شمارهٔ ۴۵ - حسن یوسف
مونسم یار است اندر تنگنای گور تنگ
عاشقان ، در دوجهان ما را بس است این نام و ننگ
آتش دوزخ بسوزد از حرارتهای عشق
عاشق سوزان کند در دوزخ ار یک دم درنگ
آن چه نوری بود آیا کو به کوه طور تافت
رفت از او موسی ز هوش و پاره پاره گشت سنگ
هیچ دانستی که با یونس در این دریا چه کرد
کاو رفیق و مونس او بود در بطن نهنگ
حسن یوسف ازکجا بوده است کو دل می ربود
از مسلمانان شهر مصر و کفار فرنگ
هست باغ او درخت میوه در وی صدهزار
یک طرف آن میوه ها را چیده اندر تنگ تنگ
گرجمال حق تعالی آرزو دارد کسی
گو برو آئینه دل را بزن صیقل ز زنگ
مشتری از لطف تو بسیارو از قهر تو کم
زانکه هر مردی نیاید پیش صف در روز جنگ
چیز دیگر هست با هر روز اندر کائنات
آن به دست کیست بنگر اندر آنکس زن تو چنگ
من زبان قال دارم او زبان حال را
از دل مجروح نی بشنو تو نی از نای و چنگ
خورده ام می چشم مخمورم ببین و سر در آر
کو خمار باده دارد نیست او مخمور بنگ
ریخت ساقی جام باده در دهان جان محیی
کم نشد مستیّ آن می از دل او هیچ رنگ
شمارهٔ ۴۴ - دل زنگار خورده: نامه ای دارم سیه تر از شب تاریک رنگشمارهٔ ۴۶ - خانه عشق: کی بود آیا که بنمائی جمال با کمال
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مونسم یار است اندر تنگنای گور تنگ
عاشقان ، در دوجهان ما را بس است این نام و ننگ
هوش مصنوعی: یار من در تنگنای قبر است و عشق، در هر دو جهان برای ما همین نام و ننگ کافی است.
آتش دوزخ بسوزد از حرارتهای عشق
عاشق سوزان کند در دوزخ ار یک دم درنگ
هوش مصنوعی: اگر گرما و حرارت عشق وجود نداشته باشد، آتش دوزخ چنان شعلهور میشود که حتی یک لحظه تأخیر در این عشق باعث میشود تا عاشق به شدت بسوزد.
آن چه نوری بود آیا کو به کوه طور تافت
رفت از او موسی ز هوش و پاره پاره گشت سنگ
هوش مصنوعی: آیا نوری که بر کوه طور تابید، موسى را به زحمت انداخت و سنگها را متلاشی کرد؟
هیچ دانستی که با یونس در این دریا چه کرد
کاو رفیق و مونس او بود در بطن نهنگ
هوش مصنوعی: آیا میدانی که یونس چه سرنوشتی در دریا داشت؟ او که دوست و همراه نهنگ بود و در درون آن قرار گرفت.
حسن یوسف ازکجا بوده است کو دل می ربود
از مسلمانان شهر مصر و کفار فرنگ
هوش مصنوعی: حسن یوسف از کجا آمده که دلها را از مسلمانان شهر مصر و کفار فرنگ میرباید؟
هست باغ او درخت میوه در وی صدهزار
یک طرف آن میوه ها را چیده اندر تنگ تنگ
هوش مصنوعی: باغ او پر از درختان میوه است و در هر سمت آن صدها میوه چیده شدهاند. این میوهها در کنار هم و به صورت فشرده قرار دارند.
گرجمال حق تعالی آرزو دارد کسی
گو برو آئینه دل را بزن صیقل ز زنگ
هوش مصنوعی: اگر کسی زیبایی خداوند را آرزو دارد، باید دل خود را مانند آینه جلا دهد و زنگارها را از آن پاک کند.
مشتری از لطف تو بسیارو از قهر تو کم
زانکه هر مردی نیاید پیش صف در روز جنگ
هوش مصنوعی: به خاطر محبتهای تو، تعداد مشتریان بسیار زیاد است، اما به خاطر خشم تو، تعداد آنها کمتر میشود؛ زیرا در روزهای دشوار، هر کسی جرأت نمیکند که به صف مقدم بیاید.
چیز دیگر هست با هر روز اندر کائنات
آن به دست کیست بنگر اندر آنکس زن تو چنگ
هوش مصنوعی: هر روز در جهان چیزهای جدیدی وجود دارد که در دست کیست. به آن شخص نگاه کن که برای تو تلاش میکند.
من زبان قال دارم او زبان حال را
از دل مجروح نی بشنو تو نی از نای و چنگ
هوش مصنوعی: من به زبان گفتگو صحبت میکنم، اما او با احساسات و حالتی که از دل زخمیاش نشات میگیرد، ارتباط برقرار میکند. تو صدای نی و چنگ را بشنو، نه فقط کلمات را.
خورده ام می چشم مخمورم ببین و سر در آر
کو خمار باده دارد نیست او مخمور بنگ
هوش مصنوعی: من از شراب نوشیدهام و مست شدهام. ببین و سر درآور که آن کسی که حالتی سرمستی دارد، واقعا مست نیست و به دلیل نشئگی مواد مخدر حالتی خماری دارد.
ریخت ساقی جام باده در دهان جان محیی
کم نشد مستیّ آن می از دل او هیچ رنگ
هوش مصنوعی: ساقی جام شراب را در دهان جان محیی ریخت، اما این کار هیچگونه تاثیری بر مستی او نداشت و آن شراب هیچ رنگ و اثری از دل او نداشت.

عبدالقادر گیلانی