گنجور

شماره ۲۹ - ترجیع بند

ساقی بزم مجلس آرا شد
می گلگون ز خم بمینا شد
نرگس دوست میفروش آمد
لعل دلدار باده پیما شد
می که در شیشه بود پرده نشین
در قدح بی حجاب پیدا شد
پرده شرم را درید شراب
راز دل از زبان هویدا شد
غیر را غیرت از میان برداشت
چون مسما حجاب اسما شد
جسم گردید جان و جان جانان
خاک شد تاک و تاک صهبا شد
قطره شد جوی و جوی چشمه و باز
چشمه را روی سوی دریا شد
نفی و اثبات از میان برخاست
هر چه لا بود عین الا شد
وحدت و کثرت از میان برداشت
ازل و لم یزل بیکجا شد
هر چه معنی نمود صورت بود
هر چه صورت نمود معنی شد
ما سرودیم و هو جواب آمد
این ندا باز خود منادی شد
گر نیابی تو سر این اسرار
یک سخن حل این معما شد
که سحرگه بکوی باده فروش
ساقی و جام باده گویا شد
که همه هرچه بود و هست توئی
شیخ مستور و رند مست توئی
مطربا پرده دگر بنواز
تا که بی پرده بر بگویم راز
ساز کن نغمه عراق که ما
بازگشتیم از طریق حجاز
حرم ما حریم میخانه است
سوی آن قبله میبریم نماز
کعبه ماست خانه خمار
مسجد ماست آستان نیاز
عشق خود، راز خوبش میگوید
اوست گوینده من نیم غماز
دارد ار صد هزار راه، بود
هر رهش را دو صد هزار آواز
گه عراقی و گه حجازی و گاه
از حسینی و گاه از شهناز
وین همه نغمه میشوند یکی
با لب نی نوا چه شد دمساز
وین یکی گشت عین یکتائی
شد دم ما نی و لب نی باز
گوش عقل این نوا نمیشنود
عقل با عشق کی شود همراز
می طپد مرغ دل بسینه مگر
میکند سوی آشیان پرواز
نیشتر میزنند بر رگ جان
نغمه بربط و ترانه ساز
دوش میسوختم ز آتش عشق
میسرودم میان سوز و گداز
که همه هر چه بود و هست توئی
شیح مستور و رند مست توئی
دوش رفتم بسوی بزم حضور
بیخود و مست و سرخوش و مخمور
قامش چون قیامت و ز لبش
در جهان اوفتاده شور نشور
بزم خالی و باده صافی و یار
همچو چشمان مست خود، مخمور
دیدم از جام و ساقی و مطرب
بزمکی خاص و مجلسی معمور
گوش گردون ز گوش مشغله کر
چشم اختر ز شمع و مشعله کور
ساقی بزم رشک حورالعین
باده جام چون شراب طهور
الغرض محفلی که جنت خلد
داشت زان، بزم صد هزار قصور
پیر در صدرو می کشان گردش
همه مست شراب و شهد حضور
همه با هم بسان باده و جام
جمله با یکدیگر چو شعله و نور
نور شمع از زجاجه کرده طلوع
راز دل از زبان نموده ظهور
جسم و جان متحد نموده چنان
که یکی گشته ناظر و منظور
عقل از پشت در نظاره کنان
عشق از پیش صف نموده عبور
کردم القصه نارسیده، سلام
وعلیکم جواب گفت از دور
آن یکی گفت حجکم مقبول
وان دگر گفت سعیکم مشکور
ریخت بس شادی از در و دیوار
غم فرح گشت و غصه عین سرور
پس بآهنگ لحن داودی
خواند مطرب نوای این مزمور
که همه هر چه بود و هست توئی
شیخ مستور و رند مست توئی
باز لبریز شد قدح ز شراب
باز سر جوش زد خم از می ناب
باز ساقی صلای عشرت داد
بقدح خوارگان مست خراب
باز آن پرده دار بزم وجود
پرده بگرفت و برفکند نقاب
باز آن شاهد سرای شهود
از رخ غیب برگرفت حجاب
قفس تن شکست طائر جان
رفت زی آشیان دل بشتاب
قطره گردید بحر بی پایان
ذره شد آفتاب عالم تاب
ساده بود آنچه مینمود صور
باده بود آنچه مینمود حباب
روی خود را در آب و آینه دید
گشت از عشق خویشتن بی تاب
نی غلط گفتم آب و آینه چیست
که هم او بود آینه هم آب
گنج رازی که خود کلیدش بود
کردش از حسن خویش فتح الباب
جلوه بنمود و باز شد مستور
چشم بگشود و باز رفت بخواب
حسن در پرده بود، عشق آمد
از رخ حسن برگرفت حجاب
نقطه ای بود حسن و کرد پدید
عشق زان نقطه صد هزار کتاب
عشق نیرنگ ساز پیدا کرد
اینهمه نقش رنگ رنگ بر آب
حل مشکل ز عشق جوی که عشق
آیه محکم است و فصل خطاب
ساخت بس رنگ و باخت بس نیرنگ
موج زن شد هزار گونه سراب
عقل کی پی برد بدین معنی
عشق میگوید این سوال و جواب
مطرب عشق دوش خوش می گفت
با نوای دف و صدای رباب
که همه هر چه بود و هست توئی
شیخ مستور و رند مست توئی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی بزم مجلس آرا شد
می گلگون ز خم بمینا شد
هوش مصنوعی: ساقی که مجلس را زینت بخشیده، نوشیدنی قرمز رنگی را از کاسه‌اش می‌ریزد.
نرگس دوست میفروش آمد
لعل دلدار باده پیما شد
هوش مصنوعی: نرگس دوست به بازار آمد و مانند لعل، دلدار خوش‌سروصدا، در حال نوشیدن شراب است.
می که در شیشه بود پرده نشین
در قدح بی حجاب پیدا شد
هوش مصنوعی: مقداری از شراب که در شیشه محفوظ بود، حالا در جام آشکار و بدون پرده و حجاب نمایان شده است.
پرده شرم را درید شراب
راز دل از زبان هویدا شد
هوش مصنوعی: شراب پرده‌های شرم را کنار زد و رازهای دل به وضوح بر زبان آمد.
غیر را غیرت از میان برداشت
چون مسما حجاب اسما شد
هوش مصنوعی: غیر از خود را با حس غیرت از میان برداشت، همان‌طور که وقتی حقیقتی در پشت پرده نام‌ها پنهان می‌شود، دیگر نام‌ها مفهومی ندارند.
جسم گردید جان و جان جانان
خاک شد تاک و تاک صهبا شد
هوش مصنوعی: بدن به روح تبدیل شد و روح محبوب به خاک بازگشت؛ همین خاک، باعث شد تا تاک بوجود بیاید و این تاک، ویرانه‌ای را به مشروب تبدیل کند.
قطره شد جوی و جوی چشمه و باز
چشمه را روی سوی دریا شد
هوش مصنوعی: قطره‌ای به جوی تبدیل شد و جوی به چشمه، و در نهایت چشمه نیز به سمت دریا روانه گردید.
نفی و اثبات از میان برخاست
هر چه لا بود عین الا شد
هوش مصنوعی: نفی و اثبات کنار رفتند و هر چیزی که نبود، عین وجود پیدا کرد.
وحدت و کثرت از میان برداشت
ازل و لم یزل بیکجا شد
هوش مصنوعی: همه چیز از بین رفت و به یک حقیقت واحد تبدیل شد. در آغاز و انجام، همه چیز یکی شد.
هر چه معنی نمود صورت بود
هر چه صورت نمود معنی شد
هوش مصنوعی: هر چیزی که به شکل و ظاهر مشخص می‌شود، در واقع به معنای آن اشاره دارد و هر معنایی که وجود دارد، در قالب و صورت خود را نشان می‌دهد.
ما سرودیم و هو جواب آمد
این ندا باز خود منادی شد
هوش مصنوعی: ما آواز را سر دادیم و پاسخ آن ندا به ما رسید، و باز خود نداگر دوباره آواز سر داد.
گر نیابی تو سر این اسرار
یک سخن حل این معما شد
هوش مصنوعی: اگر نتوانی رمز و راز این موضوع را بفهمی، پس حل کردن این معما غیرممکن شده است.
که سحرگه بکوی باده فروش
ساقی و جام باده گویا شد
هوش مصنوعی: در بامدادان به سوی باده‌فروش، ساقی و جام باده، شوق و کشش فراوانی پیدا شد.
که همه هرچه بود و هست توئی
شیخ مستور و رند مست توئی
هوش مصنوعی: تو تنها کسی هستی که در همه چیز وجود داری؛ نهان و آشکار، تو همان شیخ مست و رند هستی.
مطربا پرده دگر بنواز
تا که بی پرده بر بگویم راز
هوش مصنوعی: ای نوازنده، یک لحن جدید بزن تا من بتوانم بدون هیچ گونه حاشیه‌ای رازهایم را به زبان بیاورم.
ساز کن نغمه عراق که ما
بازگشتیم از طریق حجاز
هوش مصنوعی: ساز و آهنگ عراق را اجرا کن، زیرا ما از راه حجاز به خانه برگشتیم.
حرم ما حریم میخانه است
سوی آن قبله میبریم نماز
هوش مصنوعی: ما فضای مقدس خود را همانند فضای یک میخانه می‌دانیم و به سوی آن مکان مقدس نماز می‌خوانیم.
کعبه ماست خانه خمار
مسجد ماست آستان نیاز
هوش مصنوعی: کعبه ما همان خانه‌ای است که برای ما ارزش و مقدس بودن دارد، و مسجد ما جایگاهی است برای برآورده کردن نیازهایمان.
عشق خود، راز خوبش میگوید
اوست گوینده من نیم غماز
هوش مصنوعی: عشق خودش را به خوبی بیان می‌کند و اوست که کلمات را می‌گوید؛ من فقط پیامبر آن عشق نیستم.
دارد ار صد هزار راه، بود
هر رهش را دو صد هزار آواز
هوش مصنوعی: هرچند که صد هزار مسیر وجود دارد، اما برای هر یک از این مسیرها، دو صد هزار نغمه و صدا هست.
گه عراقی و گه حجازی و گاه
از حسینی و گاه از شهناز
هوش مصنوعی: گاهی به سبک عراقی هستی، گاهی به سبک حجاز، گاه به حال حسینی و گاه به حالت شهناز.
وین همه نغمه میشوند یکی
با لب نی نوا چه شد دمساز
هوش مصنوعی: همه این صداها در نهایت به یک آوای مشترک تبدیل می‌شوند، مانند نغمه‌ای که از لب نی به گوش می‌رسد. چه شده که این صداها به هم پیوسته‌اند؟
وین یکی گشت عین یکتائی
شد دم ما نی و لب نی باز
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که یکی از آنها به تجلی و حقیقت یکتایی دست یافته و در این لحظه، وجود او مانند صدای نی است که از هیچ چیز دیگری جدا نیست و فقط خودش را نشان می‌دهد. در واقع، این بازگویی از یگانگی و عدم جدایی است.
گوش عقل این نوا نمیشنود
عقل با عشق کی شود همراز
هوش مصنوعی: عقل نمی‌تواند صدای عشق را بشنود و هرگز نمی‌تواند با آن هماهنگ شود.
می طپد مرغ دل بسینه مگر
میکند سوی آشیان پرواز
هوش مصنوعی: دل پرنده‌ای در سینه می‌زند و شاید می‌خواهد به آشیانه‌اش پرواز کند.
نیشتر میزنند بر رگ جان
نغمه بربط و ترانه ساز
هوش مصنوعی: آبشار صدا و موسیقی مانند نیشتری بر دل و روح انسان فرود می‌آید.
دوش میسوختم ز آتش عشق
میسرودم میان سوز و گداز
هوش مصنوعی: شب گذشته، به خاطر آتش عشق بسیار می‌سوختم و در میان این حرارت و درد، موسیقی می‌ساختم.
که همه هر چه بود و هست توئی
شیح مستور و رند مست توئی
هوش مصنوعی: تو همه آنچه بوده و هستی، ای شیخ پنهان و عارف سرمست.
دوش رفتم بسوی بزم حضور
بیخود و مست و سرخوش و مخمور
هوش مصنوعی: دیشب به مهمانی رفتم و در آنجا سرسخت و شاداب و خوشحال و مست بودم.
قامش چون قیامت و ز لبش
در جهان اوفتاده شور نشور
هوش مصنوعی: او با قامتش مانند روز قیامت، حالتی خوف‌انگیز دارد و از لبانش اثری از شوری پدید آمده که در سراسر جهان منتشر شده است.
بزم خالی و باده صافی و یار
همچو چشمان مست خود، مخمور
هوش مصنوعی: در این مراسم، فضای دلگیر و بدون جمعیت است، اما شراب در لیوان صاف و زلال است و محبوب من مانند چشمان شراب‌خورده‌اش مست و سرمست به نظر می‌رسد.
دیدم از جام و ساقی و مطرب
بزمکی خاص و مجلسی معمور
هوش مصنوعی: در یک مهمانی ویژه و پرزرق و برق، صحنه‌ای از شوق و شادی را دیدم که در آن جام، ساقی و نوازنده در حال سرگرمی و خلق لحظاتی دلنشین بودند.
گوش گردون ز گوش مشغله کر
چشم اختر ز شمع و مشعله کور
هوش مصنوعی: گوش آسمان از سر و صداهای دنیا ناشنوا شده و چشم ستاره‌ها در برابر نور شمع و روشنی‌های دیگر نابینا شده است.
ساقی بزم رشک حورالعین
باده جام چون شراب طهور
هوش مصنوعی: ای ساقی، به ما در میخانه بزم باده‌ای بده که زیبایی‌ات به حوریان بهشتی می‌بالد و جامی که در دست داری مانند شراب پاک و خالص است.
الغرض محفلی که جنت خلد
داشت زان، بزم صد هزار قصور
هوش مصنوعی: در این مجالس که بهشت و زیبایی وجود داشت، جشن و سرور در صدها قصر برپاست.
پیر در صدرو می کشان گردش
همه مست شراب و شهد حضور
هوش مصنوعی: پیر همیشه با گرما و آرامش اطرافش را پر می‌کند و همه را به شادی و خوشحالی ناشی از حضور خود مشغول می‌سازد.
همه با هم بسان باده و جام
جمله با یکدیگر چو شعله و نور
هوش مصنوعی: همه افراد مانند شرابی در یک جام هستند و همان‌طور که شعله و نور با هم ارتباط دارند، آن‌ها نیز به یکدیگر پیوسته‌اند.
نور شمع از زجاجه کرده طلوع
راز دل از زبان نموده ظهور
هوش مصنوعی: نور شمع از شیشه بالا می‌آید و راز دل از زبان آشکار می‌شود.
جسم و جان متحد نموده چنان
که یکی گشته ناظر و منظور
هوش مصنوعی: جسم و روح به گونه‌ای با هم پیوند خورده‌اند که مانند یک موجود واحد، به هم نگاه می‌کنند و به هم مربوط می‌شوند.
عقل از پشت در نظاره کنان
عشق از پیش صف نموده عبور
هوش مصنوعی: عقل در پشت در به تماشا نشسته، در حالی که عشق از جلوی صف عبور می‌کند.
کردم القصه نارسیده، سلام
وعلیکم جواب گفت از دور
هوش مصنوعی: در نهایت، هنگامی که هنوز به ملاقات کسی نرسیده بودم، او از دور به من سلام کرد و جواب داد.
آن یکی گفت حجکم مقبول
وان دگر گفت سعیکم مشکور
هوش مصنوعی: یکی گفت که اعمال و حج من پذیرفته است و دیگری گفت که تلاش شما مورد قدردانی قرار گرفته است.
ریخت بس شادی از در و دیوار
غم فرح گشت و غصه عین سرور
هوش مصنوعی: از همه جا شادی به فضای اطراف سرازیر شده و غم و اندوه جایش را به خوشحالی و سرور داده است.
پس بآهنگ لحن داودی
خواند مطرب نوای این مزمور
هوش مصنوعی: پس به سبک و آهنگ داوود، مطرب این آهنگ را با صدای دلنوازش می‌خواند.
که همه هر چه بود و هست توئی
شیخ مستور و رند مست توئی
هوش مصنوعی: تو در بالای هر چیز، چه گذشته و چه حال، وجود داری؛ تو ای شیخ پنهان و عاشق سرمست، تنها تویی.
باز لبریز شد قدح ز شراب
باز سر جوش زد خم از می ناب
هوش مصنوعی: جام دوباره از شراب پر شد و خم هم دوباره از می ناب به جوش آمد.
باز ساقی صلای عشرت داد
بقدح خوارگان مست خراب
هوش مصنوعی: ساقی دوباره صدای خوشی را بلند کرد و به میگساران مستی بخشید.
باز آن پرده دار بزم وجود
پرده بگرفت و برفکند نقاب
هوش مصنوعی: یک بار دیگر، آن کسی که در مجالس وجود، پرده‌دار است، پرده را برداشت و نقاب را کنار زد.
باز آن شاهد سرای شهود
از رخ غیب برگرفت حجاب
هوش مصنوعی: دوباره آن معشوق زیبا از دنیای ناشناخته حجابش را کنار زد.
قفس تن شکست طائر جان
رفت زی آشیان دل بشتاب
هوش مصنوعی: قفس بدن شکسته و پرنده جان از آشیانه دل پرواز کرده است، بنابراین باید سریعاً اقدام کنی.
قطره گردید بحر بی پایان
ذره شد آفتاب عالم تاب
هوش مصنوعی: قطره به دریا تبدیل شد و به اندازه بی‌پایانی رسید، و ذره‌ای به نور خورشید جهانی تبدیل گشت.
ساده بود آنچه مینمود صور
باده بود آنچه مینمود حباب
هوش مصنوعی: چیزهایی که به نظر می‌رسیدند ساده و بی‌پیرایه بودند، در واقع نشان‌دهنده حقیقتی عمیق‌تر و زیباتر مانند وجود باده و حباب‌هایی بودند که در دنیای ظاهری به چشم می‌آمدند.
روی خود را در آب و آینه دید
گشت از عشق خویشتن بی تاب
هوش مصنوعی: او چهره‌اش را در آب و آینه مشاهده کرد و از محبت و عشق به خود، بی‌تاب و پریشان شد.
نی غلط گفتم آب و آینه چیست
که هم او بود آینه هم آب
هوش مصنوعی: من اشتباه کردم، آب و آینه چه معنایی دارند که همزمان هم آب است و هم آینه.
گنج رازی که خود کلیدش بود
کردش از حسن خویش فتح الباب
هوش مصنوعی: خزانه‌ای از اسرار که خود با زیبایی‌اش در را به روی تمامی آن‌ها گشود.
جلوه بنمود و باز شد مستور
چشم بگشود و باز رفت بخواب
هوش مصنوعی: چهره‌ای نمایان شد و به‌طور ناگهانی پنهان گردید. چشمانش را باز کرد و دوباره به خواب رفت.
حسن در پرده بود، عشق آمد
از رخ حسن برگرفت حجاب
هوش مصنوعی: زیبایی در مخفی‌گاه خود بود و عشق با ظهور زیبایی، پرده‌اش را کنار زد.
نقطه ای بود حسن و کرد پدید
عشق زان نقطه صد هزار کتاب
هوش مصنوعی: محبت و زیبایی در حقیقت از یک نقطه آغاز می‌شود و از آن نقطه به اندازه‌ی صد هزار کتاب داستان و مضمون می‌تند. این نشان‌دهنده‌ی عمق و وسعت عشق و زیبایی است که از یک منبع کوچک نشأت می‌گیرد.
عشق نیرنگ ساز پیدا کرد
اینهمه نقش رنگ رنگ بر آب
هوش مصنوعی: عشق به جادویی تبدیل شده که این همه تصویرها و رنگ‌های مختلف را بر روی آب به وجود می‌آورد.
حل مشکل ز عشق جوی که عشق
آیه محکم است و فصل خطاب
هوش مصنوعی: مشکل عشق را با درک عمیق آن حل کن، چرا که عشق یک حقیقت قوی و قابل توجه است که در دل گفتارها و پیام‌ها قرار دارد.
ساخت بس رنگ و باخت بس نیرنگ
موج زن شد هزار گونه سراب
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از تغییرات و فریبندگی‌های زندگی است. به تصویر کشیده می‌شود که چگونه زندگی با رنگ‌ها و ظواهر مختلفی خود را نشان می‌دهد، در حالی که ممکن است زیر این زیبایی‌ها نیرنگ و فریب وجود داشته باشد. این موضوع به ما یادآوری می‌کند که چیزها همیشه آن‌طور که به نظر می‌رسند نیستند و احساسات یا واقعیت‌ها می‌توانند پیچیده‌تر از آنچه به نظر می‌رسند، باشند.
عقل کی پی برد بدین معنی
عشق میگوید این سوال و جواب
هوش مصنوعی: عقل به این حقیقت پی نمی‌برد که عشق به این پرسش و پاسخ‌ها اشاره می‌کند.
مطرب عشق دوش خوش می گفت
با نوای دف و صدای رباب
هوش مصنوعی: شب گذشته، نوازنده عشق با نواختن دف و صدای رباب به زیبایی صحبت می‌کرد.
که همه هر چه بود و هست توئی
شیخ مستور و رند مست توئی
هوش مصنوعی: هر چه دیده و نادیده است، همه تویی؛ تو ای شیخ پنهان و رند سرمست، تنها تویی که هستی.