شمارهٔ ۲۱ - خطاب به جناب میرزا ابراهیم بقراط
از این ره هردم آید کاروانی
در این تن هر نفس پوید روانی
در این گلشن بجوشد از دل سنگ
ز هر سو چشمه آب روانی
ز هر در بشنود بانک درائی
بود گر بر در دل پاسبانی
گشاید چشم معنی گر هشیوار
ببیند در جهان هر دم جهانی
ز معنی سوی صورت میگراید
بهر ساعت زمین و آسمانی
بسی بانک جرس زین کاروانها
نیوشی گرگشائی گوش جانی
بپوید در زمین هر دم زمینی
بروید از زمان هر دم زمانی
ببینی در حقیقت سر این راز
که حق راهست در هر روزشانی
گشاید بال سیمرغ تجلی
کند از قاف تا قاف آشیانی
نه در این بحر پهناور کناری
نه در این راه بی پایان کرانی
دکانها بینی اندر رسته جان
هزاران کاله اندر هر دکانی
بهر قطره نهان دریای ژرفی
بهر پشه درون پیل دمانی
بهر برگی نهفته لاله زاری
زهر خاری شگفته گلستانی
بامر حق کشد در دم جهانرا
اگر یکقطره بگشاید دهانی
ثنای حضرت حق را بهر شاخ
بود هر برگ گل رطب اللسانی
ببیند نقشه ها در پرده جان
گشاید دل اگر عین عیانی
اگر منزل کنی در سایه پیر
کند هر لحظه روبخت جوانی
وگر عیسی بن مریم را شناسی
ز گردونت رسد هر روز خوانی
وگر داری برضوان آشنائی
رسد هردم ز خلدت ارمغانی
عرب دل را جنان گوید که از دل
بروید هر زمان باغ جنانی
جهان را دیده مانند کوهی
ندانستی که در کوه است کانی
بنه چون حلقه بر درگوش جانرا
کزین در هر دم آید میهمانی
زغیب این کاروانها تا شهادت
مگر پویند از راه نهانی
بهر یک لحظه موتی و نشوری
بهر یکدم بهاری و خزانی
سحر مرغ چمن با برگ گل نیز
چه نیکو گفت از این دم داستانی
دو دم در تن دمد هر دم سرافیل
دمی جانبخش و دیگر جانستانی
نخستین دم بمیراند جهان را
بدوم دم کند از نو جهانی
انالفانی هوالباقی سراید
بهر سو هر نفس تسبیح خوانی
چو نی گردد تهی ار خود پراز حق
کزان دم هردمی دارد فغانی
فلک گردان بامر حضرت حق
چه گوی اندر بخم صولجانی
بگیرد یکدم از فیض از دو عالم
بدان یکدم نه این ماند نه آنی
الا ای بت شکن فرزند آذر
که داری از خلیل الله نشانی
تو ابراهیم وقتی زانکه حق را
خلیلی باشد اندر هر زمانی
بنا کن کعبه جانرا ز نو باز
چو بستی بت شکستن را میانی
مرا گوئی کزین دم نکته گوی
ندارم در خور ایندم بیانی
که یارد ترجمانی کرد جان را
که جان جز خود ندارد ترجمانی
که یارد دیده بانی کرد دل را
که دل جز دل ندارد دیده بانی
ز نادان نکته دانش چه جوئی
بجوی این نکته را از نکته دانی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از این ره هردم آید کاروانی
در این تن هر نفس پوید روانی
هوش مصنوعی: هر لحظه در این راه، کاروانی به سمت مقصد میآید و در هر نفس، روحی جدید در این بدن دمیده میشود.
در این گلشن بجوشد از دل سنگ
ز هر سو چشمه آب روانی
هوش مصنوعی: در این گلستان، از دل سنگ نیز چشمههای آب زنده و جاری به هر طرف میجوشد.
ز هر در بشنود بانک درائی
بود گر بر در دل پاسبانی
هوش مصنوعی: اگر کسی در دلش پاسبانی باشد، از هر در که صدا کند، صدای درایی را میشنود.
گشاید چشم معنی گر هشیوار
ببیند در جهان هر دم جهانی
هوش مصنوعی: اگر کسی با هوش و دقت به دنیا نگاه کند، هر لحظه میتواند دنیای جدیدی را تجربه کند و به عمق معنا پی ببرد.
ز معنی سوی صورت میگراید
بهر ساعت زمین و آسمانی
هوش مصنوعی: به خاطر هر لحظه، زمین و آسمان از معنا به سوی صورت میروند و تغییر میکنند.
بسی بانک جرس زین کاروانها
نیوشی گرگشائی گوش جانی
هوش مصنوعی: بسیار از صدای زنگ در این کاروانها بشنو، که این صدا برای جانهایی است که به خوبی میشنوند و میتوانند درک کنند.
بپوید در زمین هر دم زمینی
بروید از زمان هر دم زمانی
هوش مصنوعی: هر لحظه، زمین جدیدی به وجود میآید و زمان نیز به طور مداوم در حال تغییر است.
ببینی در حقیقت سر این راز
که حق راهست در هر روزشانی
هوش مصنوعی: ببینی که در واقع، دلیل این راز چیست: اینکه حقیقت همان راه درست است که در هر روز به ما نمایان میشود.
گشاید بال سیمرغ تجلی
کند از قاف تا قاف آشیانی
هوش مصنوعی: پرهای سیمرغ میگشاید و از سر کوه قاف تا سر دیگر آن، آشیانهای را نمایش میدهد.
نه در این بحر پهناور کناری
نه در این راه بی پایان کرانی
هوش مصنوعی: در این دریا وسیع، هیچ نقطهای برای ایستادن وجود ندارد و در این جاده بیپایان، هیچ انتهایی هم نیست.
دکانها بینی اندر رسته جان
هزاران کاله اندر هر دکانی
هوش مصنوعی: در بازار میتوانی فروشگاهها را ببینی که هر کدام پر از کالاهای مختلف هستند و جان و زندگی در آنها جاری است.
بهر قطره نهان دریای ژرفی
بهر پشه درون پیل دمانی
هوش مصنوعی: برای هر قطره، دریای عمیق و ناپیدایی وجود دارد و برای هر مگس، در دل فیل، لحظهای قابل توجه نهفته است.
بهر برگی نهفته لاله زاری
زهر خاری شگفته گلستانی
هوش مصنوعی: در هر برگی از زیباییهای زندگی، زهرخند تلخی نیز نهفته است که به چهرهی گلستان میافزاید.
بامر حق کشد در دم جهانرا
اگر یکقطره بگشاید دهانی
هوش مصنوعی: اگر خداوند بخواهد، میتواند در یک لحظه تمام جهان را به حرکت درآورد، حتی اگر فقط یک قطره از نعمتهایش را به کسی بدهد.
ثنای حضرت حق را بهر شاخ
بود هر برگ گل رطب اللسانی
هوش مصنوعی: هر شاخهای از درخت درختان ثنای خداوند را با زبان مخصوص خود بیان میکند، همانطور که هر گل تازه نیز برای ستایش او سخن میگوید.
ببیند نقشه ها در پرده جان
گشاید دل اگر عین عیانی
هوش مصنوعی: اگر دل با شعور و درک عمیق خود به تماشای نقشهها و رازهایی که در پس پرده وجود دارند بنشیند، حقیقتها برایش روشن و عیان خواهد شد.
اگر منزل کنی در سایه پیر
کند هر لحظه روبخت جوانی
هوش مصنوعی: اگر در سایه یک فرد باتجربه و سالخورده اقامت کنی، هر لحظه میتوانی از جوانیات بهرهمند شوی.
وگر عیسی بن مریم را شناسی
ز گردونت رسد هر روز خوانی
هوش مصنوعی: اگر عیسی بن مریم را بشناسی، هر روز از آسمان به تو سفرهای میرسد.
وگر داری برضوان آشنائی
رسد هردم ز خلدت ارمغانی
هوش مصنوعی: اگر با رضوان آشنایی داشته باشی، هر لحظه از بهشتت هدیهای به تو میرسد.
عرب دل را جنان گوید که از دل
بروید هر زمان باغ جنانی
هوش مصنوعی: عرب از دل میخواهد که هر بار از آنجا خارج شود و به باغی خوشبو و زیبا برود.
جهان را دیده مانند کوهی
ندانستی که در کوه است کانی
هوش مصنوعی: به نظر میرسد تو دنیا را همچون کوهی میبینی، اما نمیدانی که در دل کوه، معادن و گنجهایی وجود دارد.
بنه چون حلقه بر درگوش جانرا
کزین در هر دم آید میهمانی
هوش مصنوعی: مثل حلقهای که به گوش جان آویخته شده، هر لحظه مهمانی تازهای از آن در میرسد.
زغیب این کاروانها تا شهادت
مگر پویند از راه نهانی
هوش مصنوعی: این کاروانها از عالم غیب حرکت میکنند و تنها تا زمانی که به شهادت برسند، به طور مخفیانه و از راهی نهانی ادامه مسیر میدهند.
بهر یک لحظه موتی و نشوری
بهر یکدم بهاری و خزانی
هوش مصنوعی: هر لحظه از زندگی چیزی جدید و زیبا به همراه دارد؛ گاهی شادابی بهاری و گاهی اندوه و سردی پاییزی.
سحر مرغ چمن با برگ گل نیز
چه نیکو گفت از این دم داستانی
هوش مصنوعی: صبحگاه، پرندهای در چمن با زیبایی برگ گل، داستانی شیرین و دلنشین را روایت کرد.
دو دم در تن دمد هر دم سرافیل
دمی جانبخش و دیگر جانستانی
هوش مصنوعی: در هر لحظه، دو نفس در بدن وجود دارد؛ یکی از آنها که مانند سرافیل به حیات و زندگی انرژی میبخشد و دیگری که به نوعی جان را میستاند.
نخستین دم بمیراند جهان را
بدوم دم کند از نو جهانی
هوش مصنوعی: در آغازین لحظه، زندگی به دنیا آمد و با دومین نفس دوباره جهانی تازه آغاز شد.
انالفانی هوالباقی سراید
بهر سو هر نفس تسبیح خوانی
هوش مصنوعی: من به وحدت واقعی پی بردم و این را تنها حقیقت پایدار میدانم. در هر لحظه، به سمت آن حقیقت اشاره میکنم و به یاد آن خاموشی و سکوت را جستجو میکنم.
چو نی گردد تهی ار خود پراز حق
کزان دم هردمی دارد فغانی
هوش مصنوعی: زمانی که نی (یا نیزن) از خود خالی شود و پر از حقیقت و معانی عمیق گردد، از آن دم به دم صدای فریادی بلند میزند.
فلک گردان بامر حضرت حق
چه گوی اندر بخم صولجانی
هوش مصنوعی: آسمان به فرمان خداوند چه میتواند دربارهی سختیهای دنیا بگوید؟
بگیرد یکدم از فیض از دو عالم
بدان یکدم نه این ماند نه آنی
هوش مصنوعی: در یک لحظه میتوان از نعمتهای دنیوی و معنوی بهرهمند شد، اما آن لحظه نه به جا میماند و نه قابل تکرار است.
الا ای بت شکن فرزند آذر
که داری از خلیل الله نشانی
هوش مصنوعی: ای بتشکن و فرزند آذر، که نشانهای از خلیلالله (حضرت ابراهیم) در وجودت هست.
تو ابراهیم وقتی زانکه حق را
خلیلی باشد اندر هر زمانی
هوش مصنوعی: تو مانند ابراهیم هستی، زیرا در هر زمان و مکانی، دوستی و ارتباطی نزدیک با حقیقت و خداوند داری.
بنا کن کعبه جانرا ز نو باز
چو بستی بت شکستن را میانی
هوش مصنوعی: دل خود را همچون کعبهای نو بساز و در میانه دنیای باطل، به شکستن بتها بپرداز.
مرا گوئی کزین دم نکته گوی
ندارم در خور ایندم بیانی
هوش مصنوعی: میفرمایی که از این لحظه به بعد، سخن شایستهای برای گفتن ندارم.
که یارد ترجمانی کرد جان را
که جان جز خود ندارد ترجمانی
هوش مصنوعی: کسی که روح را ترجمه کند، باید بداند که روح هیچ چیزی جز خود را نمیشناسد.
که یارد دیده بانی کرد دل را
که دل جز دل ندارد دیده بانی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تنها عشق و دل، مراقب و ناظر بر احساسات و درون انسان هستند و هیچ چیز دیگری نمیتواند به اندازه دل در حفاظت و نگهداری از احساسات ما نقش ایفا کند.
ز نادان نکته دانش چه جوئی
بجوی این نکته را از نکته دانی
هوش مصنوعی: از افراد نادان چه دانشی میخواهی؟ برای درک این نکته، بهتر است از کسانی که دانش دارند، آموزش بگیری.