شمارهٔ ۸
نی نی، زهر که هست فروتر، فروترم
خاک رهم، بجز ره ادبار نسپرم
حلقه بگوش و روی پر از چین چو سفره ام
زین روی سرگرفته ام و بسته ی زرم
دایم ز حرص باده-که خونش حلال باد-
تن جملگی دهان شده مانند ساغرم
گر من چو خم نبوده ای جمله تن شکم
از دوستی می، نبدی خاک بر سرم
تا عالمی فروبرم از حرص همچو شام
خون دل و سیاهی روی است در خورم
چوگان شده ست هیأت پشتم زحرص آنک
گوی زمین به جملگی آید به کف درم
خون عروس رز خوردم و دانم آن مباح
زیرا که همچو بحر برآشفته، کافرم
زان غم که همچو شمع، زبان آفت من است
در خود فروشده ست تن زرد لاغرم
صد کرت از سمع احادیث خوشتر است
در بزمگه سماع خوش چنگ دلبرم
از سرزنش کجا بودم باک از آنکه من
رخ زرد و دل سیاه چو کلک و چو دفترم
در صف روشنان که چو آبند صاف دل
شوریده، تیره حال، چو آبی مکدرم
در صومعه کجا بودم راه، تا به طبع
چون راه، خاک پای سگان قلندرم
نه بابت مساجد و نه لایق کنشت
نه مستحق دار و نه در خورد منبرم
شاید که گوشه گیرم و رود رکشم از آنک
چون سایه پایمال و چو ذره محقرم
من دوستدار صدر جهانم چرا رسد
چون دشمنانش هر نفسی رنج دیگرم؟
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نی نی، زهر که هست فروتر، فروترم
خاک رهم، بجز ره ادبار نسپرم
هوش مصنوعی: من همچنان در قعر و پستترین مرتبهها هستم و جز این مسیر تاریک و ناامیدکننده، راهی دیگری نمیشناسم.
حلقه بگوش و روی پر از چین چو سفره ام
زین روی سرگرفته ام و بسته ی زرم
هوش مصنوعی: بر روی چهرهام چین و چروکهایی وجود دارد به گونهای که شبیه به سفرهای شدهام. مثل اینکه در این حالت، خود را به دوری از دنیا و اسیر در زرق و برق آن میبینم.
دایم ز حرص باده-که خونش حلال باد-
تن جملگی دهان شده مانند ساغرم
هوش مصنوعی: همیشه به خاطر حرص و طمع باده، که خونش بیزحمت و حلال است، همهی تن شبیه یک جام شده است.
گر من چو خم نبوده ای جمله تن شکم
از دوستی می، نبدی خاک بر سرم
هوش مصنوعی: اگر من مانند خم نبودم، همه جانم را به خاطر دوستی با می میریختم، خاک بر سرم میشد.
تا عالمی فروبرم از حرص همچو شام
خون دل و سیاهی روی است در خورم
هوش مصنوعی: من برای از بین بردن حرص و آز جهانی، همچون شب که دل را میخورد و چهره را سیاه میکند، محتاج هستم.
چوگان شده ست هیأت پشتم زحرص آنک
گوی زمین به جملگی آید به کف درم
هوش مصنوعی: چونکه طعمهای آرزویم را به دست بیاورم، به خاطر حرص و طمعی که دارم، حالم مانند بازیکان چوگان است که تلاش میکند تا همه چیز را در اختیار بگیرد.
خون عروس رز خوردم و دانم آن مباح
زیرا که همچو بحر برآشفته، کافرم
هوش مصنوعی: من شربت عشق را چون خون عروس گل نوشیدهام و میدانم که این کار برایم جایز است، زیرا حال و احوالم بهسان دریا که در طغیانی و بیقراری است، نشان از کفر و بیدینیام دارد.
زان غم که همچو شمع، زبان آفت من است
در خود فروشده ست تن زرد لاغرم
هوش مصنوعی: به خاطر اندوهی که مانند شمع جانم را میسوزاند، جسم زرد و لاغرم در خود فرورفته است.
صد کرت از سمع احادیث خوشتر است
در بزمگه سماع خوش چنگ دلبرم
هوش مصنوعی: شنیدن صد بار سخنان دلنشین در میهمانی که دلنوازی موسیقی وجود دارد، برای من از همه چیز زیباتر است.
از سرزنش کجا بودم باک از آنکه من
رخ زرد و دل سیاه چو کلک و چو دفترم
هوش مصنوعی: من از سرزنش دیگران هراسی ندارم، چرا که ظاهر من زرد و دل من تاریک است، همانند کاغذ و نوشتهای که درون آن وجود دارد.
در صف روشنان که چو آبند صاف دل
شوریده، تیره حال، چو آبی مکدرم
هوش مصنوعی: در میان کسانی که دلهاشان پاک و روشن است، من همانند آبی کدر و تیرهحالم، در حالی که آنها مانند آب زلال و صاف هستند.
در صومعه کجا بودم راه، تا به طبع
چون راه، خاک پای سگان قلندرم
هوش مصنوعی: در مکانهایی که به عبادت و ریاضت میپردازند، من کجا میتوانستم راه را پیدا کنم؟ تا اینکه طبع من مانند راهی، خاک پای سگهای راه گم کرده قلندران شده است.
نه بابت مساجد و نه لایق کنشت
نه مستحق دار و نه در خورد منبرم
هوش مصنوعی: نه به خاطر مساجد، نه برای عبادت در کلیسا، نه شایسته جایگاههای عبادی هستم و نه مناسب بر روی منبر نشستن.
شاید که گوشه گیرم و رود رکشم از آنک
چون سایه پایمال و چو ذره محقرم
هوش مصنوعی: شاید من به دور از جمع و孤独 باشم و زندگیام برخلاف خواستههایم پیش برود، چرا که همانند سایهای که زیر پا میروند و ذرهای که بیارزش به نظر میرسد، احساس حقارت و نادیدگی میکنم.
من دوستدار صدر جهانم چرا رسد
چون دشمنانش هر نفسی رنج دیگرم؟
هوش مصنوعی: من عاشق بهترین و عزیزترین موجودات هستم، اما چرا هر لحظه باید از این عشق دچار رنج و درد شوم، درست مانند دشمنانش؟