شمارهٔ ۳۸ - شام بشارت
تو لذت عمل را از کارِ زار ما پرس
آیین سلطنت را از حال زار ما پرس
آن لذّتی که باشد از اشتهاد صادق
شام بشارت وصل از روزگار ما پرس
مجنون عشق ما را از باغ و راغ کم گوی
از وی تو سور جوی و بوی بهار ما پرس
از خان و مان وهرکس ، کردم خراب او را
منبعد اگر بخواهی اندر دیار ما پرس
هر شب ز لطف پرسم احوال تو چگونه است
ذوق خطاب ما را از دل نگار ما پرس
بر تربت خراب عشاق ما نظر کن
واز ذرّه ذرّه خاکش تو انتظار ما پرس
عاشق نِئی چه دانی درد فراق ما را
رو رو تو این مصیبت از سوگوار ما پرس
عاشق که از غم من کاهیده گشت و جان داد
این مرغ زار او را از مرغِ زار ما پرس
تو صاف دل چه دانی نالیدن سحرگه
آیین دردمندی از درد خار ما پرس
دل از غم دو عالم فارغ کن و پس آنگه
آنی به پیش محیی از لطف یار ما پرس
شمارهٔ ۳۷ - نومید مشو: نومید مشو بنده از رحمت ما هرگزشمارهٔ ۳۹ - غافل از احوال مظلومان: در جهان امروز بیپروا مباش
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو لذت عمل را از کارِ زار ما پرس
آیین سلطنت را از حال زار ما پرس
هوش مصنوعی: میتوانی از ما بپرسی که چقدر از انجام کارهای دشوار لذت میبریم و همچنین از شرایط سخت و ناخوشایند زندگیمان در سلطنت و حکومت چه خبر است.
آن لذّتی که باشد از اشتهاد صادق
شام بشارت وصل از روزگار ما پرس
هوش مصنوعی: لذتی که از محبت واقعی و صادقانه به دست میآید، شبیه خبر خوشی است که زمان وصال معشوق به انسان دست میدهد. برای درک این لذت، بهتر است از زمانه و احوال ما سوال کنی.
مجنون عشق ما را از باغ و راغ کم گوی
از وی تو سور جوی و بوی بهار ما پرس
هوش مصنوعی: مجنون عشق ما نه در باغ و باغچه، بلکه از عشق خودش بهرهمند است. تو نیز به جستجوی شادی و خوشی بپرداز و حال و هوای بهار ما را مورد پرسش قرار نده.
از خان و مان وهرکس ، کردم خراب او را
منبعد اگر بخواهی اندر دیار ما پرس
هوش مصنوعی: من خان و مان هر کسی را ویران کردم، بعداً اگر خواستی میتوانی در سرزمین ما دربارهاش سوال کنی.
هر شب ز لطف پرسم احوال تو چگونه است
ذوق خطاب ما را از دل نگار ما پرس
هوش مصنوعی: هر شب از لطف و محبت، حال تو را میپرسم و از دل عشقام میخواهم بداند که چطور هستی.
بر تربت خراب عشاق ما نظر کن
واز ذرّه ذرّه خاکش تو انتظار ما پرس
هوش مصنوعی: به گورهایی که عاشقان ما در آنها خوابیدهاند نگاهی بینداز و از هر دانه خاک آنجا، از ما انتظار بکش.
عاشق نِئی چه دانی درد فراق ما را
رو رو تو این مصیبت از سوگوار ما پرس
هوش مصنوعی: عاشق نباشی، نمیدانی درد جدایی ما چیست. به روی خودت بیاور و از ما که در این غم به سر میبریم، بپرس.
عاشق که از غم من کاهیده گشت و جان داد
این مرغ زار او را از مرغِ زار ما پرس
هوش مصنوعی: عاشقی که به خاطر غم من دلش شکسته و جان سپرده، از این فضای دلگیر و غمانگیز، از پرندهای که در این مکان است، درباره او بپرس.
تو صاف دل چه دانی نالیدن سحرگه
آیین دردمندی از درد خار ما پرس
هوش مصنوعی: تو با دل پاک و صاف خود چه میدانی از نالههای صبحگاهی کسی که در رنج و درد به سر میبرد؟ از درد من هم بپرس.
دل از غم دو عالم فارغ کن و پس آنگه
آنی به پیش محیی از لطف یار ما پرس
هوش مصنوعی: دل را از نگرانیهای دنیوی خالی کن و سپس از خدا بخواه که در مورد حال ما به محیی (رحمت) نظرت لطفی داشته باشد.

عبدالقادر گیلانی