گنجور

شمارهٔ ۲۱ - حضور درد

زسر تا پا ی من گر همه اندوه و غم باشد
هنوز از اینچنین دردی که دارم از تو کم باشد
چگونه سر بسائی بر فلک کز غایت عزّت
به هر جا پا نهی سرها ترا زیر قدم باشد
غنیمت دان حضور درد و غم ای دل که دوران را
وفائی نیست چندانی و صحبت مغتنم باشد
خوش است از خوبرویان گه جفا گاهی وفا لیکن
زمن مهر و وفا از تو همه جور و الم باشد
دم آب از سفال سگ بکوی یار نوشیدن
مرا خوش تر بود زان باده کان در جام جم باشد
خلاصی گر زهستی بایدت عاشق شو ای محیی
که اوّل گام در عشق پری رویان عدم باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زسر تا پا ی من گر همه اندوه و غم باشد
هنوز از اینچنین دردی که دارم از تو کم باشد
هوش مصنوعی: اگرچه تمام وجودم پر از اندوه و غم است، اما هنوز دردی که از تو دارم کمتر از این همه نیست.
چگونه سر بسائی بر فلک کز غایت عزّت
به هر جا پا نهی سرها ترا زیر قدم باشد
هوش مصنوعی: چطور می‌توانی سر را بر آسمان بگذاری در حالی که به خاطر عظمت تو، هر جا که بروی، سرها زیر پایت قرار می‌گیرد؟
غنیمت دان حضور درد و غم ای دل که دوران را
وفائی نیست چندانی و صحبت مغتنم باشد
هوش مصنوعی: ای دل، حضور درد و غم را غنیمت بشمار، زیرا دوران زندگی عمر زیادی نخواهد داشت و گفتگو و هم نشینی با این احساسات ارزشمند است.
خوش است از خوبرویان گه جفا گاهی وفا لیکن
زمن مهر و وفا از تو همه جور و الم باشد
هوش مصنوعی: دوست داشتن و محبت از طرف خوبرویان گاهی با بی‌وفایی همراه است و گاهی نیز وفاداری نشان می‌دهند. اما از من که بگذری، محبت و وفای من همیشه با درد و رنج توام خواهد بود.
دم آب از سفال سگ بکوی یار نوشیدن
مرا خوش تر بود زان باده کان در جام جم باشد
هوش مصنوعی: هر وقت که آب از ظرف سفالی به سوی معشوق جریان یابد، معیاری خوش‌تر برای من است تا از آن میکده‌ای بنوشم که در جام جمشید قرار دارد.
خلاصی گر زهستی بایدت عاشق شو ای محیی
که اوّل گام در عشق پری رویان عدم باشد
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از زندگی رها شوی، باید عاشق شوی. ای محیی! بدان که اولین قدم در عشق به زیبایان، وجود نداشتن و غفلت از دنیا است.