گنجور

شمارهٔ ۱۴۸

حق بمن بنده چشم روشن داد
با صفا تر دلی ز گلشن داد
سر پر مغزی اندرین پیکر
دل دانشوری بدین تن داد
کرد روشن فتیله ای از عقل
وز هنری زی فتیله روغن داد
دانه ای صد هزار خوشه کند
خوشه ای صد هزار خرمن داد
از دل خود چو کان و چون دریا
زر بجیب و گهر بدامن داد
من و سلوی ز خوان غیبی بود
که بمن بی اذی و بی من داد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حق بمن بنده چشم روشن داد
با صفا تر دلی ز گلشن داد
هوش مصنوعی: خداوند به من زندگی و خوشحالی بخشید و دل پاکتری از یک گلزار زیبا به من عطا کرد.
سر پر مغزی اندرین پیکر
دل دانشوری بدین تن داد
هوش مصنوعی: در این بدن که پر از افکار نیک و خردمندانه است، یک دل دانشمند زندگی می‌کند.
کرد روشن فتیله ای از عقل
وز هنری زی فتیله روغن داد
هوش مصنوعی: با استفاده از عقل و هنر خود، فتیله‌ای را روشن کرد و روغنی نیز برای آن فراهم آورد.
دانه ای صد هزار خوشه کند
خوشه ای صد هزار خرمن داد
هوش مصنوعی: دانه‌ای که به بار می‌نشیند، می‌تواند صد هزار خوشه تولید کند و هر خوشه نیز می‌تواند صد هزار خرمن محصول بدهد.
از دل خود چو کان و چون دریا
زر بجیب و گهر بدامن داد
هوش مصنوعی: از دل خود مانند معدن و دریا، طلا و جواهر بیرون آورده‌ام و این ثروت را در دامنم جمع کرده‌ام.
من و سلوی ز خوان غیبی بود
که بمن بی اذی و بی من داد
هوش مصنوعی: من و سلوی از خوانی آسمانی بوده‌ایم که بدون مزاحمت و به طور بلاواسطه به ما بخشیده شده است.