شمارهٔ ۱۴۵
ایخوش آنروزیکه شمعی بود و پروانه نبود
در مقام آشنائی حرف بیگانه نبود
عقل از بیگانگی حرفی نهاد اندر میان
ورنه در زنجیر زلفت جای دیوانه نبود
از خم زلفت شبی تاریک بود اندر میان
کاندر او از مهر رخسار تو افسانه نبود
ما بقیدت نزپی این زلف و این خال آمدیم
صید بودیم آنزمان کین دام و این دانه نبود
بر لب پیمانه نوشان حرفی از لعل لبت
بود اگر، جز قول جام و راز پیمانه نبود
این خیالات محال اندر دل ساغر نبود
وین سخنهای پریشان بر لب شانه نبود
ترکی آمد در خراسان فتنه و آشوب خاست
ورنه در این شهر نام از چین و فرغانه نبود
اشک ما موجی زد و برخاست سیلی ناگهان
ورنه گنجی بود پنهانی و ویرانه نبود
بیحسابی احتساب آورد ورنه احتیاج
گردش پیمانه را تسبیح صد دانه نبود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایخوش آنروزیکه شمعی بود و پروانه نبود
در مقام آشنائی حرف بیگانه نبود
هوش مصنوعی: ای کاش روزی را به یاد داشته باشیم که شمعی روشن بود و پروانهای در اطرافش نبود، روزهایی که در آن هیچ حرف و سخنی از بیگانگان و نامحرمان وجود نداشت و همه چیز در امان بود.
عقل از بیگانگی حرفی نهاد اندر میان
ورنه در زنجیر زلفت جای دیوانه نبود
هوش مصنوعی: عقل از بیگانگی سخنی در میان آورد، وگرنه دیوانه در زنجیر زلف تو جایی نداشت.
از خم زلفت شبی تاریک بود اندر میان
کاندر او از مهر رخسار تو افسانه نبود
هوش مصنوعی: شبی تاریک در خم زلف تو گذشت و در دل تاریکی، از زیبایی چهرهات هیچ داستانی نبود که گفته شود.
ما بقیدت نزپی این زلف و این خال آمدیم
صید بودیم آنزمان کین دام و این دانه نبود
هوش مصنوعی: ما در گذشته به خاطر این زلف و این خال به دام آمده بودیم، در حالی که آن زمان هنوز این دام و این دانه وجود نداشت.
بر لب پیمانه نوشان حرفی از لعل لبت
بود اگر، جز قول جام و راز پیمانه نبود
هوش مصنوعی: اگر بر لب نوشندگان جام، سخنی از زیبایی لب تو باشد، جز وعدهای از شراب و راز و رمز پیمانه چیزی نخواهد بود.
این خیالات محال اندر دل ساغر نبود
وین سخنهای پریشان بر لب شانه نبود
هوش مصنوعی: این افکار غیرممکن در دل جام وجود ندارد و این سخنان بیربط بر لب کسی جاری نمیشود.
ترکی آمد در خراسان فتنه و آشوب خاست
ورنه در این شهر نام از چین و فرغانه نبود
هوش مصنوعی: وقتی که ترکها به خراسان آمدند، فتنه و آشوب به پا شد؛ وگرنه در این شهر کسی نامی از چین و فرغانه نمیبرد.
اشک ما موجی زد و برخاست سیلی ناگهان
ورنه گنجی بود پنهانی و ویرانه نبود
هوش مصنوعی: اشکهای ما به طور ناگهانی مانند سیلی بزرگ فوران کردند، در حالی که در حقیقت گنجی ارزشمند در درون ما وجود داشت و از قبل ویران نشده بود.
بیحسابی احتساب آورد ورنه احتیاج
گردش پیمانه را تسبیح صد دانه نبود
هوش مصنوعی: اگر کسی در زندگیاش هیچگونه حساب و کتابی نداشته باشد، در نهایت به نتیجهای نخواهد رسید، چون حتی نیاز به شمارش و اندازهگیری هم برای او بیمعنا میشود.