شمارهٔ ۱۴
سخن از گردش قضا و قدر
تا بچند ای حکیم دانشور
غیر شخص من و تو کیست قضا
غیر ذات من و تو چیست قدر
کردنی هر چه بود کرد خدا
هم بدانسان که بود اندر خور
چیست هستی؟ پدید کردن آنک
از ازل بد نهفته در گوهر
چیست گوهر؟ هرآنچه ممکن نیست
کردن آن بهیکل دیگر
خار را گل نمیتوان کردن
ور کنی گل بود نه خار ایدر
اندر این کشت زار نیست گزیر
از به و سیب و کندنا و کزر
کرد گیتی بدان نظام اتم
که نشاید نظام از آن بهتر
آنکه عقل بزرگ کرده اوست
کی بدو در رسد عقول بشر
بیخ افعی نپرورد خرما
تخم حنظل نیاورد شکر
هر که را سوی هرچه شایان دید
داد دادار داوران داور
داد چبود نهادن و دادن
هر کسیرا بجای خویش اندر
اشعری گر جز این سرود خراست
بشعیرش مخر که لایشعر
داد را خود ستود و داد نکرد
شه بر این فعل زشت مستنکر
با چنین بیخرد چه شاید گفت
که خرد سوی او بود منکر
هر که را دید لایق افسار
کی نهد بر سرش حکیم افسر
خه بر آن خر که رنج بادافزا
می نداند ز گنج باد آور
زهر از پاد زهر نشناسد
می نداند کبست از شکر
ای خردمند مرد با تدبیر
چند پوئی بکاخ میر و وزیر
میر را گشته بنده فرمان
که بمیری گرت بگوید میر
پای صدر کبیر را بوسی
که نشاند ترا بدست کسیر
بهر نان مشت و سیلی از دربان
خورده چندان که گشته خرد و خمیر
تا بخواند مگرت شاه نیدم
تا بگوید مگرت میر سمیر
بهر دو نان بخدمت دو نان
پیر گشتی و مینگشتی سیر
رنگ ریشت سیاه و بور و سپید
گشت و رنگ دلت همان چون قیر
صورت ظاهرت بسی تغییر
کرد و باطن نداده ای تغییر
خانه دنییت بسی تعمیر
گشت و دین را نکرده ای تعمیر
چه شد آنطره سیاه چو قیر
چه شد آن چهره سپید چو شیر
رخ چون گلستانت گشت خزان
رنگ چون ارغوانت گشت زریر
از پس پیری آیدت مردن
همچو مرداد کاید از پی تیر
رخ نشسته دو گانه ننهاده
که بتازی دو اسبه بر در میر
پیش از آندم که نوبتی نوبت
زند و مرغ صبحگاه صفیر
دهن ظلمرا سوی دوزخ
از پی شمر میکنی تشمیر
بعبث میگریزی ای خواجه
که نباشد تو را ز مرگ گزیر
لبت از گفتگو فرو ماند
بسخن گر فرزدقی و جریر
قصر جاهت بسر فرود آید
بمثل گر خورنق است و سدیر
کرده گیتی چنانکه باید کرد
حضرت کردگار حی قدیر
روزی مور و مار و پشه و پیل
همه بنهاده از قلیل و کثیر
نکند کاستی و افزونی
هر که تقصیر کرد یا توفیر
طلب رزق را بنه گامی
دوبد انسان که گفته شرع منبر
که چو کودک بگریه آغازد
مادر مهربانش بخشد شیر
نه بدانسان که با قضا و قدر
بستیزی به پنجه تدبیر
کار چون بسته گردد و دشوار
بگشایش بناله شبگیر
که من این ناله را فزون دانم
از تکاپوی این و آن تاثیر
کار یک تیره آه می ناید
از دو صد نیزه و دو صد شمشیر
هر که او پنجه فقیر شکست
بشکند پنجه اش خدای فقیر
که ستمدیده چون کشد آهی
اثرش بگذرد ز چرخ اثیر
ای بسا تاجدار کش بیداد
سرنگون کرد از فراز سریر
دل بدین آرزوی بی پایان
خواب نادیده میکند تعبیر
تا کند گرد درهم و دینار
خواجه بیهوده میبرد تشویر
دو سخن گویمت حکیمانه
از سخن هایی آن بشیر نذیر
طالب علم و طالب دنیا است
دو گرسنه که مینگردد سیر
آرزویش جوان شود با آز
آدمیزاده هر چه گردد پیر
صورت کار این جهان است آنک
باد بر آب می کند تصویر
طبل نوبت زدند و صبح دمید
خواجه از خواب مینگشت آژیر
نیمی از روز عمر خواجه گذشت
نیز نیم دگر گذاشته گیر
روز روشن چو رفت نیمی از او
بزوالش کنند می تعبیر
گر کنی گور مردگانرا باز
نشناسد کسی غنی ز فقیر
بحث دانش کنی و مینکنی
فرق موج حصیر و نقش صریر
سوی دانشوران میاور لاف
که بهر کار ناقدند و بصیر
من همه پند دادمت لیکن
چکنم چون نه ای تو پند پذیر
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سخن از گردش قضا و قدر
تا بچند ای حکیم دانشور
هوش مصنوعی: ای حکیم دانشمند، تا چه اندازه میتوان درباره تأثیرات سرنوشت و تقدیر سخن گفت؟
غیر شخص من و تو کیست قضا
غیر ذات من و تو چیست قدر
هوش مصنوعی: غیر از من و تو چه کسی قضا و سرنوشت را تعیین میکند؟ خارج از وجود ما چه چیزی به عنوان سرنوشت و تقدیر وجود دارد؟
کردنی هر چه بود کرد خدا
هم بدانسان که بود اندر خور
هوش مصنوعی: هر آنچه که باید انجام میشد، خداوند نیز آن را به شیوهای انجام داد که با شرایط موجود سازگار بود.
چیست هستی؟ پدید کردن آنک
از ازل بد نهفته در گوهر
هوش مصنوعی: هستی چیست؟ چیزی است که از آغاز در عمق وجود نهفته و ایجاد شده است.
چیست گوهر؟ هرآنچه ممکن نیست
کردن آن بهیکل دیگر
هوش مصنوعی: گوهر چیست؟ هر چیزی که ممکن نیست که آن را به شکل دیگری درآورد.
خار را گل نمیتوان کردن
ور کنی گل بود نه خار ایدر
هوش مصنوعی: خار را نمیتوان به گل تبدیل کرد؛ اگر گل باشی، دیگر خار نیستی.
اندر این کشت زار نیست گزیر
از به و سیب و کندنا و کزر
هوش مصنوعی: در این باغ و زمین، راهی برای فرار از میوههایی همچون انار، سیب و گلابی وجود ندارد.
کرد گیتی بدان نظام اتم
که نشاید نظام از آن بهتر
هوش مصنوعی: جهان را به نظم و ترتیب خاصی آفریده است که هیچ نظامی بهتر از آن نمیتواند وجود داشته باشد.
آنکه عقل بزرگ کرده اوست
کی بدو در رسد عقول بشر
هوش مصنوعی: کسی که عقل و خرد زیادی دارد، چه کسی میتواند به او برسد و مانند او باشد؟
بیخ افعی نپرورد خرما
تخم حنظل نیاورد شکر
هوش مصنوعی: اگر درخت خرما بیخ افعی را پرورش ندهد، شکر هم از تخم حنظل نمیتواند بهدست بیاید. این نشان میدهد که برای بهدست آوردن چیزهای خوب و با ارزش، ریشههای سالم و مناسبی نیاز است.
هر که را سوی هرچه شایان دید
داد دادار داوران داور
هوش مصنوعی: هر کسی که لیاقت چیزی را داشته باشد، خداوند به او میدهد.
داد چبود نهادن و دادن
هر کسیرا بجای خویش اندر
هوش مصنوعی: هر شخصی باید در جایگاه خود و طبق تواناییها و ویژگیهایش عمل کند و کمک کند.
اشعری گر جز این سرود خراست
بشعیرش مخر که لایشعر
هوش مصنوعی: اگر کسی به جز این شعر خوب بخواند، آن را نخوان که به هیچ وجه شعر نیست.
داد را خود ستود و داد نکرد
شه بر این فعل زشت مستنکر
هوش مصنوعی: شه خود را ستایش کرده و به نادیده گرفتن رفتار زشتش پرداخته است.
با چنین بیخرد چه شاید گفت
که خرد سوی او بود منکر
هوش مصنوعی: با وجود چنین آدم نادانی، چه چیز را میتوان گفت، که خرد و دانایی از او دور است و او به آن اعتقادی ندارد.
هر که را دید لایق افسار
کی نهد بر سرش حکیم افسر
هوش مصنوعی: هر کس را که شایسته و لایق ببیند، حکیم و دانا بر او تسلط نخواهد داشت.
خه بر آن خر که رنج بادافزا
می نداند ز گنج باد آور
هوش مصنوعی: در این بیت به شخصی اشاره شده که از زحمات و مشکلات زندگی آگاهی ندارد و قدر ثروت و امکاناتی که به دست میآورد را نمیداند. به عبارتی، به آن کسی که زحمت و تلاش را نادیده میگیرد و تنها به دنبال راحتی و ثروت است، انتقاد میشود.
زهر از پاد زهر نشناسد
می نداند کبست از شکر
هوش مصنوعی: زهر به پادزهر آشنا نیست، ولی میداند که شکر چیست.
ای خردمند مرد با تدبیر
چند پوئی بکاخ میر و وزیر
هوش مصنوعی: ای شخص دانا و با تدبیر، چرا به جستجوی قدرت و مقام میپردازی و به دنبال فرمانروا و وزیر میروی؟
میر را گشته بنده فرمان
که بمیری گرت بگوید میر
هوش مصنوعی: اگر میرت به تو فرمان دهد که بمیری، باید اطاعت کنی.
پای صدر کبیر را بوسی
که نشاند ترا بدست کسیر
هوش مصنوعی: به احترام پای سلطان بزرگ بوسه بزن، چرا که این کار تو را به مقام و منزلت بالایی خواهد رساند.
بهر نان مشت و سیلی از دربان
خورده چندان که گشته خرد و خمیر
هوش مصنوعی: به خاطر تأمین معاش و نان، بارها ضربه و توهین را از نگهبان تحمل کردهام، به اندازهای که روح و روانم آسیب دیده و خُرد شده است.
تا بخواند مگرت شاه نیدم
تا بگوید مگرت میر سمیر
هوش مصنوعی: اگر شاه را به ساحت خواست ببینی، باید بگویی که آیا میر سمیر را نیز میخواهی ملاقات کنی؟
بهر دو نان بخدمت دو نان
پیر گشتی و مینگشتی سیر
هوش مصنوعی: برای هر دو طرف نان میبردی و به خدمت میرفتی، و در عین حال از پیر نیز سیر میشدی.
رنگ ریشت سیاه و بور و سپید
گشت و رنگ دلت همان چون قیر
هوش مصنوعی: رنگ ریشت سیاه و سفید و خاکستری شده، اما دل تو هنوز تاریک و سوزان است.
صورت ظاهرت بسی تغییر
کرد و باطن نداده ای تغییر
هوش مصنوعی: ظاهر تو تغییرات زیادی کرده است، اما باطن و درونت تغییر نکرده است.
خانه دنییت بسی تعمیر
گشت و دین را نکرده ای تعمیر
هوش مصنوعی: دنیا را خوب آباد کردهای، اما به دین و معنویت خود توجهی نداشتهای و آن را نادیده گرفتهای.
چه شد آنطره سیاه چو قیر
چه شد آن چهره سپید چو شیر
هوش مصنوعی: چرا آن چهره سیاه مانند قیر و آن چهره سفید مانند شیر تغییر کردهاند؟
رخ چون گلستانت گشت خزان
رنگ چون ارغوانت گشت زریر
هوش مصنوعی: چهرهات مانند گلستان در فصل پاییز زیبا شد و رنگات همچون ارغوان درخشانی یافت.
از پس پیری آیدت مردن
همچو مرداد کاید از پی تیر
هوش مصنوعی: با نزدیک شدن به پیری، مرگ به سراغت میآید، همانطور که مرداد به پایان تابستان نزدیک میشود.
رخ نشسته دو گانه ننهاده
که بتازی دو اسبه بر در میر
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلنشینی که در برابر من نشسته، نباید به خاطر دلرباییاش بیتابی کند؛ چون این زیبایی همانند دو اسبی است که در آستانهی ورود به میخانه به سرعت میتاختند.
پیش از آندم که نوبتی نوبت
زند و مرغ صبحگاه صفیر
هوش مصنوعی: قبل از اینکه زمان به نوبت خود بیفتد و صبحگاه با آواز سر زدنش آغاز شود،
دهن ظلمرا سوی دوزخ
از پی شمر میکنی تشمیر
هوش مصنوعی: شما در حال ارسال ظلم و ستم به دیگران هستید و این اعمال شما شما را به سوی عذاب و جهنم سوق میدهد.
بعبث میگریزی ای خواجه
که نباشد تو را ز مرگ گزیر
هوش مصنوعی: ای آقا، بیهوده از مرگ میگریزی، زیرا که هیچکس نمیتواند از آن فرار کند.
لبت از گفتگو فرو ماند
بسخن گر فرزدقی و جریر
هوش مصنوعی: لبت از سخن گفتن سراسر خاموش است، اگر که بحثی در مورد شعرهای فرزدق و جریر پیش بیاید.
قصر جاهت بسر فرود آید
بمثل گر خورنق است و سدیر
هوش مصنوعی: اگر به سرزمینهای بزرگ و باعظمتی مانند خورنق و سدیر هم بروی، مقام و اعتبار تو به زودی به زمین خواهد افتاد.
کرده گیتی چنانکه باید کرد
حضرت کردگار حی قدیر
هوش مصنوعی: جهان را آن طور که باید، آفرینش کرده است خدایی که همیشه زنده و تواناست.
روزی مور و مار و پشه و پیل
همه بنهاده از قلیل و کثیر
هوش مصنوعی: روزی همه موجودات کوچک و بزرگ، از مور و پشه تا مار و فیل، در کنار هم جمع شدند.
نکند کاستی و افزونی
هر که تقصیر کرد یا توفیر
هوش مصنوعی: هر کس که خطا کرده، باید بداند که نه کم و کاستی وجود دارد و نه اضافی، بلکه آنچه اهمیت دارد، عمل اوست.
طلب رزق را بنه گامی
دوبد انسان که گفته شرع منبر
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن روزی، باید قدمی برداری و تلاش کنی، زیرا دین و مذهب به ما آموختهاند که باید در این مسیر فعال باشیم.
که چو کودک بگریه آغازد
مادر مهربانش بخشد شیر
هوش مصنوعی: وقتی که کودک گریه میکند، مادر مهربانش به او شیر میدهد.
نه بدانسان که با قضا و قدر
بستیزی به پنجه تدبیر
هوش مصنوعی: نه به گونهای که بخواهی با قضا و قدر مقابله کنی، بلکه با تدبیر و عقل خود پیش برو.
کار چون بسته گردد و دشوار
بگشایش بناله شبگیر
هوش مصنوعی: زمانی که کارها به پیچیدگی و سختی میرسند، در نیمههای شب دلتنگانه به فکر چاره میافتی.
که من این ناله را فزون دانم
از تکاپوی این و آن تاثیر
هوش مصنوعی: من احساس میکنم که این ناله و زاری من تاثیر بیشتری دارد از تلاشهای دیگران.
کار یک تیره آه می ناید
از دو صد نیزه و دو صد شمشیر
هوش مصنوعی: صدای یک تیره، مانند آوای آه، از حملهها و جنگهای بسیاری به گوش میرسد.
هر که او پنجه فقیر شکست
بشکند پنجه اش خدای فقیر
هوش مصنوعی: هر کسی که به فقیر ظلم کند و او را مورد آزار قرار دهد، در حقیقت به لطف خداوند آسیبپذیری را میشکند که در زندگیاش وجود دارد.
که ستمدیده چون کشد آهی
اثرش بگذرد ز چرخ اثیر
هوش مصنوعی: ستمدیده وقتی که آهی بکشد، اثر آن از چرخ زمان عبور میکند و تأثیر خود را بر جا میگذارد.
ای بسا تاجدار کش بیداد
سرنگون کرد از فراز سریر
هوش مصنوعی: بسیاری از پادشاهان و قدرتمندان که بر تخت سلطنت نشستهاند، به سبب ظلم و ستمی که کردند، از مقام و جایگاه خود به زیر کشیده شدهاند.
دل بدین آرزوی بی پایان
خواب نادیده میکند تعبیر
هوش مصنوعی: دل به آرزویی بیپایان میسپارد و خوابهایی را که ندیده، تعبیر میکند.
تا کند گرد درهم و دینار
خواجه بیهوده میبرد تشویر
هوش مصنوعی: انگار برای به دست آوردن پول و ثروت، تلاشهای بیهودهای انجام میدهد و در نهایت همه چیز را به هم میریزد.
دو سخن گویمت حکیمانه
از سخن هایی آن بشیر نذیر
هوش مصنوعی: دو نکتهای که میخواهم به تو بگویم، خردمندانه هستند و از گفتار آن پیامآور حکایت میکنند که هم بشارت میدهد و هم هشدار میدهد.
طالب علم و طالب دنیا است
دو گرسنه که مینگردد سیر
هوش مصنوعی: دو نفر که یکی به دنبال علم و دانش است و دیگری در پی مال و ثروت، هرچند که هر کدام خواستههای خود را دنبال میکنند، در واقع هر دو در حال گرسنگی و نیاز به چیزهای بیشتر هستند و هیچ کدام به حقیقت سیر نشدهاند.
آرزویش جوان شود با آز
آدمیزاده هر چه گردد پیر
هوش مصنوعی: آرزوهای او زنده و جوان میماند، هرچند که انسان با گذر زمان پیر شود.
صورت کار این جهان است آنک
باد بر آب می کند تصویر
هوش مصنوعی: این جهان مانند آبی است که باد بر آن تاثیر میگذارد و تصاویر را در آن ایجاد میکند. به این معنی که واقعیتها و شکلهای زندگی تحت تأثیر عوامل مختلف دائماً در حال تغییر و دگرگونی هستند.
طبل نوبت زدند و صبح دمید
خواجه از خواب مینگشت آژیر
هوش مصنوعی: وزهی طبل نواخته شد و صبح فرا رسید، در حالی که شخص محترم از خواب بیدار نمیشد و به صدای آژیر توجهی نمیکرد.
نیمی از روز عمر خواجه گذشت
نیز نیم دگر گذاشته گیر
هوش مصنوعی: نیمهای از روز زندگی خواجه سپری شده است، حالا نیمه دیگر را هم برداشت کن و از آن بهره ببر.
روز روشن چو رفت نیمی از او
بزوالش کنند می تعبیر
هوش مصنوعی: وقتی روز روشن به نیمه میرسد، به آرامی به سمت تاریکی و زوال میرود.
گر کنی گور مردگانرا باز
نشناسد کسی غنی ز فقیر
هوش مصنوعی: اگر گور مردگان را باز کنی، کسی غنی را از فقیر نمیشناسد.
بحث دانش کنی و مینکنی
فرق موج حصیر و نقش صریر
هوش مصنوعی: در مورد دانش و علم صحبت میکنی، اما توجه نداری که تفاوت بین یک موج بر روی حصیری و تصویر صدای اشیاء چقدر است.
سوی دانشوران میاور لاف
که بهر کار ناقدند و بصیر
هوش مصنوعی: به نزد دانشمندان نمیتوان با لاف و گزاف صحبت کرد، زیرا آنها در کارهای خود دقیق و آگاه هستند.
من همه پند دادمت لیکن
چکنم چون نه ای تو پند پذیر
هوش مصنوعی: من همواره به تو نصیحت کردم، اما چه کنم که تو هیچگاه نصیحتپذیر نبودی.
حاشیه ها
1402/12/16 02:03
میرمجید صفوی
هزار شعر نخوانده میان دفتر شعرم
هزار بوسه به دستان تو بدهکارم
میرمجیدصفوی