شمارهٔ ۵۰ - ای خوش آن روز
ای خوش آن روزی که در دل مهر یاری داشتم
سینه ای پرسوز چشم اشکباری داشتم
یادباد آنگه که فارغ بودم از باغ و بهار
درکنار از اشک گلگون لاله زاری داشتم
کور بادا دیده بختم خوش آن روزی که من
دیده بر راه سمند شهسواری داشتم
باز رو گردانی از من چونکه آیم سوی تو
آخر ای پیمان شکن با تو قراری داشتم
شکر گر ناله برون شد از دلم یکبارگی
گر هم از خوف و خطر ،خاطر غباری داشتم
نا امیدم کردی از خود ای خوش آن روزی که من
آرزوی بوس و امّید کناری داشتم
گرکسی پرسد چه می گوئی تو محیی در جواب
گویم آنجا با کسی یک لحظه کاری داشتم
شمارهٔ ۴۹ - من محمّدیم: غلام حلقه بگوش رسول ساداتمشمارهٔ ۵۱ - مرغ آتشخواره: زان بیوفای سنگدل جور و جفا میبایدم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خوش آن روزی که در دل مهر یاری داشتم
سینه ای پرسوز چشم اشکباری داشتم
هوش مصنوعی: ای خوش روزهایی که محلی پر از محبت و عشق در دل داشتم و قلبم آتشین بود و چشمانم پر از اشک.
یادباد آنگه که فارغ بودم از باغ و بهار
درکنار از اشک گلگون لاله زاری داشتم
هوش مصنوعی: یادآوری میکنم زمانی را که بدون دغدغه در باغ و بهار بودم و در کنار آن از اشکهای قرمز لالهها بهرهمند بودم.
کور بادا دیده بختم خوش آن روزی که من
دیده بر راه سمند شهسواری داشتم
هوش مصنوعی: در آن روزی که من به انتظار سمند یک سوار خوب نشسته بودم، اگر چشمانم کور شود، بهتر است.
باز رو گردانی از من چونکه آیم سوی تو
آخر ای پیمان شکن با تو قراری داشتم
هوش مصنوعی: وقتی که به من پشت میکنی، در حالی که من به سمت تو میآیم، میدانم که تو به قول و قرارهایی که با من داشتی، وفا نکردهای.
شکر گر ناله برون شد از دلم یکبارگی
گر هم از خوف و خطر ،خاطر غباری داشتم
هوش مصنوعی: اگر یکبار نگاهم به دنیا پر از ناله و اندوه شد، این فقط به خاطر ترس و خطرهایی بود که در دلم بود.
نا امیدم کردی از خود ای خوش آن روزی که من
آرزوی بوس و امّید کناری داشتم
هوش مصنوعی: تو مرا ناامید کردی، ای کاش روزی برگردد که من تنها آرزوی بوسه و امیدی در کنار تو داشتم.
گرکسی پرسد چه می گوئی تو محیی در جواب
گویم آنجا با کسی یک لحظه کاری داشتم
هوش مصنوعی: اگر کسی بپرسد که تو چه میگویی، من در جواب میگویم که آنجا با کسی برای یک لحظه کاری داشتم.

عبدالقادر گیلانی