شمارهٔ ۴
چو لب تو غنچه نبود، چو رخت سمن نباشد
بر زلف تو چمن را، سر یاسمن نباشد
سخن از دهان تنگت چو شکر شکسته زاید
چه بود خود آن دهانی که شکرشکن نباشد
تو چه محنتی که شادی زتو هیچ جان نبیند
تو چه آفتی که بی غم زتو هیچ تن نباشد
دل و جان خویشتن کس ندهد به دست عشقت
مگر آن کسی که او را غم خویشتن نباشد
چه سخن بود که رانی سختی زدیده و دل
سخن از جهان و جان گو که در آن سخن نباشد
چه غم ار به تیر غمزه دل قبریت بدوزی
دل مرغ کشته را خود غم بابزن نباشد
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو لب تو غنچه نبود، چو رخت سمن نباشد
بر زلف تو چمن را، سر یاسمن نباشد
هوش مصنوعی: وقتی که لبهای تو مانند غنچه نیست و اگر زیباییات مانند گل سمن نباشد، در این صورت چمن هم زیبا نخواهد بود و سر آن گل یاسمن وجود نخواهد داشت.
سخن از دهان تنگت چو شکر شکسته زاید
چه بود خود آن دهانی که شکرشکن نباشد
هوش مصنوعی: اگر از دهان شما که تنگ است، سخنانی شیرین و خوشایند خارج نشود، چه انتظاری میتوان داشت؟ آیا اصلاً دهانی وجود دارد که نتواند شکر را بشکند و لطافت ببخشد؟
تو چه محنتی که شادی زتو هیچ جان نبیند
تو چه آفتی که بی غم زتو هیچ تن نباشد
هوش مصنوعی: تو چه دردسری ایجاد کردهای که هیچ کس از شادیات بهرهمند نیست، و تو چه بلایی هستی که بدون غم و اندوه تو هیچ انسانی نمیتواند زندگی کند.
دل و جان خویشتن کس ندهد به دست عشقت
مگر آن کسی که او را غم خویشتن نباشد
هوش مصنوعی: کسی که واقعاً عاشق تو باشد، دل و جانش را به تو نمیسپارد جز کسی که خود در رنج و غم نیست.
چه سخن بود که رانی سختی زدیده و دل
سخن از جهان و جان گو که در آن سخن نباشد
هوش مصنوعی: بگو چه حرفی زدهای که تو را با درد و رنج مواجه کرده، و دل آن گفتار را از جهان و زندگی بگو، چرا که در آن گفتار هیچ چیز واقعی وجود ندارد.
چه غم ار به تیر غمزه دل قبریت بدوزی
دل مرغ کشته را خود غم بابزن نباشد
هوش مصنوعی: چه غم از اینکه با تیر ستم، دل زخمخوردهی من را هدف قرار دهی؟ دل پر پرواز من دیگر نمیتواند از غم خود بگریزد.
حاشیه ها
1401/09/07 12:12
یاسر
بیت ماقبل آخر "سخنی" به جای "سختی" احتمالاً
بیت آخر به احتمال زیاد با توجه به تخلص شاعر باید "قمریت" باشد