شمارهٔ ۱۲۳
شیخ و زاهد را خمیر از سبحه صد دانه بود
طینت میخوارگان نیز از گل پیمانه بود
در ره سعی و طلب عقل نخستین کز ازل
زد قدم در کوی عشقش، یک دل دیوانه بود
از ازل چندین همه بعد مسافت تا ابد
پی سپار یک قدم از همت مردانه بود
از زبان شمع روشن شد که در بزم شهود
نقش سیمرغ تجلی بر پر پروانه بود
نه فلک چون نه صدف در دیده گوهر شناس
شد عیان لیکن درونش جای یک در دانه بود
مردم چشم جهان و چشم مردم در جهان
عین انسان شد که همه گنج است و همه ویرانه بود
محرم راز اندران گیسو که با چندین زبان
با حریفان دم نزد از پیچ و تابش، شانه بود
خورده بود از خون دل آبی نهالش کان ستون
روز و شب اندر فراق روی او حنانه بود
دارم این یک بیت از رندی که یک گردون خرد
بودش اندر سر ولی در دیده ها، دیوانه بود
هر چه میگفتند مردم هر چه میگفتیم ما
یک قدم چون پیش بنهادم همه افسانه بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شیخ و زاهد را خمیر از سبحه صد دانه بود
طینت میخوارگان نیز از گل پیمانه بود
هوش مصنوعی: شیخ و زاهد با تمام زهد و خدایی که دارند، در حقیقت از یک ماده و طبیعت هستند، همانطور که طبیعت کسانی که مینوشند از گل و شراب است. به این معنی که همه انسانها در اصل و پایه مشابه هستند، هرچند ظاهرشان متفاوت باشد.
در ره سعی و طلب عقل نخستین کز ازل
زد قدم در کوی عشقش، یک دل دیوانه بود
هوش مصنوعی: در مسیر تلاش و جستجو، عقل اولیه که از آغاز در راه عشقش گام گذاشت، دلی دیوانه و شیدا داشت.
از ازل چندین همه بعد مسافت تا ابد
پی سپار یک قدم از همت مردانه بود
هوش مصنوعی: از آغاز تا همیشه، فاصلهها را میتوان با یک قدم جبران کرد، اگر همت و ارادهای مردانه در کار باشد.
از زبان شمع روشن شد که در بزم شهود
نقش سیمرغ تجلی بر پر پروانه بود
هوش مصنوعی: شمع به ما گفت که در محفل شناخت، تصویر سیمرغ بر بال پروانه نمایان شده است.
نه فلک چون نه صدف در دیده گوهر شناس
شد عیان لیکن درونش جای یک در دانه بود
هوش مصنوعی: آسمان مانند صدفی که گوهر را بشناسد، آشکار نیست؛ اما درون آن همچنان جایی برای یک دانه موجود است.
مردم چشم جهان و چشم مردم در جهان
عین انسان شد که همه گنج است و همه ویرانه بود
هوش مصنوعی: مردم، مانند چشمهایی هستند که به دنیا نگاه میکنند و خود نیز به نوعی در مرکز توجه بشریت قرار دارند. آنها نمایانگر انسانیت هستند و در عین حال، هم گنجهایی با ارزش و هم ویرانههایی پر از خالی بودن را در خود جای دادهاند.
محرم راز اندران گیسو که با چندین زبان
با حریفان دم نزد از پیچ و تابش، شانه بود
هوش مصنوعی: در میان معشوقه، کسی وجود دارد که راز او را میداند و همچون یک شانه، پیج و تاب موهایش را درک میکند. او با چندین زبان سخن نمیگوید و از جذابیتهای او به راحتی نمیگذرد.
خورده بود از خون دل آبی نهالش کان ستون
روز و شب اندر فراق روی او حنانه بود
هوش مصنوعی: آبی که از دل خونینش خورده بود، نشانهی این است که در سایهی آن، زندگی روز و شبش تحت تأثیر دوری محبوب بوده و همیشه غم و اندوه او را در بر گرفته است.
دارم این یک بیت از رندی که یک گردون خرد
بودش اندر سر ولی در دیده ها، دیوانه بود
هوش مصنوعی: شخصی را توصیف میکند که درونش به شدت هوشمند و با درک بالا بود، اما در ظاهر و در نظر دیگران، به عنوان یک دیوانه و غیرقابل فهم به نظر میرسید.
هر چه میگفتند مردم هر چه میگفتیم ما
یک قدم چون پیش بنهادم همه افسانه بود
هوش مصنوعی: هر چیزی که مردم میگفتند و هر آنچه ما میگفتیم، وقتی که یک قدم جلوتر رفتیم، متوجه شدیم که همه آنها تنها داستانهایی بیش نبودند.

میرزا حبیب خراسانی