شمارهٔ ۷
روزی چو آه خویش، سوی سدره برپرم
با آنکه منتهاست، هم از سدره بگذرم
خاکی است این جهان که به بادی معلق است
بس خاکسارم، ار به جهان سردرآورم
گردون اشهب است مرا بار گیر خاص
در خاک اگر مراغه کنم، کمتر از خرم
این چرخ وسمه رنگ به کردار آینه است
زن باشم ار به وسمه و آیینه بنگرم
گردون خراس کهنه ومن، با خران، به طبع
گر گرد این خراس بگردم، برابرم
در قرص سال خورده این سفره ی کبود
گر من طمع کنم، زسگ زرد، کمترم
قرصش خوری است آتش و من گرچه چون تنور
ناری است معده ام نشود قرص او خورم
فر همای فضلم و بازی نمی کنم
با آنکه قد خمیده چو طوق کبوترم
هرچند روشنان فلک مشتی ارزنند
من طوطیم نه گرسنه قمری که در پرم
از راه لفظ اگرچه شکرخای طوطیم
لکن زدست غم، نه شکر، زهر می خورم
بیدار همچو اخترو، روشن دلم ولیک
پیوسته در هبوط و وبال است اخترم
بی مثل و روشن و به دمی مرده زنده کن
گویی نه آدمی صفتم، صبح محشرم
سیمرغ بی نظیر شود هریکی زقدر
برطایران قدسی اگر بال گسترم
گر بر زمین زمهر دلم ذره یی فتد
از قعر چاه ظلمت سایه ی برون برم
در بحر جایز است تیم که همچو ریگ
لب خشک شد زآتش طبع خوش ترم
همچون کمرنبد به زر غیرم احتیاج
من آهنم به گوهر ذاتی توانگرم
دستم تهی و پاک و، تنم عوروسر کش است
زان پایدار همچو چنار و صنوبرم
از آسمان حربا چیزی نیایدم
وزجرم ماه ابرص و خورشید اعورم
آزاده ام چو سرو و مرا سروری رسد
زیرا که بنده زاده ی دستور اکبرم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روزی چو آه خویش، سوی سدره برپرم
با آنکه منتهاست، هم از سدره بگذرم
هوش مصنوعی: روزی به حالت ناله و فریاد خود، به درخت سدره میرسم، با اینکه این درخت مرز نهایی است، اما من از آن هم عبور میکنم.
خاکی است این جهان که به بادی معلق است
بس خاکسارم، ار به جهان سردرآورم
هوش مصنوعی: این جهان خاکی است و مانند یک ذره در باد معلق و ناپایدار است. من نیز شخصی humble و فروتن هستم، حتی اگر وارد این دنیا شوم.
گردون اشهب است مرا بار گیر خاص
در خاک اگر مراغه کنم، کمتر از خرم
هوش مصنوعی: آسمان برای من سیاهپوش است و خاصیت بارِ سنگین را دارد. اگر در دل خاک، مراغه (نوعی دفتر یا ثبت) کنم، کمتر از شادی و خوشی نخواهد بود.
این چرخ وسمه رنگ به کردار آینه است
زن باشم ار به وسمه و آیینه بنگرم
هوش مصنوعی: این دنیا و زندگی مانند آینهای است که رفتار و کردار ما را منعکس میکند، اگر بخواهم به این آینه و تصویر خودم نگاه کنم، باید از خودم هم دیدن کنم که آیا زن بودن من در این تصویر چه نقش و معنی دارد.
گردون خراس کهنه ومن، با خران، به طبع
گر گرد این خراس بگردم، برابرم
هوش مصنوعی: عالم و زمانهای که در آن هستم، به همراهی با انسانهایی مانند خودم، اگر به این دنیا دوباره نگاه کنم، خود را برابر با آنها میبینم.
در قرص سال خورده این سفره ی کبود
گر من طمع کنم، زسگ زرد، کمترم
هوش مصنوعی: در طول سال، هنگامی که این سفرهی آبی رنگ چیده شده، اگر به چیزی بیشتر از آنچه دارم طمع کنم، از سگ زرد هم بدتر خواهم شد.
قرصش خوری است آتش و من گرچه چون تنور
ناری است معده ام نشود قرص او خورم
هوش مصنوعی: این شعر به ارتباط میان علاقه و نیاز انسان و وسوسههای زندگی اشاره دارد. گویا شاعر بیان میکند که هرچند او به ظاهر مانند تنور داغ و آماده است، اما نمیتواند آتش یا قرص زندگی را بخورد. به عبارتی، علیرغم میل و اشتهای شدیدش، نمیتواند خواستههایش را برآورده کند، زیرا شرایط و محدودیتهایی وجود دارد که مانع این کار میشود. این بیان تجلیلی است از دلتنگی و ناتوانی در دستیابی به آنچه که میخواهد.
فر همای فضلم و بازی نمی کنم
با آنکه قد خمیده چو طوق کبوترم
هوش مصنوعی: من شباهت به پرندهای دارم که به خاطر فضیلت و دانش خود، دیگران را تحت تاثیر قرار میدهد و حتی اگر به نظر بیاید که ظاهرم ضعیف و خمیده است، ارزشهای درونیام را نادیده نگیرید.
هرچند روشنان فلک مشتی ارزنند
من طوطیم نه گرسنه قمری که در پرم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ستارههای آسمان شاید به نظر بیفتند کماهمیت و ناچیز باشند، من مانند طوطی هستم که به زیبایی و خوشی خود مطمئنم، نه مانند قمری که فقط نگران سیر کردن خود باشد.
از راه لفظ اگرچه شکرخای طوطیم
لکن زدست غم، نه شکر، زهر می خورم
هوش مصنوعی: اگرچه سخنان شیرین و خوشایندی میگویم، اما از درون به خاطر غم و اندوهی که دارم، درد و زهر را تجربه میکنم.
بیدار همچو اخترو، روشن دلم ولیک
پیوسته در هبوط و وبال است اخترم
هوش مصنوعی: من همیشه بیدار و هوشیار هستم و در درونم روشنایی و امید وجود دارد، اما همچنان در حال سقوط و درگیر مشکلات هستم.
بی مثل و روشن و به دمی مرده زنده کن
گویی نه آدمی صفتم، صبح محشرم
هوش مصنوعی: به گونهای بینظیر و به وضوح، مرا از مرگ به زندگی بازآور، گویی که من نه انسانی هستم بلکه در روز قیامت نمایان شدهام.
سیمرغ بی نظیر شود هریکی زقدر
برطایران قدسی اگر بال گسترم
هوش مصنوعی: هر کسی که به اندازهی خود و به سبب ویژگیهایش به سمت کمال و بزرگی برود، میتواند به مقام سیمرغ که نماد بالاترین و بینظیرترین مرتبه است، دست یابد. اگر کسی تواناییهای خود را به درستی پرورش دهد و از آن استفاده کند، میتواند به درجات والای معنوی و روحانی نائل شود.
گر بر زمین زمهر دلم ذره یی فتد
از قعر چاه ظلمت سایه ی برون برم
هوش مصنوعی: اگر بر زمین دل من ذرهای از درد یا سختی بیفتد، از عمق چاه تاریکی، سایهای از خود را بیرون میکشم.
در بحر جایز است تیم که همچو ریگ
لب خشک شد زآتش طبع خوش ترم
هوش مصنوعی: در دریا مجاز است که کسی مانند ریگ نرم شود و لبهای خشک را از حرارت طبع به خوبی تر کند.
همچون کمرنبد به زر غیرم احتیاج
من آهنم به گوهر ذاتی توانگرم
هوش مصنوعی: مانند کمربند که به طلا نیازی ندارد، من نیز مانند آهن هستم که به گوهری که در وجودم است، ثروتمندم.
دستم تهی و پاک و، تنم عوروسر کش است
زان پایدار همچو چنار و صنوبرم
هوش مصنوعی: دست خالی و بیزرق و برق هستم، و بدنم برهنه است، اما به خاطر استقامت و پایداریام مانند درختان چنار و صنوبر قوی و استوارم.
از آسمان حربا چیزی نیایدم
وزجرم ماه ابرص و خورشید اعورم
هوش مصنوعی: از آسمان چیزی برای من فرستاده نشده و من از درد و رنج زندگی ماه و خورشید که هر کدام مشکلات خاص خود را دارند، رنج میبرم.
آزاده ام چو سرو و مرا سروری رسد
زیرا که بنده زاده ی دستور اکبرم
هوش مصنوعی: من همچون درخت سرو آزاده هستم و به همین دلیل به مقام بلندی دست مییابم، زیرا من فرزند دستورات بزرگ و مهم هستم.