گنجور

شمارهٔ ۱۸ - بلای ناگهان

دل ناشاد من شاید که روزی شادمان گردد
ولی مشکل که آن نامهر هرگز مهربان گردد
مرا گر شادی ای در دل رسد ناگه بدان ماند
که درشهری غریبی آیدوبی خانمان گردد
چنین که امروز زان بدخو بلا انگیز میبینم
عجب نبود که روزی فتنه آخر زمان گردد
گر این بار دل من آسمان خواهد که بردارد
نجنبد هیچگه از جای خود چون من ناتوان گردد
برآن بودم که دل را مرهم بهبود خواهد شد
چه دانستم که جانم را بلای ناگهان گردد
اگر جامی جدا از لعل می گون تو می نوشم
همانجا خون شود در چشم خونریزم روان گردد
غم محیی بخور زان پیش کز سودای زلف تو
برآرد سر به شیدائی و رسوای جهان گردد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل ناشاد من شاید که روزی شادمان گردد
ولی مشکل که آن نامهر هرگز مهربان گردد
هوش مصنوعی: دل غمگین من شاید روزی شاد شود، اما مشکل اینجاست که آن شخص بی‌احساس هرگز مهربان نخواهد شد.
مرا گر شادی ای در دل رسد ناگه بدان ماند
که درشهری غریبی آیدوبی خانمان گردد
هوش مصنوعی: اگر ناگهان در دلم شادی‌ای پدید آید، مانند این است که شخصی در شهری غریب وارد شود و بی‌خانمان بگردد.
چنین که امروز زان بدخو بلا انگیز میبینم
عجب نبود که روزی فتنه آخر زمان گردد
هوش مصنوعی: امروز چنین بلاها و مشکلاتی را از افرادی بدخو و ناپسند می‌بینم که جای تعجب نیست اگر روزی فتنه‌های بزرگ‌تری در آخر الزمان به وقوع بپیوندد.
گر این بار دل من آسمان خواهد که بردارد
نجنبد هیچگه از جای خود چون من ناتوان گردد
هوش مصنوعی: اگر دل من بخواهد آسمان را به دوش بکشد، هیچ چیز از جایش تکان نمی‌خورد؛ زیرا من ناتوان می‌شوم.
برآن بودم که دل را مرهم بهبود خواهد شد
چه دانستم که جانم را بلای ناگهان گردد
هوش مصنوعی: بر این فکر بودم که شاید بتوانم با دارویی بر روی دل، دردهایم را تسکین دهم، اما نمی‌دانستم که ناگهانی بلای سختی بر جانم نازل خواهد شد.
اگر جامی جدا از لعل می گون تو می نوشم
همانجا خون شود در چشم خونریزم روان گردد
هوش مصنوعی: اگر من از جامی غیر از شراب رنگین تو بنوشم، در همان لحظه چشمانم پر از اشک خواهد شد و دلم ناله خواهد کرد.
غم محیی بخور زان پیش کز سودای زلف تو
برآرد سر به شیدائی و رسوای جهان گردد
هوش مصنوعی: غم و اندوه محیی را تحمل کن، زیرا عشق به زلف‌های تو او را به حالتی از جنون می‌کشاند و موجب رسوایی‌اش در جهان خواهد شد.