شمارهٔ ۳
به باغ مردمی خاری نمانده ست
کرم را روزبازاری نمانده ست
جهان خالی شد از مؤمن به یکبار
وزایمان، غیر گفتاری نمانده ست
طبیعت شد به یکباره جفاکار
فلک را، با وفا، کاری نمانده ست
دلا با تنگنای سینه می ساز
که الا سینه، دلداری نمانده ست
به غم خوردن مرا یاری همی ده
که بیرون از تو، غمخواری نمانده ست
بدین بیدادی اندک وفایان
تن اندرده، که بسیاری نمانده ست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به باغ مردمی خاری نمانده ست
کرم را روزبازاری نمانده ست
هوش مصنوعی: در میان مردم چیزی از زیبایی و دلنشینی باقی نمانده و دیگر فرصتی برای لذت و سرخوشی وجود ندارد.
جهان خالی شد از مؤمن به یکبار
وزایمان، غیر گفتاری نمانده ست
هوش مصنوعی: جهان یکباره از مؤمنان خالی شد و از ما جز چیزی غیر از سخن باقی نمانده است.
طبیعت شد به یکباره جفاکار
فلک را، با وفا، کاری نمانده ست
هوش مصنوعی: طبیعت به یک باره به طرز ظالمانهای به آسمان بیوفا عمل کرد و دیگر هیچ کاری از او برنمیآید.
دلا با تنگنای سینه می ساز
که الا سینه، دلداری نمانده ست
هوش مصنوعی: ای دل، با فشار و تنگنای سینه کنار بیا، زیرا دیگر در سینه کسی نیست که تسکینت دهد.
به غم خوردن مرا یاری همی ده
که بیرون از تو، غمخواری نمانده ست
هوش مصنوعی: غم من را تنها تو تسکین میدهی، زیرا در خارج از وجود تو هیچکس نیست که به فکر دلسوزی و غمخواری من باشد.
بدین بیدادی اندک وفایان
تن اندرده، که بسیاری نمانده ست
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره میشود که به خاطر ظلم و خیانتهایی که در اطراف وجود دارد، تعداد افرادی که به وفاداری و درستکاری پایبند هستند، به شدت کاهش یافته و دیگر افراد شایسته و راستگو کم هستند.