شمارهٔ ۳
هرکه را غیبتی از خویش میسر گردد
در مقام ملکش خانه مقرر گردد
جان صافی تو، زآلایش تن، تیره شده ست
هرچه روشن بود، از خاک مکدر گردد
پری و دیوتو، حرص و غضب غالب توست
زین دو، مگذار یکی را، که دلاور گردد
هرچه ملک است بده همچو سلیمان برباد
تات جمع پری و دیو، مسخر گردد
گنج در رنج نهادند و طرب در غم، از انک
نطفه، اندر ظلمات است که جانور گردد
تا کسی تلخی و ترشی نچشد، خون نخورد،
همچو آن دانه ی انگور کجا سر گردد؟
سختی کار به راحت بردت، کاندرنرد
مهره ساکن شود آنگه که مششدر گردد
در سرت سروری و، خار طلب در پانی
زحمت خار کشد خوشه که سرور گردد
بایدت با همه رنج و طلب، استعدادی
ورنه هرسنگ، زخورشید کجا زر گردد
آستین وار، ترا اشک گهر، گیرد دست
کاستین، زاشک تو چون دامن تو تر گردد
آبروی از مدد گریه ی خویش افزاید
چشم آن مرد که با چشمه برابر گردد
جوهری، کمی وبیشی زدگر کس مطلب
کان مضاف است که او کهتر و مهتر گردد
حلقه، زان کوفته و تافته آمد، که زخلق
دستگیری طلبد، خارج هر در گردد
چشمی از راه صفا و دل مردم سازی
نه چو گوشی تو که او بسته ی زیور گردد
به زرو سیم جهان، مرد توانگر نشود
مرد آن است که بی این دو، توانگر گردد
رو، مپر بیش به بال و پر هرکس، زیراک
گم کند مور ره خانه که با پر گردد
از خمار مل و خارگل اگر نندیشی
دلت از دردسر و پای تو مضطر گردد
زود بی جان و پریشان و سیه روی شود
هرکه گرد گل و مل، چون خط دلبر گردد
گل، به حق تو که در حق تو، چون خار شود
مل، به جان تو که در جان تو، آذر گردد
یک نفس دان نسق کار جهان، زانکه جهان
چون نفس از تو به هر دم زدنی، در گردد
به یقین حالت تو برتو بگردد روزی
ور نگردد، فلک از حالت خود برگردد
عمر در قصر کنی صرف، چو عمرت باد است
به دمی قصر تو، چون عمر مبتر گردد
هرچه بنیاد وی از باد بود همچو حباب
به یکی لحظه خراب از کف صرصر گردد
در خور آتش سوزنده بود همچو خمیر
گل آن خانه که از ظلم مخمر گردد
خوش بود دولت دنیا و جوانی آن را
که شبی آمن ازین پیر فسونگر گردد
مردم از جای بلند ار به فضیلت برسند
مؤذن از مأذنه باید که پیمبر گردد
عامه ی خلق جهان عشوه فروشند و خرند
مردم از صحبت خر، بر صفت خر گردد
قامت قمری بی بال، زبس بارگناه
بیم آن است که چون طوق کبوتر گردد
چون حروف هجی ارچند پراکنده شده ست
روز آن است که مجموع چو دفتر گردد
هست دنیاش میسر غم عقباش گرفت
این هم از لطف خدا بود که میسر گردد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرکه را غیبتی از خویش میسر گردد
در مقام ملکش خانه مقرر گردد
هوش مصنوعی: هر کسی که از خود غیبت و دوری داشته باشد، در جایگاه و مقام عالیتری قرار خواهد گرفت و برای او مانند ملکی، خانهای ثابت و جاودان فراهم خواهد شد.
جان صافی تو، زآلایش تن، تیره شده ست
هرچه روشن بود، از خاک مکدر گردد
هوش مصنوعی: روح پاک تو به خاطر آلودگیهای جسم، تیره و تار شده است و هر چیز روشنی که بود، از خاک کدر و آلوده میشود.
پری و دیوتو، حرص و غضب غالب توست
زین دو، مگذار یکی را، که دلاور گردد
هوش مصنوعی: خودت را از عشق و نفرت دور نگهدار. اجازه نده که یکی از این دو احساس در قلبت جا بگیرد، زیرا این کار تو را قویتر خواهد کرد.
هرچه ملک است بده همچو سلیمان برباد
تات جمع پری و دیو، مسخر گردد
هوش مصنوعی: هر چیزی که در اختیار داری، به مانند سلیمان، براساس ارادهات به باد بده تا همچون سلیمان، پریها و دیوها تحت فرمان تو قرار گیرند.
گنج در رنج نهادند و طرب در غم، از انک
نطفه، اندر ظلمات است که جانور گردد
هوش مصنوعی: در سختیها و مشکلات، گنجها و لذتها نهفتهاند، زیرا از زمانی که موجود زنده شکل میگیرد، در تاریکیها و دشواریها رشد میکند.
تا کسی تلخی و ترشی نچشد، خون نخورد،
همچو آن دانه ی انگور کجا سر گردد؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی طعم تلخی و ترشی را تجربه نکند، نمیتواند لذت شیرینی را درک کند، مانند دانهای از انگور که بدون رسیدن و قندآور شدن، نخواهد آمد.
سختی کار به راحت بردت، کاندرنرد
مهره ساکن شود آنگه که مششدر گردد
هوش مصنوعی: زمانی که کار دشوار تو را به راحتی میبرد، بدان که در بازی نرد، مهره تنها زمانی ثابت میماند که اوضاع به نفعش تغییر کند.
در سرت سروری و، خار طلب در پانی
زحمت خار کشد خوشه که سرور گردد
هوش مصنوعی: در وجود تو ویژگیهای رهبری و بزرگی وجود دارد، اما در عوض، به دنبال مشکلات و دشواریها هستی. زحمت کشیدن همچون کار در مزرعه، میتواند تو را به مقام فرمانروایی برساند.
بایدت با همه رنج و طلب، استعدادی
ورنه هرسنگ، زخورشید کجا زر گردد
هوش مصنوعی: باید با تلاش و سختی، خود را برای رسیدن به چیزهای ارزشمند آماده کنی؛ وگرنه حتی سنگی که در زیر آفتاب قرار دارد، به طلا تبدیل نمیشود.
آستین وار، ترا اشک گهر، گیرد دست
کاستین، زاشک تو چون دامن تو تر گردد
هوش مصنوعی: اگر اشکهای تو به دامن من بیفتد، مثل آستینی میشود که پر از مروارید میگردد و من دستم را در آن میکنم. اشکهای تو باعث میشود دامن من خیس شود.
آبروی از مدد گریه ی خویش افزاید
چشم آن مرد که با چشمه برابر گردد
هوش مصنوعی: مردی که با چشمه روبرو شود، آبروی او به خاطر کمک کردن و گریه کردنش افزایش مییابد.
جوهری، کمی وبیشی زدگر کس مطلب
کان مضاف است که او کهتر و مهتر گردد
هوش مصنوعی: هر انسانی با کمی یا زیادی از دیگران متفاوت است و این تفاوت در خود انسان است، نه در معیارهای اجتماعی. آنچه مهم است معنای حقیقی انسانیت است که او را از دیگران متمایز میکند، صرفنظر از موقعیت اجتماعی یا مقام.
حلقه، زان کوفته و تافته آمد، که زخلق
دستگیری طلبد، خارج هر در گردد
هوش مصنوعی: حلقهای که از گرههای محکم و بافتهشده شکل گرفته است، برای کمک به انسانها به وجود آمده و از هر در و راهی بیرون میآید تا دست یاری برساند.
چشمی از راه صفا و دل مردم سازی
نه چو گوشی تو که او بسته ی زیور گردد
هوش مصنوعی: چشم باید از صفا و پاکی به زندگی نگاه کند و قلب باید توانایی ایجاد عشق و محبت در دل دیگران را داشته باشد. نه اینکه مانند گوش تو باشد که تنها به زینتها و ظواهر دنیا توجه داشته باشد.
به زرو سیم جهان، مرد توانگر نشود
مرد آن است که بی این دو، توانگر گردد
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن ثروت، تنها داشتن طلا و نقره کافی نیست. مردی که از این دو دارایی بینیاز است و به توانمندیهای خود تکیه میکند، واقعاً ثروتمند و نیرومند است.
رو، مپر بیش به بال و پر هرکس، زیراک
گم کند مور ره خانه که با پر گردد
هوش مصنوعی: به چهره و ظاهر دیگران زیاد توجه نکن، زیرا ممکن است کسی به خاطر ظاهرش راه را گم کند و نتواند به مقصد اصلی خود برسد.
از خمار مل و خارگل اگر نندیشی
دلت از دردسر و پای تو مضطر گردد
هوش مصنوعی: اگر به لذتها و زیباییهای دنیا فکر نکنی، دل تو از مشکلات و سختیها پر خواهد شد و تو را در بهت و اضطراب فرو میبرد.
زود بی جان و پریشان و سیه روی شود
هرکه گرد گل و مل، چون خط دلبر گردد
هوش مصنوعی: هر کس به گرد گل و عطر و خوشبوئی برود، سریع بیروح و مضطرب و غمگین میشود، همانطور که وقتی خط دلبر را میبیند.
گل، به حق تو که در حق تو، چون خار شود
مل، به جان تو که در جان تو، آذر گردد
هوش مصنوعی: گل با زیبایی و شکوهی که دارد به خاطر توست و میتواند به خاری تبدیل شود، و جان تو آنچنان ارزشمند است که به عشق تو میتوان آتش زد.
یک نفس دان نسق کار جهان، زانکه جهان
چون نفس از تو به هر دم زدنی، در گردد
هوش مصنوعی: هر لحظه زندگی و کارهای دنیا بهگونهای است که به نفس تو وابسته است؛ زیرا جهان نیز مانند نفس تو از هر دم و بازدم تو تاثیر میپذیرد و تغییر میکند.
به یقین حالت تو برتو بگردد روزی
ور نگردد، فلک از حالت خود برگردد
هوش مصنوعی: به طور قطع، روزی حالت تو تغییر خواهد کرد و اگر هم تغییر نکند، سرنوشت از حالت خود تغییر خواهد یافت.
عمر در قصر کنی صرف، چو عمرت باد است
به دمی قصر تو، چون عمر مبتر گردد
هوش مصنوعی: زندگیات را در کاخی بگذران که در آن عمرت به یک لحظه سپری میشود و وقتی که عمر به پایان میرسد، قصر تو نیز محو میشود.
هرچه بنیاد وی از باد بود همچو حباب
به یکی لحظه خراب از کف صرصر گردد
هوش مصنوعی: هر چه اساس و پایهاش ناپایدار و بیمقدار باشد، مانند حبابی که در یک چشم به هم زدن توسط باد از بین میرود.
در خور آتش سوزنده بود همچو خمیر
گل آن خانه که از ظلم مخمر گردد
هوش مصنوعی: خانهای که تحت ظلم و ستم قرار دارد، مانند خمیری است که در آتش میسوزد. این خانه به سبب فشار و ظلم، دچار آسیب و ویرانی میشود.
خوش بود دولت دنیا و جوانی آن را
که شبی آمن ازین پیر فسونگر گردد
هوش مصنوعی: زندگی و جوانی زیبا و دلانگیز است، اما بهتر است که یک شب آرام و بدون دغدغه از جادو و فریبهای این دنیا داشته باشیم.
مردم از جای بلند ار به فضیلت برسند
مؤذن از مأذنه باید که پیمبر گردد
هوش مصنوعی: اگر مردم از موقعیت و جایگاه بالایی به فضیلت و حسنات دست پیدا کنند، باید آنقدر شایستگی داشته باشند که بتوانند رسالت و مقام پیامبری را به دوش بکشند.
عامه ی خلق جهان عشوه فروشند و خرند
مردم از صحبت خر، بر صفت خر گردد
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم در دنیا به طرز فریبندهای رفتار میکنند و به همین دلیل، کسانی که با آنان معاشرت میکنند، تحت تأثیر قرار گرفته و مانند آنها میشوند.
قامت قمری بی بال، زبس بارگناه
بیم آن است که چون طوق کبوتر گردد
هوش مصنوعی: زینت و زیبایی قمری بدون بال، به خاطر سنگینی گناهش نگران است که مبادا همچون گردن کبوتر در بند و محدود شود.
چون حروف هجی ارچند پراکنده شده ست
روز آن است که مجموع چو دفتر گردد
هوش مصنوعی: زمانی خواهد رسید که حروف و حرفنویسی های پراکنده کنار هم جمع خواهند شد و به یک کتال یا دفتر تبدیل میشوند.
هست دنیاش میسر غم عقباش گرفت
این هم از لطف خدا بود که میسر گردد
هوش مصنوعی: دنیا پر از غم و آسیب است، اما این که انسان بتواند به این غمها غلبه کند و آنها را پشت سر بگذارد، لطف خداوند است.