گنجور

شمارهٔ ۴۸ - شرح عاشقی

به غیر از سایه در کویت کسی محرم نمی‌یابم
کنون روزم سیه شد آنچنان کان هم نمی‌یابم
چو مجنون آهوی صحرا از آن رو دوست می‌دارم
که بوی مردمی از مردم عالم نمی‌یابم
برو این ماتم و شیون بر ارباب عشرت کن
که غیر از لذّت و شادی من از ماتم نمی‌یابم
مگر آن مایه شادی بود غمگین که بی‌موجب
دل شوریده خود را دگر خرّم نمی‌یابم
مرا حدّ شکایت نیست لیکن اینقدر گویم
که از تو حالتی می‌دیدم و این دم نمی‌یابم
ندانم عشق من گمگشته شد یا بی‌خودی افزون
که آن خوشبختی اوّل ز درد و غم نمی‌یابم
منم عاشق مرا دل ریش باید نیش نی مرهم
که ذوقی کز جراحت بینم از مرهم نمی‌یابم
مگر در عاشقی محیی کم از فرهاد و مجنون است
اگر زیشان نباشد بیش باری کم نمی‌یابم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به غیر از سایه در کویت کسی محرم نمی‌یابم
کنون روزم سیه شد آنچنان کان هم نمی‌یابم
هوش مصنوعی: جز سایه‌ات در کوی تو، دیگری را نمی‌شناسم. اکنون روزگارم تیره و تار شده، به‌گونه‌ای که حتی سایه‌ات را هم نمی‌یابم.
چو مجنون آهوی صحرا از آن رو دوست می‌دارم
که بوی مردمی از مردم عالم نمی‌یابم
هوش مصنوعی: من همچون مجنون که آهوی صحرا را می‌پرستد، به خاطر این دوستش دارم که در میان مردم، بویی از انسانیت و محبت نمی‌بینم.
برو این ماتم و شیون بر ارباب عشرت کن
که غیر از لذّت و شادی من از ماتم نمی‌یابم
هوش مصنوعی: برو و این گریه و زاری را برای کسانی که به خوشگذرانی مشغول‌اند بگذار، زیرا من جز لذت و خوشحالی از این ماتم چیزی نمی‌بینم.
مگر آن مایه شادی بود غمگین که بی‌موجب
دل شوریده خود را دگر خرّم نمی‌یابم
هوش مصنوعی: آیا ممکن است فقط چیزی که باعث خوشحالی‌ام می‌شود، غمگین باشد؟ که بدون دلیل نمی‌توانم心 تپنده‌ام را دوباره شاداب کنیم.
مرا حدّ شکایت نیست لیکن اینقدر گویم
که از تو حالتی می‌دیدم و این دم نمی‌یابم
هوش مصنوعی: من هیچ حقی برای شکایت ندارم، اما می‌خواهم بگویم که من از تو حالتی را دیدم که اکنون نمی‌توانم آن را احساس کنم.
ندانم عشق من گمگشته شد یا بی‌خودی افزون
که آن خوشبختی اوّل ز درد و غم نمی‌یابم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم آیا عشق من به گمراهی رفته یا اینکه بی‌خود شده‌ام، چرا که آن خوشبختی اولیه را که از درد و غم در می‌یافتم دیگر نمی‌بینم.
منم عاشق مرا دل ریش باید نیش نی مرهم
که ذوقی کز جراحت بینم از مرهم نمی‌یابم
هوش مصنوعی: من عاشق هستم و دلم دردمند است. باید زخم‌هایی را تحمل کنم، نه اینکه مرهمی بر آن بگذارم، زیرا از جراحت‌ها، لذت‌هایی می‌بینم که با هیچ مرهمی به دست نمی‌آید.
مگر در عاشقی محیی کم از فرهاد و مجنون است
اگر زیشان نباشد بیش باری کم نمی‌یابم
هوش مصنوعی: در عشق، آیا محیی کم از فرهاد و مجنون است؟ اگر آن‌ها در عشق نباشند، من هرگز از بار عشق کاسته نمی‌شوم.