گنجور

شمارهٔ ۹

صدری که برکشید کفش، ورچه چاکرم
چون تیغ آفتاب به چرخ زره ورم
عالی گهر علی شرف الملک فخر دین
کاسباب دولت است به سعیش میسرم
ای گفته و همه سخنان تو حق، که من
دستور چرخ پایه و، صدر فلک درم
برخود زآب لفظ تر خویش خایفم
زیرا که وقت بذله سراپای شکرم
آب حیات لفظ مداد آمده ست و من
در ظلمتش گهرچده همچون سکندرم
یک پیکرم که جان خرد زنده شد به من
لیکن به وقت عرض فصاحت دو پیکرم
با طول و عرض ملکت محکم اساس من
کاشانه یی است گنبد سبز مدورم
اندر میان جنتم از خوی خویش و هست
از لطف سلسبیلم و از خلق کوثرم
جامه ز رشک چاک زند نافه های مشک
پیش نسیم نکهت خلق چو عنبرم
هرجایگه که بود دلی همچو غنچه تنگ
چون گل شکفته شد زنسیم معطرم
تا عقد گوهر از سخن من نظام بافت
جوهر مثال حلقه بگوش است گوهرم
هرکاو حدیث از کژی خویش یاد کرد
از فرط عدل خویش نکرده ست باورم
بی نور و سرنگون چو چه آمد عدوی ملک
زان غم که رشک چشمه ی خورشید انورم
بدمهری و قطعیت او بین، که چون زبان
اغلب به کام دشمن ملک است خنجرم
از آفتاب و ماه فزونم به قدر از انک
کز ذره و ستاره فزون است لشکرم
مستغنیم به یاری ایزد، ولی زحرم
از کلک باسنانم و از خط زره ورم
منت خدای را که به لطفش میسر است
ملکی که در خیال نبودی مصورم
صدرا، زحسب حال رهی قصه یی شنو
تا برچه سان زگردش چرخ ستمگرم
نی نی کیاست تو بر اسرار واقف است
زین بیش دردسر-که مبادا- نیاورم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صدری که برکشید کفش، ورچه چاکرم
چون تیغ آفتاب به چرخ زره ورم
هوش مصنوعی: شخصی که بر زمین قدم می‌زند و خود را کوچکتر از دیگران می‌بیند، اگرچه در ظاهر به نظر می‌رسد کم‌اهمیت و ضعیف باشد، اما در باطن همچون تیزی آفتاب درخشان و قوی است که می‌تواند هر زره‌ای را به آسانی پاره کند.
عالی گهر علی شرف الملک فخر دین
کاسباب دولت است به سعیش میسرم
هوش مصنوعی: علی که نجیب‌زاده است و بهترین والامقام است، به عنوان افتخار دین و به عنوان دلایل قدرت، با تلاش و کوشش خود به من کمک کرده است.
ای گفته و همه سخنان تو حق، که من
دستور چرخ پایه و، صدر فلک درم
هوش مصنوعی: تو همواره سخنانت درست و حقیقی است، زیرا من بر پایه‌ی علم و دانش تو، دستور حرکت آسمان‌ها و نظم جهان را درک کرده‌ام.
برخود زآب لفظ تر خویش خایفم
زیرا که وقت بذله سراپای شکرم
هوش مصنوعی: من از آب واژه‌های تر و تازه خود می‌ترسم، چرا که زمانی که شوخی می‌کنم، تمام وجودم شکر است.
آب حیات لفظ مداد آمده ست و من
در ظلمتش گهرچده همچون سکندرم
هوش مصنوعی: آب حیات به معنای زندگی و حیات است که در اینجا به زبان و نوشتار اشاره دارد. شاعر خود را در تاریکی و دشواری ها می‌بیند، همان‌طور که اسکندر بزرگ در سفرها و چالش‌های خود با مشکلاتی روبرو بود. او در عمق این تاریکی، جواهراتی (اندیشه‌ها و ایده‌ها) دارد که باید از آن‌ها بهره‌برداری کند.
یک پیکرم که جان خرد زنده شد به من
لیکن به وقت عرض فصاحت دو پیکرم
هوش مصنوعی: من یک وجود انسانی هستم که جان و خردی در من زنده شده، اما در زمان بیان احساسات و سخنوری، دو شخصیت متفاوت از خود را نشان می‌دهم.
با طول و عرض ملکت محکم اساس من
کاشانه یی است گنبد سبز مدورم
هوش مصنوعی: محدوده و فضای سرزمینی که به من تعلق دارد، مانند بنای استواری است که من در آن زندگی می‌کنم و سقف آن به رنگ سبز است و شکل گرد دارد.
اندر میان جنتم از خوی خویش و هست
از لطف سلسبیلم و از خلق کوثرم
هوش مصنوعی: در دل بهشت خود، به خاطر نیکی و مهربانی‌ای که دارم، از نعمت‌های گوارا و شیرین خداوند بهره‌مندم و از زیبایی‌های آفرینش برخوردارم.
جامه ز رشک چاک زند نافه های مشک
پیش نسیم نکهت خلق چو عنبرم
هوش مصنوعی: لباس من از شدت حسادت، گیسوان مشک را می‌درد و در برابر نسیم خوشبو، مانند مشک و عنبر خود را نمایان می‌سازد.
هرجایگه که بود دلی همچو غنچه تنگ
چون گل شکفته شد زنسیم معطرم
هوش مصنوعی: هر کجا که شعف و شادی باشد، دلی که مثل غنچه تنگ و ناراحت است، به مانند گلی که از بوی خوش شکفته می‌شود، باز می‌شود و غم‌هایش را فراموش می‌کند.
تا عقد گوهر از سخن من نظام بافت
جوهر مثال حلقه بگوش است گوهرم
هوش مصنوعی: سخنان من به اندازه‌ای ارزشمند و زیباست که می‌تواند مانند رشته‌ای از گوهرها به هم متصل شود. من همانند یک گوهر درخشان هستم که شایسته شنیدن و توجه است.
هرکاو حدیث از کژی خویش یاد کرد
از فرط عدل خویش نکرده ست باورم
هوش مصنوعی: هر کسی که از نادرستی‌های خود صحبت کند، به خاطر اینکه از عدالت خودش مطمئن است، به آن اعتقاد ندارد.
بی نور و سرنگون چو چه آمد عدوی ملک
زان غم که رشک چشمه ی خورشید انورم
هوش مصنوعی: بدون نور و در حالتی افول یافته، رقیب پادشاهی چه بر من خواهد آورد از این غم که به زیبایی چشمه‌ی پرنور خورشید حسودی می‌کند.
بدمهری و قطعیت او بین، که چون زبان
اغلب به کام دشمن ملک است خنجرم
هوش مصنوعی: او با بدخلقی و قاطعیت خود، مثل این است که زبان اغلب به نفع دشمنان سرزمین ما عمل می‌کند و من هم به مانند خنجری هستم که در این میان قرار گرفته‌ام.
از آفتاب و ماه فزونم به قدر از انک
کز ذره و ستاره فزون است لشکرم
هوش مصنوعی: من از آفتاب و ماه بیشترم، چرا که لشکری از ذرات و ستاره‌ها دارم که به من اضافه می‌شود.
مستغنیم به یاری ایزد، ولی زحرم
از کلک باسنانم و از خط زره ورم
هوش مصنوعی: به یاری خداوند نیاز نداریم، اما از آثار قدیم و نوشتار خودم بهره می‌برم و از زخم‌های کهنه‌ام درس می‌گیرم.
منت خدای را که به لطفش میسر است
ملکی که در خیال نبودی مصورم
هوش مصنوعی: نعمت های خدا را سپاس گذارم، زیرا با کمک او توانستم دنیایی را که هیچ وقت در ذهنم نمی‌گنجید، به واقعیت تبدیل کنم.
صدرا، زحسب حال رهی قصه یی شنو
تا برچه سان زگردش چرخ ستمگرم
هوش مصنوعی: ای صدرا، به خاطر حال و احوال تو، داستانی بشنو تا ببینی چگونه چرخ زمان، با ستم خود بر من می‌چرخد.
نی نی کیاست تو بر اسرار واقف است
زین بیش دردسر-که مبادا- نیاورم
هوش مصنوعی: شما با تدبیر و هوشمندی خود به خوبی از رازها و مسائل پیچیده آگاه هستید، پس بهترین کار این است که از ایجاد مشکلات بیشتر پرهیز کنید و نگذارید که چیزی خارج از کنترل شما پیش بیاید.