گنجور

شمارهٔ ۲۷ - دارم امید

تا ابد یا رب ز تو من لطف‌ها دارم امید
از تو گر امّید بُرَّم از کجا دارم امید
زیستم عمر بسی چون دشمنان‌، دشمن مگیر
بی‌وفایی کرده‌ام از تو وفا دارم امید
هم فقیرم هم غریبم‌، بی‌کس و بیمار و زار
یک قدح زان شربت دار‌الشّفا دارم امید
منتهای کار تو دانم چو آمرزیدن است
زان سبب من رحمت بی‌منتها دارم امید
هرکسی امّید دارد از خدا و جز خدا
لیک عمری شد که از تو‌، من تو را دارم امید
هم تو دیدی من چه‌ها کردم و پوشیدی ز لطف
هم تو می‌دانی که از تو من چرا دارم امید
ذره ذره چون جدا گرداندم خاک لحد
بهرِ هر ذره ز تو فضل خدا دارم امید
دمبدم بد گفته‌ام بد مانده‌ام بد کرده‌ام
با وجود این خطا‌ها من عطا دارم امید
روشنی چشم من از گریه کم شد ای حبیب
این زمان از خاک کویت توتیا دارم امید
محیی می‌گوید که خون من حبیب من بریخت
بعد از این کشتن از او من لطف‌ها دارم امید

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا ابد یا رب ز تو من لطف‌ها دارم امید
از تو گر امّید بُرَّم از کجا دارم امید
هوش مصنوعی: تا همیشه، ای پروردگار، به لطف‌های تو امیدوارم. اگر امیدم از تو قطع شود، از کجا می‌توانم امیدی داشته باشم؟
زیستم عمر بسی چون دشمنان‌، دشمن مگیر
بی‌وفایی کرده‌ام از تو وفا دارم امید
هوش مصنوعی: من سال‌های زیادی مانند دشمنان زندگی کرده‌ام. با این حال، از تو که بی‌وفایی کرده‌ام، شکی ندارم که امید دارم وفادار بمانی.
هم فقیرم هم غریبم‌، بی‌کس و بیمار و زار
یک قدح زان شربت دار‌الشّفا دارم امید
هوش مصنوعی: من هم فقیر و بی‌پناهم، بدون یار و در حال بیماری و ناتوانی هستم، اما هنوز به یک لیوان از آن نوشیدنی شفابخش امید دارم.
منتهای کار تو دانم چو آمرزیدن است
زان سبب من رحمت بی‌منتها دارم امید
هوش مصنوعی: من می‌دانم که هدف نهایی کار تو، بخشش است، بنابراین به همین دلیل من به رحمت بی‌پایان تو امیدوارم.
هرکسی امّید دارد از خدا و جز خدا
لیک عمری شد که از تو‌، من تو را دارم امید
هوش مصنوعی: هر کس نسبت به خدا و غیر از او امید دارد، اما من مدتی است که فقط به تو امید بسته‌ام.
هم تو دیدی من چه‌ها کردم و پوشیدی ز لطف
هم تو می‌دانی که از تو من چرا دارم امید
هوش مصنوعی: تو خودت دیدی که من چه کارها کردم و با مهربانی‌ات همه را پوشاندی. هم تو می‌دانی که به چه دلیلی من از تو امید دارم.
ذره ذره چون جدا گرداندم خاک لحد
بهرِ هر ذره ز تو فضل خدا دارم امید
هوش مصنوعی: هر ذره‌ای از خاک قبر را که جدا می‌کنم، برای هر یک از این ذرات از لطف و رحمت تو امیدوارم.
دمبدم بد گفته‌ام بد مانده‌ام بد کرده‌ام
با وجود این خطا‌ها من عطا دارم امید
هوش مصنوعی: من مدام اشتباهات زیادی کرده‌ام و همیشه در حال نادرستی بوده‌ام، اما با وجود این خطاها هنوز هم امید دارم و به لطف و رحمت دیگری وابسته‌ام.
روشنی چشم من از گریه کم شد ای حبیب
این زمان از خاک کویت توتیا دارم امید
هوش مصنوعی: ای محبوب، اشک‌های من باعث شده که نور چشمانم کاهش یابد و اکنون از خاک میهن تو، به توتیا (پادزهر) امید دارم.
محیی می‌گوید که خون من حبیب من بریخت
بعد از این کشتن از او من لطف‌ها دارم امید
هوش مصنوعی: محیی بیان می‌کند که پس از این که حبیبش خونش را ریخت، او همچنان از این کشتن امید دارد و انتظار لطف‌ها و محبت‌های بیشتری از او دارد.

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"دارالشفا"
با صدای وحید تاج (آلبوم سر سما)

حاشیه ها

1399/04/19 09:07
ترنم تبسم

با سلام و احترام بسیار خوشنود شدم از آشنایی با این شاعر گرانقدر و اقرارم اینست که بر جان نشست این سروده شان

1399/06/06 12:09
مسعود

ذلیل و خسته و زارم مدد یا شاه گیلانی
اسیرنفس مگذارم مدد یا شاه گیلانی
به هر آنی به یک درد جدیدی زار و افگارم
ز سوز سینه پر نارم مدد یا شاه گیلانی
نشان نفس و شیطانم نشان بی نشان دارم
به نفس نفس مسپارم مدد یا شاه گیلانی
ز خجلت سر فکنده سر به خاک و خاک سر دارم
عرق خجلانه می بارم مدد یا شاه گیلانی
دسایسهای شیطانی چنان کرده است گمراهم
گناهان را خریدارم مدد یا شاه گیلانی
یقین در جنت فردوس راهم نیست می ترسم
که دوزخیان به تنگ آرم مدد یا شاه گیلانی
نه یادی از خدا دارم نه خوفی از عتاب آرم
دل و جان سنگ آثارم مدد یا شاه گیلانی
به هر باری گناهانی ز نو آمد به سر بارم
بسی بد فعل و بدکارم مدد یا شاه گیلانی
زدم حلقه به درگاهت کمندت گشته زنارم
ز قمری یاد می آرم مدد یا شاه گیلانی
{ شربت من کووس حبکم والله یا عینی }
تویی غوث و مدد کارم مدد یا شاه گیلانی
چنان مخمور و حیرانم به دائم دیده خونبارم
چو مست دیده هوشیارم مدد یا شاه گیلانی
دسایسهای نفسانی بریده راه عقبایم
چه غم باشد تویی یارم مدد یا شاه گیلانی
ز مکر و حیله ی نفسم نمانده راه فردوسم
به سم او گرفتارم مدد یا شاه گیلانی
همی جاریست از دیده دو رود اشک گلنارم
سراپا سیل خون بارم مدد یا شاه گیلانی
اگرعاشق ، اگر فسق ، اگر درویش بدکارم
ز گیلان نقشی آثارم مدد یا شاه گیلانی
به عثمان سینه ی عثمان چنان در تابش و تاب است
نه تاب تاب او دارم مدد یا شاه گیلانی.
1923 میلادی
0000000000000000000
" این شعر را حضرت شاه عثمان سراج الدین ثانی قدس روحه هفتاد سال پیش در مدح حضرت
غوث گیلانی قدس سره سروده اند

1401/05/03 02:08
ماهور آهنگری

آقای پیام عزیزی بخشهایی از این اثر را سروده اند و من بطور اتفاقی آنرا شنیده ام ولی مدتهاست بدنبال آن قطعه هستم. لطفا اگر عزیزی بدان دسترسی دارد منبع را منتشر کند. سپاسگزار