گنجور

شمارهٔ ۴۷ - پهلوی دل

تیر او پیوسته میخواهم که آید سوی دل
لیک میترسم، شود پیوسته در پهلوی دل
دل ز من گم گشت اکنون روزگاری شد که غم
گرد کویش دربدر گردد به جست و جوی دل
گل رخان را باید از غنچه وفا آموختن
کو به بلبل تا دم آخر نماید روی دل
گر سگ کویش کند دیوانگی نبود عجب
چون دل من همدمش بود و گرفته خوی دل
آتش از غیرت زنم خلوت سرای سینه را
گربود آنجا به جز درد تو هم زانوی دل
ای پری رویان دل محیی بدست آرید باز
ورنه تا محشر نخواهد کرد ،گفت و گوی دل

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تیر او پیوسته میخواهم که آید سوی دل
لیک میترسم، شود پیوسته در پهلوی دل
هوش مصنوعی: من همیشه خواستار تیر عشق او هستم که به سمت قلبم بیفتد، اما از این می‌ترسم که این تیر به صورت مداوم در کنار قلبم بماند و مرا مجروح کند.
دل ز من گم گشت اکنون روزگاری شد که غم
گرد کویش دربدر گردد به جست و جوی دل
هوش مصنوعی: دل من گم شده و اکنون زمانی فرا رسیده که غم و اندوه باعث شده است به دنبال دل گمشده‌ام در اطراف کوی او بگردم.
گل رخان را باید از غنچه وفا آموختن
کو به بلبل تا دم آخر نماید روی دل
هوش مصنوعی: برای شکوفه‌های زیبا باید از جوانه‌های وفا درس گرفت، زیرا بلبل تا آخرین لحظه زندگی‌اش وفادارانه به زیبایی دل می‌نگرد.
گر سگ کویش کند دیوانگی نبود عجب
چون دل من همدمش بود و گرفته خوی دل
هوش مصنوعی: اگر کسی به عشق او دیوانه شود، جای تعجب نیست، چون دل من نیز همچون او در عشقش غرق شده و به حالت دل‌باختگی رسیده است.
آتش از غیرت زنم خلوت سرای سینه را
گربود آنجا به جز درد تو هم زانوی دل
هوش مصنوعی: آتش غیرت در سینه‌ام می‌سوزد، چون اگر در آنجا به جز درد تو چیزی نباشد، جایی برای آرامش و خلوت من نخواهد ماند.
ای پری رویان دل محیی بدست آرید باز
ورنه تا محشر نخواهد کرد ،گفت و گوی دل
هوش مصنوعی: ای زیبا رویان، دل به دست آورید و زندگی را زنده کنید، وگرنه تا روز قیامت، سخن دل نخواهد بود.