شمارهٔ ۱۵
خواهم از پرده ناموس بر آیم یکبار
بزنم این درم ناسره یکسر بقمار
بشکنم پوست چو بادام و برآیم چون مغز
طی کنم رسم دورنگی که شود یکسره کار
یعنی این خرقه ازرق بدر آرم از بر
جامه سرخ بپوشم ز طرب چون گلنار
تا بکی سر مدالیل قوانین اصول
کنم از بحث عناوین و فصول استظهار
تا بچندم سخن از کافی و من لایحضر
تا بچندم نظر از وافی و از استبصار
تا بکی ذکرم از تذکره و از مبسوط
تا بکی فکرم در تبصره و استبصار
تا بکی همچو خران بر سر و بردوش مرا
از حنک باشد افسار و ز اوراق اسفار
خانه من نه اگر دکه صحاف چرا
گشته اوراق پریش این همه در وی انبار
گر بریزی سیه اوراق مرا در دریا
رو سیه گردد چون نامه من آب بحار
روزگارم همه تقریر عناوین و اصول
شب مدارم همه تحریر دروس و انظار
زان مجاری که بود تنگ چو چشم سوزن
فکرم آسان گذرد هر شب چون رشته تار
بسکه جو شد بدلم وقت نوشتن مطلب
نکند بر سر انگشت قلم استقرار
روز و شب نیست مرا کار بجز بحث و جدل
در معانی و مبانی و اصول و اخبار
چون کبوتر فکنم باد بهنگام جدل
در گلو بسکه کنم عربده اندر تکرار
تلخ و سرسبز و تهی مغز بسان خشخاش
تن همه صوت و صدا سر همه یکسر دستار
همچو گردون همه تن جامه ازرق در بر
پشت خم دل ز هوا پردغل و کجرفتار
الغرض کار من این سیرت و هنجار من این
صد تفو باد بر این سیرت و بر این هنجار
بوریا نیستم آخر ز چه رو هر شام و سحر
ساحت مدرسه را فرش شوم مسندوار
نه که جاروبم آخر ز چه رو هر شب و روز
صحن مسجد را با مژه بروبم هموار
نیستم شمع حرم از چه نشینم تا صبح
همه شب شعله زنان اشک فشان بر رخسار
فتدم باز که در میکده سر از مستی
همچو خورشید بهر صبح نهم بر دیوار
از قدح ریزی چون شیشه صفا پیشه شوم
هر چه اندیشه یدل یکسره سازم اظهار
کف بلب آرم و سر جوش زنم همچون خم
بسکه لبریز شود خاطر پاکم ز اسرار
شامگه همچو سبو سر بنهم بر سر دست
صبحدم همچو قدح لب بنهم بر لب یار
هی خورم باده ز جوش خم و از نرگس دوست
هی دهم بوسه بجام می و بر لعل نگار
هیچ دانی که چه خواهم زخدا در دو جهان
زیم آزاده بی مشغله و بی تکرار
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خواهم از پرده ناموس بر آیم یکبار
بزنم این درم ناسره یکسر بقمار
هوش مصنوعی: میخواهم یک بار از پرده حیا بیرون بیایم و تمام تلاشم را بکنم تا به سرنوشت و تقدیر خود در زندگی یکجا قمار بزنم.
بشکنم پوست چو بادام و برآیم چون مغز
طی کنم رسم دورنگی که شود یکسره کار
هوش مصنوعی: با این حالتی که دارم، مثل بادام میشکنم و درونم نمایان میشود. میخواهم راهی را که دو رنگ و دو نوع است طی کنم تا به یک هدف نهایی برسم.
یعنی این خرقه ازرق بدر آرم از بر
جامه سرخ بپوشم ز طرب چون گلنار
هوش مصنوعی: من این لباس آبی رنگ را کنار میزنم و لباس قرمز به تن میکنم، تا با شادی و سرخوشی مانند گل انار باشم.
تا بکی سر مدالیل قوانین اصول
کنم از بحث عناوین و فصول استظهار
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که به بررسی مفاهیم و قوانین اصولی پرداختهام، اما هنوز هم درگیر بحثهای جزئی و عناوین مختلف هستم.
تا بچندم سخن از کافی و من لایحضر
تا بچندم نظر از وافی و از استبصار
هوش مصنوعی: تا وقتی که من در مورد کافی و من لایحضر صحبت کنم، تا زمانی که به وافی و استبصار نگاه کنم.
تا بکی ذکرم از تذکره و از مبسوط
تا بکی فکرم در تبصره و استبصار
هوش مصنوعی: تا کی باید به یادآوری و ذکر مکتوبات و نوشتارهای مفصل ادامه دهم؟ تا کی باید ذهنم درگیر تفسیر و بررسی باشد؟
تا بکی همچو خران بر سر و بردوش مرا
از حنک باشد افسار و ز اوراق اسفار
هوش مصنوعی: تا کی باید مثل الاغ ها، افسار بر گردن و روی دوشم باشد و از بار کتابها و نوشتهها خسته شوم؟
خانه من نه اگر دکه صحاف چرا
گشته اوراق پریش این همه در وی انبار
هوش مصنوعی: خانه من اگرچه به عنوان یک دکه صحافی دیده میشود، اما چرا این همه اوراق و نوشتههای نامرتب در آن انباشت شده است؟
گر بریزی سیه اوراق مرا در دریا
رو سیه گردد چون نامه من آب بحار
هوش مصنوعی: اگر برگههای سیاه من را در دریا بریزی، آب دریا نیز به رنگ سیاه درمیآید، مانند نامهای که من نوشتهام.
روزگارم همه تقریر عناوین و اصول
شب مدارم همه تحریر دروس و انظار
هوش مصنوعی: زندگی من پر از بیان مسائل و اصول است، در حالی که شبها وقت من صرف نوشتن درسها و مشاهدهٔ اوضاع میشود.
زان مجاری که بود تنگ چو چشم سوزن
فکرم آسان گذرد هر شب چون رشته تار
هوش مصنوعی: از راهها و مسیرهایی که بسیار تنگ و محدود هستند، ذهن من به سادگی هر شب از آنها عبور میکند، مانند نخی که به راحتی از روزن سوزنی رد میشود.
بسکه جو شد بدلم وقت نوشتن مطلب
نکند بر سر انگشت قلم استقرار
هوش مصنوعی: به خاطر احساسات و افکار زیادی که در دلم دارم، وقتی میخواهم چیزی بنویسم، انگار که دستم روی قلم ثابت نمیماند و نمیتواند به خوبی روی کاغذ بنویسد.
روز و شب نیست مرا کار بجز بحث و جدل
در معانی و مبانی و اصول و اخبار
هوش مصنوعی: تمام وقت من صرف گفتگو و مناقشه درباره مفاهیم، اصول و اخبار میشود و هیچ کار دیگری جز این ندارم.
چون کبوتر فکنم باد بهنگام جدل
در گلو بسکه کنم عربده اندر تکرار
هوش مصنوعی: وقتی در حین بحث و جدل دچار تنش میشوم، به مانند کبوتر از شدت عصبانیت در گلویم سر و صدا میکنم و مدام در حال تکرار حرفهایم هستم.
تلخ و سرسبز و تهی مغز بسان خشخاش
تن همه صوت و صدا سر همه یکسر دستار
هوش مصنوعی: تلخ و سرسبز و خالی از محتوا مانند دانههای خشخاش، تن انسان تمام صداها و آهنگها را در خود دارد، و سر او کاملاً مانند یک دستار است.
همچو گردون همه تن جامه ازرق در بر
پشت خم دل ز هوا پردغل و کجرفتار
هوش مصنوعی: همچون آسمان، تمام بدنش را لباس آبی پوشانده و پشتش خمیده است؛ دلش از آرزوهای پنهان و رفتارهای ناپسند پر شده است.
الغرض کار من این سیرت و هنجار من این
صد تفو باد بر این سیرت و بر این هنجار
هوش مصنوعی: در نهایت هدف من این است که به سیرت و سرشت خود پایبند بمانم. اوضاع کنونی و رفتارهای این چنینی برای من قابل قبول نیست و از آنها بیزارم.
بوریا نیستم آخر ز چه رو هر شام و سحر
ساحت مدرسه را فرش شوم مسندوار
هوش مصنوعی: من مانند چیزهای بیارزشی نیستم که هر روز به زمین انداخته شوم، بلکه هر شب و صبح تلاش میکنم تا فضای مدرسه را تزئین کنم و به آن اعتبار ببخشم.
نه که جاروبم آخر ز چه رو هر شب و روز
صحن مسجد را با مژه بروبم هموار
هوش مصنوعی: هر شب و روز به چه دلیلی با مژههایم صحن مسجد را تمیز میکنم، گویی کار من همین است و در حالتی آرام و منظم انجام میدهم.
نیستم شمع حرم از چه نشینم تا صبح
همه شب شعله زنان اشک فشان بر رخسار
هوش مصنوعی: من مثل شمع حرم نیستم که تا صبح در کنار دیگران نشسته و بسوزم. تمام شب با اشک و آتش در چهرهام، در حال گریه و سوختن هستم.
فتدم باز که در میکده سر از مستی
همچو خورشید بهر صبح نهم بر دیوار
هوش مصنوعی: من دوباره به میکده میروم، تا از حالت مستی مانند خورشید که هر صبح بر دیوار میتابد، سر برآورم.
از قدح ریزی چون شیشه صفا پیشه شوم
هر چه اندیشه یدل یکسره سازم اظهار
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که مانند شیشهای شفاف و صاف باشم و هر چه فکر و اندیشه دارم را به صورت کامل و بدون هیچ پردهپوشی ابراز کنم.
کف بلب آرم و سر جوش زنم همچون خم
بسکه لبریز شود خاطر پاکم ز اسرار
هوش مصنوعی: من با صدای دلنشین فریاد میزنم و احساساتم را بهگونهای ابراز میکنم که مانند کاسهای پر از مایع، قلب و ذهنم از رازهای درونم سرریز شود.
شامگه همچو سبو سر بنهم بر سر دست
صبحدم همچو قدح لب بنهم بر لب یار
هوش مصنوعی: در شب، مانند یک جام، سرم را به دست میزنم و در صبح، مانند یک لیوان، لبم را بر لب محبوب میگذارم.
هی خورم باده ز جوش خم و از نرگس دوست
هی دهم بوسه بجام می و بر لعل نگار
هوش مصنوعی: ای بلبل، من هر روز از شراب خم مینوشم و از گل نرگس معشوقم بوسهای به جام شراب میزنم و بر لبان زیبا و آتشین او بوسه میزنم.
هیچ دانی که چه خواهم زخدا در دو جهان
زیم آزاده بی مشغله و بی تکرار
هوش مصنوعی: آیا میدانی که از خدا چه میخواهم؟ در این دو جهان، زندگیای آزاد و بیدغدغه میخواهم که تکراری در آن نباشد.