شمارهٔ ۱۱۵
در ازل باده کشان چون گل پیمانه زدند
ماند یک قبضه، از آن سبحه صد دانه زدند
دل دیوانه عشاق چو شد خانه راز
قفلی از عقل و خرد بر در این خانه زدند
سخت حیرانم از این قصه که صاحب نظران
تهمت عقل چرا بر من دیوانه زدند
دم ز اسرار حقیقت چو نشایست زدن
پردهای بر سخن از قصه و افسانه زدند
یک نوا بود گهی از لب منصور و گه از
نخله طور و گه از استن حنانه زدند
گه ز سیمرغ و گه از قاف سرودند سخن
گاهی از شمع مثل، گاه ز پروانه زدند
این همه بُعد مسافت ز ازل تا به ابد
یک قدم بود که با همت مردانه زدند
مسند خواجگی از دست نهادند ز شوق
پشت پا بر سر و بر افسر شاهانه زدند
دولت پیر مغان بود که نوبتگه او
گاه در کعبه گهی بر در میخانه زدند
کاروانهای عجب با دف و ناقوس طلب
جرس از ساحت چین تا در فرغانه زدند
خیمه سلطنتش را که نگنجید به عرش
در فضای دلی آشفته و ویرانه زدند
گاه از آن چهره مثلها به رخ لاله و گل
گاه از آن طره سخنها به لب شانه زدند
به خیال لب میگون تو در بزم طرب
چه سخنهای عجب کز لب پیمانه زدند
رمزی از زلف تو و نکتهای از خال تو بود
این مثلها که گه از دام و گه از دانه زدند
این سخنها که غریب است به گوش دو جهان
نالهها بود که عشاق غریبانه زدند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در ازل باده کشان چون گل پیمانه زدند
ماند یک قبضه، از آن سبحه صد دانه زدند
هوش مصنوعی: در آغاز، کسانی که مشغول نوشیدن بودند مانند گل، جامی را پر کردند و تنها یک مشت از آن باقی ماند، سپس از آن یک رشته تسبیح با صد دانه درست کردند.
دل دیوانه عشاق چو شد خانه راز
قفلی از عقل و خرد بر در این خانه زدند
هوش مصنوعی: وقتی دل عاشقان دیوانه به راز عشق آشنا میشود، انگار قفلی بر در این دل گذاشته شده که از فهم و عقل دور است.
سخت حیرانم از این قصه که صاحب نظران
تهمت عقل چرا بر من دیوانه زدند
هوش مصنوعی: من از این داستان بسیار گیج و سردرگم هستم که چرا کسانی که خود را صاحب نظر میدانند، به من که دیوانهام، اتهام عقل و خرد میزنند.
دم ز اسرار حقیقت چو نشایست زدن
پردهای بر سخن از قصه و افسانه زدند
هوش مصنوعی: اگر کسی لایق فهم اسرار حقیقت باشد، نیازی به پنهان کردن آن نیست و نمیتوان به داستانها و افسانهها روی آورد.
یک نوا بود گهی از لب منصور و گه از
نخله طور و گه از استن حنانه زدند
هوش مصنوعی: گاهی صدای خوشی از لب منصور شنیده میشد و گاهی از درختان طور و گاهی هم از استن حنانه نغمهای بلند میکردند.
گه ز سیمرغ و گه از قاف سرودند سخن
گاهی از شمع مثل، گاه ز پروانه زدند
هوش مصنوعی: گاهی از سیمرغ و قاف داستان سرایی میکنند، گاهی از شمع و پروانه صحبت به میان میآورند.
این همه بُعد مسافت ز ازل تا به ابد
یک قدم بود که با همت مردانه زدند
هوش مصنوعی: این فاصلهای که از ابتدا تا انتهای دنیا وجود دارد، تنها یک قدم بود که با تلاش و ارادهی یک مرد به دست آمده است.
مسند خواجگی از دست نهادند ز شوق
پشت پا بر سر و بر افسر شاهانه زدند
هوش مصنوعی: از خوشحالی مقام خود را رها کردند و با شجاعت بر سر و تاج پادشاه پا گذاشتند.
دولت پیر مغان بود که نوبتگه او
گاه در کعبه گهی بر در میخانه زدند
هوش مصنوعی: رفاقت و خوشبختی همراه پیر مغان بود که گاهی در کعبه و گاهی در درب میخانه حضور داشتند.
کاروانهای عجب با دف و ناقوس طلب
جرس از ساحت چین تا در فرغانه زدند
هوش مصنوعی: کاروانهای عجیب با نواختن دف و ناقوس، برای جلب توجه از سرزمین چین تا در فرغانه به صدا درآمدند.
خیمه سلطنتش را که نگنجید به عرش
در فضای دلی آشفته و ویرانه زدند
هوش مصنوعی: سلطنت او را در دلهای آشفته و خراب جای دادند، جایی که حتی عرش نیز نمیتوانست در آن قرار گیرد.
گاه از آن چهره مثلها به رخ لاله و گل
گاه از آن طره سخنها به لب شانه زدند
هوش مصنوعی: گاهی از آن چهره زیبا، مانند لاله و گل، زیبایی و حسنههایی نمایان میشود و گاهی از آن موهای زیبا و نرم، سخنانی دلنشین به میان میآید.
به خیال لب میگون تو در بزم طرب
چه سخنهای عجب کز لب پیمانه زدند
هوش مصنوعی: در خیال زیباییهای لبان تو، در مجلس شادمانی، چه سخنان شگفتانگیزی از لب پیمانه به زبان آمد.
رمزی از زلف تو و نکتهای از خال تو بود
این مثلها که گه از دام و گه از دانه زدند
هوش مصنوعی: این مثلها نشانههایی از زیبایی و جذابیت تو بودند، که گاهی به دام عشق و گاهی به طعمهای که تو فراهم کرده بودی اشاره میکنند.
این سخنها که غریب است به گوش دو جهان
نالهها بود که عشاق غریبانه زدند
هوش مصنوعی: این حرفها که برای دو جهان عجیب به نظر میرسد، نالههایی است که عاشقان به طور غمانگیز و دور از دسترس بر زبان آوردهاند.

میرزا حبیب خراسانی