گنجور

شمارهٔ ۷۲ - دل زار

بگو با این دل زارم کشد جور و جفا تا کی‌؟
کجایی لذت شادی‌، غم و درد و بلا تا کی‌؟
شدم بیگانه از خویش و نگشت او آشنا با من
کند بیگانگی چندین به من آن آشنا تا کی‌؟
مکن قصد چو من در ره فتاده از برای تو
ز حد بگذشت مشتاقی نیایی سوی ما تا کی‌؟
دلم طاقت نمی‌آرد تو هم انصاف پیش آور
ز تو جور و جفا چندین ز من مهر و وفا تا کی‌؟
برو ای جان از آن گلزار بویی سوی من آور
کشیدن منّت بسیار از باد صبا تا کی‌؟
گشایندم قبا تا من بیاسایم ز عمر خود
گره در دل مرا باشد از آن بند قبا تا کی‌؟
گر او را کشتنی باشد بکش ور‌نه کن آزاد‌ش‌
بود در دست تو محیی اسیر و مبتلا تا کی‌؟

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگو با این دل زارم کشد جور و جفا تا کی‌؟
کجایی لذت شادی‌، غم و درد و بلا تا کی‌؟
هوش مصنوعی: بگو تا کی باید این دل بیچاره، مورد ستم و بی‌مهری قرار گیرد؟ خوشی و شادمانی کجاست و درد و رنج تا کی ادامه خواهند داشت؟
شدم بیگانه از خویش و نگشت او آشنا با من
کند بیگانگی چندین به من آن آشنا تا کی‌؟
هوش مصنوعی: من از خودم بیگانه شدم و او هم هرگز با من آشنا نشد. این بیگانگی که بین ما وجود دارد، تا کی ادامه خواهد داشت؟
مکن قصد چو من در ره فتاده از برای تو
ز حد بگذشت مشتاقی نیایی سوی ما تا کی‌؟
هوش مصنوعی: هرگز مانند من به خاطر عشق کسی به شدت تلاش نکن. من در مسیر عشق به تو افتاده‌ام و برای تو از همه‌چیز فراتر رفته‌ام. اما تا کی باید منتظر بمانم تا تو به سوی من بیایی؟
دلم طاقت نمی‌آرد تو هم انصاف پیش آور
ز تو جور و جفا چندین ز من مهر و وفا تا کی‌؟
هوش مصنوعی: دل من دیگر طاقت این همه ناملایمات را ندارد. تو هم کمی انصاف به خرج بده؛ من که این‌قدر به تو محبت و وفاداری کردم، تا کی باید درد و رنج را تحمل کنم؟
برو ای جان از آن گلزار بویی سوی من آور
کشیدن منّت بسیار از باد صبا تا کی‌؟
هوش مصنوعی: برو ای جان، از آن باغ گل بویی به سوی من بیاور. تا کی باید منتظرت بمانم و از نسیم صبح درخواست کنم؟
گشایندم قبا تا من بیاسایم ز عمر خود
گره در دل مرا باشد از آن بند قبا تا کی‌؟
هوش مصنوعی: می‌خواهم لباس را باز کنم تا بتوانم کمی استراحت کنم. دل من از زخم‌های زندگی پر شده و نمی‌دانم این بار سنگین را تا کی باید تحمل کنم.
گر او را کشتنی باشد بکش ور‌نه کن آزاد‌ش‌
بود در دست تو محیی اسیر و مبتلا تا کی‌؟
هوش مصنوعی: اگر مقدر شده که او را بکشید، بکشید؛ وگرنه منتظر چه هستید؟ او آزاد است و در دست شما محبوس و در گرفتاری به سر می‌برد. تا کی باید این وضعیت ادامه داشته باشد؟