آباد و پر رونق تبدیل شده است.
یک انا الحق بود گاهی از درخت موسوی
شد بلند آوازه گاهی از لب منصور شد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات حقیقت به شکلی انقلابی و قوی ظهور می‌کند، همانند درختی که با نام موسای کلیم شناخته می‌شود و آوازه‌اش بلند می‌شود، و گاهی نیز از دهان منصوری که سخنانی عمیق دارد، جاری می‌شود.
قسم عارف باده عشق و شراب بیخودی
قسم زاهد جوی شیر و چشمه کافور شد
هوش مصنوعی: عارف به عشق و شراب بی‌خودی قسم می‌خورد، اما زاهد به جستجوی شیر و چشمه کافور مشغول است.
بوالعجب دیدم که عارف صد هزاران ننگ داشت
زانچه از علم و هنر زاهد بدو مغرور شد
هوش مصنوعی: شگفتا که عارف با وجود علم و هنرش، به خاطر فریب زاهد، صدها عیب و ننگ را به دوش می‌کشد.