شمارهٔ ۴۴ - دل زنگار خورده
نامه ای دارم سیه تر از شب تاریک رنگ
با وجود از تو نیم نومید یارب هیچ رنگ
از سیه روئی محشر یادم آمد نیمه شب
روی زرد خویش را کردم به اشک سرخ رنگ
یک نظر سوی مس قلب پلیدی کار من
تا نماند در دل زنگار خورده هیچ رنگ
یا رب این بار امانت بس گران است چون کنم
مرکبم از حد فزون بیطاقت و زار است و لنگ
ای مسلمانان بدین کردار گر آیم پدید
بت پرستان از مسلمانان همی دارند ننگ
گرخدا گوید چه آوردی برای ما ز خاک
روی گردآلود خود بنمایم اندر گور تنگ
صلح کن یارب به من آندم که در خاکم کنند
با گدای عاجزی سلطان کجا کرده است جنگ
رحمتت باغیست پر نعمت منم طوّاف او
از چنان باغی تهی بیرون نخواهم برد چنگ
کوری آنها که نومیدم کنند از رحمتت
بر من بیچاره رحمت کن خدایا بی درنگ
ای خدا از لطف خود کن تو سپرداری مرا
زانکه نیکان مر بدان را میزنند تیر خدنگ
محیی چون در مو سفیدی دید گفت آه و دریغ
نامه ای دارم سیه تر از شب تاریک رنگ
شمارهٔ ۴۳ - سرمه چشم فلک: ای غبار خاک کویت سرمه چشم فلکشمارهٔ ۴۵ - حسن یوسف: مونسم یار است اندر تنگنای گور تنگ
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نامه ای دارم سیه تر از شب تاریک رنگ
با وجود از تو نیم نومید یارب هیچ رنگ
هوش مصنوعی: نامه ای دارم که به تیرهگی شب است و حالتی غمانگیز دارد. با وجود تمام اینها، از تو ناامید نیستم، ای خدا، کاش هیچ رنگی نداشت.
از سیه روئی محشر یادم آمد نیمه شب
روی زرد خویش را کردم به اشک سرخ رنگ
هوش مصنوعی: در دل شب که چهرهام را زرد و غمگین دیدم، به یاد قیامت و سرنوشت غمانگیز آن افتادم و اشکهای سرخ از چشمانم جاری شد.
یک نظر سوی مس قلب پلیدی کار من
تا نماند در دل زنگار خورده هیچ رنگ
هوش مصنوعی: نگاهی به مس قلب آلوده من بیانداز تا هیچ رنگی در دل کهنه و زنگ زده نماند.
یا رب این بار امانت بس گران است چون کنم
مرکبم از حد فزون بیطاقت و زار است و لنگ
هوش مصنوعی: خدایا، این بار امانتی که بر دوش دارم بسیار سنگین است. چگونه میتوانم آن را حمل کنم در حالی که مرکب من از حد خود فراتر رفته و ناتوان و ضعیف شده است؟
ای مسلمانان بدین کردار گر آیم پدید
بت پرستان از مسلمانان همی دارند ننگ
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، اگر من با چنین رفتارهایی بیایم، بتپرستان از مسلمانان نیز شرمسار خواهند شد.
گرخدا گوید چه آوردی برای ما ز خاک
روی گردآلود خود بنمایم اندر گور تنگ
هوش مصنوعی: اگر خدا از من بپرسد که چه چیزی برای او آوردهام، باید خاکی که از بدن کثیف من باقی مانده را در گور تنگم نشان دهم.
صلح کن یارب به من آندم که در خاکم کنند
با گدای عاجزی سلطان کجا کرده است جنگ
هوش مصنوعی: خداوندا، در آن لحظه که مرا در خاک دفن کنند، آرامش و صلح را به من عطا کن. چه بسا که در آن زمان، سلطان با امکانات و ثروتش در حال جنگ با یک گدا و ضعیف است.
رحمتت باغیست پر نعمت منم طوّاف او
از چنان باغی تهی بیرون نخواهم برد چنگ
هوش مصنوعی: رحمت تو مانند باغی پر از نعمت است و من مانند کسی هستم که دور آن باغ میگردم و هرگز نمیخواهم بدون استفاده از نعمتهای آن باغ خارج شوم.
کوری آنها که نومیدم کنند از رحمتت
بر من بیچاره رحمت کن خدایا بی درنگ
هوش مصنوعی: از خدا میخواهم که به من بیچاره بیمعطلی رحم کند، و کسانی که به امیدم آسیب میزنند را کور کند.
ای خدا از لطف خود کن تو سپرداری مرا
زانکه نیکان مر بدان را میزنند تیر خدنگ
هوش مصنوعی: ای خدا، لطف خود را بر من نازل کن و مرا از خطرات محفوظ بدار، چرا که نیکان به من توجه نمیکنند و آسیب میزنند.
محیی چون در مو سفیدی دید گفت آه و دریغ
نامه ای دارم سیه تر از شب تاریک رنگ
هوش مصنوعی: محیی زمانی که موهای سپید را دید، آهی حسرتبار کشید و گفت: نامهای دارم که از تیرگی شب هم تیرهتر است.

عبدالقادر گیلانی