بخش ۸
ز مردان بود شکر پیکان به جا
که دل میدهد، دل ز جا رفته را
یکی گرز را گر فشردی به مشت
نماندی ز اعضاش چیزی درست
یکی در قلم کردن خشک و تر
شکافش دو سر کرده تیغ دو سر
چنان گرم شد دستبرد یلان
که پامال گردید اجل در میان
همه تن، بر و پهلو و پشت، دل
سراپای چون غنچه یک مشت دل
ازین فوج، گردی به دریا رسید
به دریا نم آب را خاک چید
شود گرم، هنگامه رستخیز
زمان فتنهبار و زمین فتنهخیز
ز سرنیزه سرسبز عالم چنان
که تا سبزه چرخ خورد آب ازان
ز بس تیغ و پیکان و گرز و تبر
جهان گشته دکان فولادگر
ز قحط سلامت در آن انجمن
خورش بود شمشیر و پوشش کفن
اگر کوه قاف است اگر بحر نیل
بود لقمه پیش دندان فیل
ز بس کوه آهن در آن دشت کین
شده ریش، کوهان گاو زمین
عروس ظفر را در آن کارزار
سر و گردن آیینه دستهدار
نهاده یلان زخم را بر کنار
به خون پنجه آغشته قصابوار
ز بس خیزد از جان گردان خروش
فتد دیگ آشوب محشر ز جوش
برآورد خشم از ترحم دمار
غضب جوهر خویش کرد آشکار
نمکدان آن خوان شده طبل باز
سران میهمان، کوس مهماننواز
سرانگشت آهنتنان، بیهراس
چو مقراض، مایل به قطع لباس
به هم آهنین پنجهها در ستیز
سرانگشتها همچو مقراض تیز
ز بس تنگ شد عرصه از کندره
تفک را نفس در گلو شد گره
ز هر سو کمانها درآمد به چنگ
به طیران درآمد عقاب خدنگ
جدا گشته از هم ز تاب جدل
تن از جان شیرین، چو موم از عسل
فشردند در عرصه پای ثبات
شود از پیاده، بسی شاه، مات
سر از تن به تکلیف تیغ جفا
ز هم گشته چون بیوفایان جدا
مگر باد شمشیر آمد فرود؟
که چون غنچه بشکفت از زخم، خود
نیابی درین عرصه از پیش و پس
نیفتاده بر خاک، جز تیر، کس
نگشته ز شمشیر، کس روی تاب
شده بستر ماه نو، آفتاب
شده زخم تیغ از تن فیلبان
نمایان چو ماه نو از آسمان
چو پیوند تن، جان به زخمی گسیخت
سراسیمه در زخم دیگر گریخت
برای لحد بود در کار، خشت
تکاور ز سُم، گِل به خون میسرشت
کند استخوان نهنگ آشکار
دو شمشیر همپشت دندانهدار
به کوه ار ستیزند شیران به جنگ
به پیکان ربایند خال از پلنگ
بساط زمین گشت دیگر سپهر
ز آیینهپوشان پر از ماه و مهر
ز گرد سواران، علم داشت داد
به سر خاک میکرد چون گردباد
چو نگذشت از خون کس نیزه، چون
گذشت از سر نیزه طوفان خون؟
ز بازوی گردان به روز مصاف
سبک کرد گرز گران، کوه قاف
ز پیکان پرخون، جهان لالهزار
به سر ابر شمشیر شد ژالهبار
ز پیکان نشتررسان دمبهدم
کشید از رگ نیزهها خون علم
ز پرواز تیر از پی یکدگر
تبرزین چو ترکش برآورد پر
علم را تب و لرز گیرد ز بیم
نماند مزاج سنان مستقیم
چو شمشیربازند مردان کار
بود قبضه تیغشان دستیار
فلک طرح آن فتنه امروز ریخت
که هول قیامت ز فردا گریخت
چو بادام، مردان کین را به بر
قبا و زره، ابره و آستر
ز بس تنگ گردید جا بر سپاه
بدن گشت نیلی و تن شد سیاه
برآمد چنان زان دو لشکر غریو
که میجست هر سو به لا حول، دیو
ز بیم سنان زندگی در گریز
اجل را ز شمشیر، بازار تیز
یلان را اتاقه به سر کرده جای
نهان گشته در زیر بال همای
به دوش هژبران ز گرد نبرد
کمان پشت خم کرد از بار گرد
گسست آنقدر زهره پردلان
که پرزهر شد شیشه آسمان
ز بانگ مخالف جهان پرصدای
دم صور شد دمکش کرّه نای
گرفتند گردان کمانها به چنگ
چو پیکان نهادند دل بر خدنگ
همه پنجه چون غنچه از پردلی
هراسان ازان قوم، شیر یلی
دلیران به جانباختن بیدریغ
به جان دست شستند از آب تیغ
سنان گشته بر تیرهروزی دلیل
که در چشم خورشید گردانده میل
ز طوفان مستی در آن عرصه فیل
کف آورده بر لب چو دریای نیل
شده مست پرخاش، فیل دمان
خم نیل آورده کف بر دهان
ز دهشت فرو برده گردن به دوش
درون لیک چون خم ز غیرت به جوش
فلک را دوایر در آن گیرودار
شده جمع با هم چو یک حلقه تار
ز بس خورد از گرز، مشت از قفا
پر از مهره شد چون صدف، سینهها
گه حمله چون هی بر ابرش زدند
تو گفتی که آتش در آتش زدند
ز برق سنان سوخت بال ملک
نیستان شد از نیزه نی فلک
ز کین بس که ابرو پذیرفت چین
پی سجده شد تنگ، جا بر زمین
به تقلید، نامآوران گرم جنگ
ز جان شسته دست از پی نام و ننگ
سنان را رسد لاف مردانگی
که سرمایه دارد ز فرزانگی
کمان، کج نهادی بود پشت خم
سنان، راستکاری به یاری علم
نکرده سر مرد را تن وداع
سرش بر سر نیزه کردی سماع
کند سبزه تیغ زهرابدار
چنار کهن را قلم چون خیار
ازان عرصه جستی چو تیر شهاب
علم را اگر پا نبودی به خواب
ز تیغ و سنان بس که خوردند ریو
رمیدند گردان ز آهن چو دیو
ز بس فال زد پنجه در دار و گیر
شد از مهره پشتها قرعه، تیر
ز دیگ غضب گر نخیزد خروش
دم سرد شمشیرش آرد به جوش
مبارز سپر بر سپر بس که بافت
پی بردن جان، اجل ره نیافت
به کوشش مبارز چنان بی دریغ
که مو بر بدنها کشیدهست تیغ
چه خنجرگذار و چه شمشیرزن
همه سرتراش سرند از بدن
دلیران نکردند خفتان هوس
که عیب است شیر ژیان در قفس
نگاه دلیران سوی هم به قهر
حریفان پیمانهپیمای زهر
ز جمعافکنیهای مرد دلیر
به یک زخم، چون جعبه، صد چوبه تیر
به جز قبضه تیغ، کس دستگیر
نگردد کسی را ز برنا و پیر
ز نیروی باران تیر از هوا
کند سبزه تیغ نشو و نما
ندیده در آن عرصه دار و گیر
به جز زخم شمشیر، مرد دلیر
چو برق از رگ ابر، وقت مصاف
برون جست شمشیر، خود از غلاف
نبود از سپه بر زمین جای کس
همین خانه زین تهی بود و بس
ز بس کُشته در عرصه دار و گیر
گرفت استخوان در گلوی نفیر
فتادی چو از تن سر وهمناک
گرفتی ز لرزیدنش لرزه خاک
فروزان ز شمشیر هرسو چراغ
حریفان رسانیده از خون، دماغ
اگر در فرنگش توانند دید
نماند ز کفار، یک نابُرید
به هم آتش و آب آمیخته
چه خونها که بر خاک ره ریخته
چمن را اگر بگذرد در خیال
قلم کرده روید ز خاکش نهال
به حرفش کند خیرگی گر زبان
شود قطع نسل سخن در بیان
برای نشاط دل دوستان
ز خون مخالف کند بوستان
به تیزی چه گویم چها میکند
عرض را ز جوهر جدا میکند
اگر افتدش سایه بر بیستون
جهد از رگ سنگ تا حشر خون
نظّارهاش گر زند دیده لاف
نگه، خامه مو شود از شکاف
به دی، برقش افتد چو در بوستان
کشد شعله زو آتش ارغوان
کسادست ازو نرخ جنس ستیز
گریز از دمش گشته بازار، تیز
چه آغشته گردد به خون یلان
بود شعله آتش ارغوان
بقا را دمش آتشین اژدهاست
که زخمش خیابان شهر فناست
بود آتش پنبهزار بقا
اجل از دمش مستعد فنا
کسادی ز وهمش بود گریز
همین است اگر هست بازار تیز
ز بیمش چنان ریخت رنگ یلان
که شد قبضه خاک ازان زرفشان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: امیرحسین موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز مردان بود شکر پیکان به جا
که دل میدهد، دل ز جا رفته را
هوش مصنوعی: از میان مردان، شکر وجود کسی است که دل میدهد، دلِ آن کسی که دچار احساسات و عشق میشود، به جای خود نمیباشد.
یکی گرز را گر فشردی به مشت
نماندی ز اعضاش چیزی درست
هوش مصنوعی: اگر فشاری به یک گرز وارد کنی، دیگر چیزی از آن باقی نخواهد ماند.
یکی در قلم کردن خشک و تر
شکافش دو سر کرده تیغ دو سر
هوش مصنوعی: میشود که انسانی در نوشتههایش به صورت کامل و با دقت موضوعات مختلف را بیان کند، اما در این مسیر ممکن است تضادهایی وجود داشته باشد که به آنها توجهی نشود. این تضادها مانند دو لبه یک تیغ هستند که همواره در کنار هم قرار دارند و باعث ایجاد پیچیدگی در بیان مطالب میشوند.
چنان گرم شد دستبرد یلان
که پامال گردید اجل در میان
هوش مصنوعی: چنان شدت و قدرت یلان بر دشمنان زیاد بود که حتی مرگ نیز در وسط میدان نبرد شکست خورد و از پا درآمد.
همه تن، بر و پهلو و پشت، دل
سراپای چون غنچه یک مشت دل
هوش مصنوعی: همه جا، از سر و صورت و پهلو و پشت، دل مثل یک غنچه در تمام وجودم جا گرفته است.
ازین فوج، گردی به دریا رسید
به دریا نم آب را خاک چید
هوش مصنوعی: از این گروه، بخشی به دریا رسید و دریا نمک آب را بر خاک نشاند.
شود گرم، هنگامه رستخیز
زمان فتنهبار و زمین فتنهخیز
هوش مصنوعی: زمانی که اوضاع به شدت گرم میشود و شور و هیجان برپا میگردد، زمین نیز به تکاپو و آشفتگی میافتد.
ز سرنیزه سرسبز عالم چنان
که تا سبزه چرخ خورد آب ازان
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویرسازی از دنیای سرسبز و زندگی اشاره شده است. شاعری به زیبایی و طراوت طبیعت پرداخته و به نماد سرنیزه اشاره میکند که ممکن است به معنای جنگ یا سختیهایی باشد که در زندگی وجود دارد. اما با این وجود، حتی در میان چالشها، زیبایی و سرسبزی جهان ادامه دارد و این زندگی مانند آب جاری است که با چرخش روزگار، همواره در حال تغییر و تجدید است. به طور کل، این بیت نمادی از استقامت و زیبایی در دل دشواریها و ناپایداریهای زندگی را به تصویر میکشد.
ز بس تیغ و پیکان و گرز و تبر
جهان گشته دکان فولادگر
هوش مصنوعی: به دلیل استفاده زیاد از سلاحهایی مانند شمشیر، تیر و کمان، همچنین گرز و تبر، دنیا به جایی تبدیل شده که در آن مانند یک کارگاه آهنگری است.
ز قحط سلامت در آن انجمن
خورش بود شمشیر و پوشش کفن
هوش مصنوعی: در آن جمع، به خاطر کمبود سلامتی، غذا تنها شمشیر و پارچه کفن بود.
اگر کوه قاف است اگر بحر نیل
بود لقمه پیش دندان فیل
هوش مصنوعی: اگر کوه قاف یا دریاها بزرگ و وسیع باشند، اما در نهایت این خوراکی (لقمه) برای دندان فیل است و به راحتی قابل دسترسی و مصرف است. یعنی هرچقدر هم که چیزها بزرگ و دور از دسترس به نظر برسند، ممکن است در نهایت چیزی که به آن نیاز داریم، در نزدیکی ما باشد و به آسانی در دسترس باشد.
ز بس کوه آهن در آن دشت کین
شده ریش، کوهان گاو زمین
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در آن دشت جنگ و دشمنی فراوانی وجود دارد، کوههای آهنی شکل گرفتهاند که نشاندهندهی شدت درگیریها هستند و بهنوعی هم تشبیه به کمر گاو زمین میزنند.
عروس ظفر را در آن کارزار
سر و گردن آیینه دستهدار
هوش مصنوعی: عروس پیروزی در آن میدان جنگ، سر و گردنش مانند آینهای است که دسته دارد.
نهاده یلان زخم را بر کنار
به خون پنجه آغشته قصابوار
هوش مصنوعی: پهلوانان زخمهای خود را بر زمین گذاشتهاند و مانند قصابانی که دستهایشان به خون آغشته شده، در حال نبرد هستند.
ز بس خیزد از جان گردان خروش
فتد دیگ آشوب محشر ز جوش
هوش مصنوعی: به خاطر زیاد شدن هیجان و شور درونی، صدای بلندی از دل برمیخیزد و مانند دیگی که در حال جوشیدن است، غوغای محشر به راه میاندازد.
برآورد خشم از ترحم دمار
غضب جوهر خویش کرد آشکار
هوش مصنوعی: خشم و غمزدگی باعث شد که جوهر حقیقی افراد در معرض نمایش قرار گیرد.
نمکدان آن خوان شده طبل باز
سران میهمان، کوس مهماننواز
هوش مصنوعی: در میهمانی، نمکدان بر سر سفره قرار گرفته و صدای طبل به نشانه خوشآمدگویی مهمانان به گوش میرسد. این تصویر نشان دهنده استقبال گرم و مهماننوازی از مهمانان است.
سرانگشت آهنتنان، بیهراس
چو مقراض، مایل به قطع لباس
هوش مصنوعی: انگشتان قوی و نیرومند، بدون ترس مانند قیچی آمادهاند تا لباس را قطع کنند.
به هم آهنین پنجهها در ستیز
سرانگشتها همچو مقراض تیز
هوش مصنوعی: در اینجا، اشاره به درگیری و رقابت بین دو طرف است که انگشتان آنها مانند قیچی تیز و برندهای به هم برخورد میکنند. این تصویر نمادین نشاندهنده شدت و تندی این جدال است.
ز بس تنگ شد عرصه از کندره
تفک را نفس در گلو شد گره
هوش مصنوعی: به خاطر فشار و تنگی زیاد، فضای تنفس به حدی بسته شده که نفس در گلو گیر کرده است.
ز هر سو کمانها درآمد به چنگ
به طیران درآمد عقاب خدنگ
هوش مصنوعی: از همه طرف کمانها به دست آمد و عقاب مانند تیر پرواز کرد.
جدا گشته از هم ز تاب جدل
تن از جان شیرین، چو موم از عسل
هوش مصنوعی: تن از جان جدا شده و از شدت جدل، مثل موم از عسل جدا میشود. این نشاندهندهی تلخی و سختی جدال و جدایی است.
فشردند در عرصه پای ثبات
شود از پیاده، بسی شاه، مات
هوش مصنوعی: در میدان رقابت، زمانی که برپایی و استقامت وجود داشته باشد، حتی بسیاری از پادشاهان هم از پیادهنظام شکست میخورند.
سر از تن به تکلیف تیغ جفا
ز هم گشته چون بیوفایان جدا
هوش مصنوعی: سر از تن جدا شده چون تیغ جفا به وظیفه عمل کرده، به گونهای که مانند بیوفاهای جدا از هم میباشد.
مگر باد شمشیر آمد فرود؟
که چون غنچه بشکفت از زخم، خود
هوش مصنوعی: آیا به واقع باد مانند شمشیری بر سر فرود آمد؟ زیرا که مانند غنچهای که از زخم شکوفا میشود، خود را نشان داد.
نیابی درین عرصه از پیش و پس
نیفتاده بر خاک، جز تیر، کس
هوش مصنوعی: در این میدان، هیچکس بجز تیر که بر زمین افتاده، از جلو و عقب پیدا نمیشود.
نگشته ز شمشیر، کس روی تاب
شده بستر ماه نو، آفتاب
هوش مصنوعی: هیچکس به خاطر شمشیر بر زمین نیفتاده، و در بستر ماه نو، آفتاب تابیده است.
شده زخم تیغ از تن فیلبان
نمایان چو ماه نو از آسمان
هوش مصنوعی: زخمی که بر تن فیلبان افتاده، نمایان شده مانند ماه نو که در آسمان ظاهر میشود.
چو پیوند تن، جان به زخمی گسیخت
سراسیمه در زخم دیگر گریخت
هوش مصنوعی: وقتی پیوند جسم و جان به خاطر جراحتی قطع میشود، جان به سرعت از آن زخم فرار میکند و به زخم دیگری پناه میبرد.
برای لحد بود در کار، خشت
تکاور ز سُم، گِل به خون میسرشت
هوش مصنوعی: در کار ساختن قبر، با پاهای کوبنده از خشت، خاک را با خون آمیختند.
کند استخوان نهنگ آشکار
دو شمشیر همپشت دندانهدار
هوش مصنوعی: استخوانهای نهنگ به وضوح مانند دو شمشیر دندانهدار و همراستا دیده میشوند.
به کوه ار ستیزند شیران به جنگ
به پیکان ربایند خال از پلنگ
هوش مصنوعی: اگر شیران به کوه حمله کنند، پلنگها با تیر به دنبال نجات خود خواهند بود.
بساط زمین گشت دیگر سپهر
ز آیینهپوشان پر از ماه و مهر
هوش مصنوعی: زمین به حالت جدیدی در آمده و آسمان پر شده از نور و زیبایی، مانند آینهای که مملو از ماه و خورشید است.
ز گرد سواران، علم داشت داد
به سر خاک میکرد چون گردباد
هوش مصنوعی: سواران در میدان جنگ، پرچم و علم خود را به اهتزاز درآورده بودند و در لحظهای که میبارید، گرد و خاک مانند طوفان در هوا پخش میشد.
چو نگذشت از خون کس نیزه، چون
گذشت از سر نیزه طوفان خون؟
هوش مصنوعی: وقتی که نیزهای از خون کسی نگذشته است، چگونه میتواند طوفانی از خون به پا کند؟
ز بازوی گردان به روز مصاف
سبک کرد گرز گران، کوه قاف
هوش مصنوعی: در روز نبرد، او با قدرت و توانایی خود، گرزی سنگین را به سمت دشمن پرتاب کرد که توانایی تحمل ضربهای به شدت کوه قاف را داشت.
ز پیکان پرخون، جهان لالهزار
به سر ابر شمشیر شد ژالهبار
هوش مصنوعی: به خاطر تیرهای خونی، دنیا پر از گلهای لاله شده و ابرها مانند شمشیری بارانزا به زمین میبارند.
ز پیکان نشتررسان دمبهدم
کشید از رگ نیزهها خون علم
هوش مصنوعی: از زخمهای پیکان هر لحظه خون پرچمهای قهرمانی را میکشد.
ز پرواز تیر از پی یکدگر
تبرزین چو ترکش برآورد پر
هوش مصنوعی: پرواز تیرها به سمت یکدیگر، مانند تبرزینی است که از کمان خارج میشود و به آرامی پرههای ترکش را برمیافرازد.
علم را تب و لرز گیرد ز بیم
نماند مزاج سنان مستقیم
هوش مصنوعی: علم به شدت تحت تأثیر ترس و اضطراب قرار میگیرد و در این حالت، سلامت صحیح و درست باقی نمیماند.
چو شمشیربازند مردان کار
بود قبضه تیغشان دستیار
هوش مصنوعی: مردان کاری که در نبرد مهارت دارند، همانند شمشیربازان، با تسلط و مهارت بر روی شمشیر خود کار میکنند و قدرت و دقت آنها در استفاده از ابزارشان به خوبی نمایان است.
فلک طرح آن فتنه امروز ریخت
که هول قیامت ز فردا گریخت
هوش مصنوعی: آسمان نقشهای برای این فتنه امروز کشید که ترس قیامت از فردا را فراموش کرد.
چو بادام، مردان کین را به بر
قبا و زره، ابره و آستر
هوش مصنوعی: مردان جنگی مانند بادام هستند که در زیر لباس و زره خود، پوشش و حمایتی دارند.
ز بس تنگ گردید جا بر سپاه
بدن گشت نیلی و تن شد سیاه
هوش مصنوعی: به دلیل فشار و تنگی که بر بدن وارد شده، رنگ بدن به نیلی و سر و صورت به سیاهی درآمده است.
برآمد چنان زان دو لشکر غریو
که میجست هر سو به لا حول، دیو
هوش مصنوعی: صدای غوغای دو لشکر به قدری بلند و شدید بود که هر سمت به جستجو و دعا به سوی «لا حول» میپرداختند، گویی که دیوها در میانشان بودند.
ز بیم سنان زندگی در گریز
اجل را ز شمشیر، بازار تیز
هوش مصنوعی: از ترس نیزه، زندگی را در فرار از مرگ میگذرانم، مانند تندی و تیزی یک بازار.
یلان را اتاقه به سر کرده جای
نهان گشته در زیر بال همای
هوش مصنوعی: جوانان با انرژی و شجاع در جایی پنهان شدهاند و به آرامی در زیر بال یک پرنده بزرگ و قدرتمند مخفی شدهاند.
به دوش هژبران ز گرد نبرد
کمان پشت خم کرد از بار گرد
هوش مصنوعی: هژبران، با زحمت و بار خود، در اثر نبرد و کار زیاد، به سختی کمر خود را خم کردهاند و زیر فشار شانههای سنگینشان دچار خستگی شدهاند.
گسست آنقدر زهره پردلان
که پرزهر شد شیشه آسمان
هوش مصنوعی: دوست داشتن و عشق آنقدر عمیق و پیچیده شده است که حالا آسمان هم پر از تلخی و زهر شده است.
ز بانگ مخالف جهان پرصدای
دم صور شد دمکش کرّه نای
هوش مصنوعی: از صدای مخالف، جهان پر از صدا شد و دمیدن در شیپور باعث شد که همه چیز به گوش بیفتد.
گرفتند گردان کمانها به چنگ
چو پیکان نهادند دل بر خدنگ
هوش مصنوعی: چشمها به کمانها دوخته شد و همه انتظار را کشیدند، وقتی که تیر پرتاب شد، دلها به سمت هدف پرواز کردند.
همه پنجه چون غنچه از پردلی
هراسان ازان قوم، شیر یلی
هوش مصنوعی: همه افراد با دلهای پر امید و شجاع، از آن گروه ترسیدهاند و در واقعیت، مانند غنچههای گل هستند که از دلیری و قدرتی که در خود دارند، نگراناند.
دلیران به جانباختن بیدریغ
به جان دست شستند از آب تیغ
هوش مصنوعی: دلیران بدون هیچ تردیدی جان خود را برای کار بزرگ و مبارزه فدای میکنند و از خطرات و سختیها نمیترسند.
سنان گشته بر تیرهروزی دلیل
که در چشم خورشید گردانده میل
هوش مصنوعی: زبان حال این بیت به ما میگوید که نشانهٔ تیرگی و بدشانسی، مانند نیزهای است که بر روی روزگار نامساعد نشستهاست. این وضعیت نشان میدهد که چگونه روزنههای امید و نور در برابر مشکلاتی که انسان با آن مواجه است، میتواند در افق دور به چشم بیاید، اما برای رسیدن به آن باید تلاش کرد.
ز طوفان مستی در آن عرصه فیل
کف آورده بر لب چو دریای نیل
هوش مصنوعی: در محیطی پر از هیجان و شگفتی، فیل که نماد قدرت و عظمت است، به آرامی و بیهوا بر لبهای ایستاده و جلوهگری میکند، گویی دریاچهای به وسعت نیل در اوج زیبایی خود قرار دارد.
شده مست پرخاش، فیل دمان
خم نیل آورده کف بر دهان
هوش مصنوعی: در این مصرع شاعر به تصویری از مخلوقاتی میپردازد که در اثر خشم و عصبانیت، حالتی مست و به هم ریخته دارند. او فیل را به عنوان نمادی از قدرت و عظمت معرفی میکند که در آستانه انفجار احساساتش قرار دارد و به نهر نیل نزدیک میشود، درست در لحظهای که حاکی از فوران انرژی و شعلهور شدن خشم اوست. این توصیف نشاندهندهی موقعیت خطرناک و پرتنشی است که در آن قرار دارد.
ز دهشت فرو برده گردن به دوش
درون لیک چون خم ز غیرت به جوش
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از احساسی عمیق و شدت هیجان درونی صحبت میکند. شخصی با احساس ترس یا وحشت در برابر شرایط قرار گرفته است، به گونهای که این احساس باعث میشود سرش را به پایین بیاندازد. اما از سوی دیگر، در درون خود غلیان غیرت و تعهدی دارد که او را وادار میکند به شدت واکنش نشان دهد، به طوری که این احساس او را به جوش میآورد. کلاً این بیت نشان دهنده تضاد بین احساسات درونی و وضعیت ظاهری فرد است.
فلک را دوایر در آن گیرودار
شده جمع با هم چو یک حلقه تار
هوش مصنوعی: در آسمان، دایرهها در آن درگیری و آشفتگی جمع شدهاند و به یک حلقه تار تبدیل شدهاند.
ز بس خورد از گرز، مشت از قفا
پر از مهره شد چون صدف، سینهها
هوش مصنوعی: به خاطر شدت ضرباتی که از گرز (چکش بزرگ جنگی) خورده است، بدنها مانند صدف پر از مروارید شده و سینههاشان پر از زخم و مهره شده است.
گه حمله چون هی بر ابرش زدند
تو گفتی که آتش در آتش زدند
هوش مصنوعی: وقتی که هر بار به ابرهایش حمله کردند، تو احساس کردی که آتش به آتش زده شده است.
ز برق سنان سوخت بال ملک
نیستان شد از نیزه نی فلک
هوش مصنوعی: از درخشش سنان، بال ملک سوخت و نیستان به دلیل نیزه نی، آسمان مجگرف شد.
ز کین بس که ابرو پذیرفت چین
پی سجده شد تنگ، جا بر زمین
هوش مصنوعی: از شدت کینه، ابرو به حالت چین دار درآمد و به خاطر این سجده، جا بر زمین تنگ شد.
به تقلید، نامآوران گرم جنگ
ز جان شسته دست از پی نام و ننگ
هوش مصنوعی: افرادی که در پی شهرت هستند، به تقلید از قهرمانان جنگی که جانشان را فدای نام و ننگ کردهاند، دست از تلاش و کوشش برنمیدارند.
سنان را رسد لاف مردانگی
که سرمایه دارد ز فرزانگی
هوش مصنوعی: کسی که به جای دلایل موجه، به خود boasting میکند و از شجاعتش حرف میزند، باید بداند که واقعیات زندگی و خردمندی اوست که ارزشمندتر از این ادعاهاست.
کمان، کج نهادی بود پشت خم
سنان، راستکاری به یاری علم
هوش مصنوعی: تو کمان را به شکل کج قرار دادی و پشت آن، تیر را به درستی نشانهگیری کردی. این نشان از دقت و مهارت تو در استفاده از علم و تجربه است.
نکرده سر مرد را تن وداع
سرش بر سر نیزه کردی سماع
هوش مصنوعی: مردی که سرش را به نشانه وداع بر نیزه گذاشته، در حال رقص و شادی است. این تصویر نشاندهندهٔ صحنهای غمانگیز و در عین حال پرهیجان است که تنهایی و مرگ را با شور و حال توأم میکند.
کند سبزه تیغ زهرابدار
چنار کهن را قلم چون خیار
هوش مصنوعی: سبزه، تیزی و برندگی چنار کهن را مانند قلمی که خیار را برش میزند، میسازد.
ازان عرصه جستی چو تیر شهاب
علم را اگر پا نبودی به خواب
هوش مصنوعی: اگر از آن میدان به سرعت عبور کنی مانند تیر شهاب، علم را به دست خواهی آورد؛ اما اگر در خواب به سر ببری و پایت را حرکت ندهی، به آن دست نخواهی یافت.
ز تیغ و سنان بس که خوردند ریو
رمیدند گردان ز آهن چو دیو
هوش مصنوعی: از شدت ضربات شمشیر و انتقامات، شجاعان (یا جنگجویان) فرار کردند؛ همانند دیو که از آهن میهراسد.
ز بس فال زد پنجه در دار و گیر
شد از مهره پشتها قرعه، تیر
هوش مصنوعی: از آنقدر که با دست خود به کار و تلاش پرداخته است، سرنوشتش به دست مهرههای شانس رقم خورده است، مانند تیر که به هدف میخورد.
ز دیگ غضب گر نخیزد خروش
دم سرد شمشیرش آرد به جوش
هوش مصنوعی: اگر از دیگ خشم صدایی بلند نشود، این به این معناست که وقتی که خشم فروکش کرد، تیغ سردش دوباره به تیزی خواهد رسید.
مبارز سپر بر سپر بس که بافت
پی بردن جان، اجل ره نیافت
هوش مصنوعی: مبارز، با سپری که بر دوش دارد، آنقدر به نبرد ادامه میدهد که جان او و شکستهایش را به خوبی درک میکند؛ ولی مرگ نمیتواند به او نزدیک شود.
به کوشش مبارز چنان بی دریغ
که مو بر بدنها کشیدهست تیغ
هوش مصنوعی: با تلاش مبارز، بهگونهای بیرحم که تیغ بر تنها خط میکشد.
چه خنجرگذار و چه شمشیرزن
همه سرتراش سرند از بدن
هوش مصنوعی: همه کسانی که با شمشیر و خنجر میجنگند، در نهایت فقط منجر به از دست رفتن سر افراد میشوند.
دلیران نکردند خفتان هوس
که عیب است شیر ژیان در قفس
هوش مصنوعی: شجاعان هیچگاه به خفت و خواری تن نمیدهند، زیرا این عیب بزرگی است که شیر جنگل را در قفس محبوس کنند.
نگاه دلیران سوی هم به قهر
حریفان پیمانهپیمای زهر
هوش مصنوعی: دلیران با نگاهی پرشور و قوی، با هم به سمت رقبایشان مینگرند، در حالی که با آرامش و دقت، زهر درون پیمانهها را بررسی میکنند.
ز جمعافکنیهای مرد دلیر
به یک زخم، چون جعبه، صد چوبه تیر
هوش مصنوعی: از ترکیب نیروهای یک مرد شجاع، با یک ضربه، مانند جعبهای پر از صد تیر به وجود میآید.
به جز قبضه تیغ، کس دستگیر
نگردد کسی را ز برنا و پیر
هوش مصنوعی: تنها سلاح و قدرت است که میتواند به کسی کمک کند، هیچ کس نه جوان و نه پیر توانایی نجات دیگری را ندارد.
ز نیروی باران تیر از هوا
کند سبزه تیغ نشو و نما
هوش مصنوعی: باران با قدرتش سبب میشود که سبزه به خوبی رشد کند و نمایان شود.
ندیده در آن عرصه دار و گیر
به جز زخم شمشیر، مرد دلیر
هوش مصنوعی: در آن میدان، جز زخم شمشیر، چیز دیگری برای مردان شجاع مشاهده نمیشود.
چو برق از رگ ابر، وقت مصاف
برون جست شمشیر، خود از غلاف
هوش مصنوعی: ناگهان از بالای ابر، همچون برقی درخشان، در زمان جنگ، شمشیری به سرعت از غلاف بیرون آمد.
نبود از سپه بر زمین جای کس
همین خانه زین تهی بود و بس
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که اگر سپاهی در زمین نباشد، هیچکس نتواند در آنجا قرار گیرد و تنها این خانه باقی میماند که از افراد خالی است.
ز بس کُشته در عرصه دار و گیر
گرفت استخوان در گلوی نفیر
هوش مصنوعی: به خاطر کشتهشدگان فراوان در میدان جنگ، صداهای نعره و فریاد در گلوی آدمها بهناچار گیر کرده و خفه میشود.
فتادی چو از تن سر وهمناک
گرفتی ز لرزیدنش لرزه خاک
هوش مصنوعی: زمانی که از بدن خود جدا شدی و به عالم نامحسوس پیوستی، لرزشی که از وجود تو آغاز شد، زمین را هم به لرزه درآورد.
فروزان ز شمشیر هرسو چراغ
حریفان رسانیده از خون، دماغ
هوش مصنوعی: درخشش تیر و شمشیر در هر طرف، نشان از پیروزی و توانایی رقبای مسلح دارد که با خون و تلاش به این موقعیت دست یافتهاند.
اگر در فرنگش توانند دید
نماند ز کفار، یک نابُرید
هوش مصنوعی: اگر در کشورهای خارجی بتوانند او را ببینند، دیگر از دست کفار نجات نخواهد یافت.
به هم آتش و آب آمیخته
چه خونها که بر خاک ره ریخته
هوش مصنوعی: آتش و آب با هم ترکیب شدهاند و چه خونهایی بر زمین ریخته شده است.
چمن را اگر بگذرد در خیال
قلم کرده روید ز خاکش نهال
هوش مصنوعی: اگر قلم به خیال خودش بر چمن بگذرد، از خاک آن نهالی جوانه میزند.
به حرفش کند خیرگی گر زبان
شود قطع نسل سخن در بیان
هوش مصنوعی: اگر شخصی به حرفش بسیار توجه کند، ممکن است صحبت کردن را متوقف کند و این باعث شود نسل گفتگوها و سخنوری از بین برود.
برای نشاط دل دوستان
ز خون مخالف کند بوستان
هوش مصنوعی: برای خوشحالی و شادابی دل دوستان، به وسیلهٔ خون و تلاش مخالفان، به مانند یک باغ زیبا و سرسبز میباشد.
به تیزی چه گویم چها میکند
عرض را ز جوهر جدا میکند
هوش مصنوعی: به تیزی چه بگویم که چه کار میکند، به طوری که عرض را از جوهر جدا میسازد.
اگر افتدش سایه بر بیستون
جهد از رگ سنگ تا حشر خون
هوش مصنوعی: اگر سایهای بر کوه بیستون بیفتد، از درون سنگ تا روز قیامت خون خواهد جوشید.
نظّارهاش گر زند دیده لاف
نگه، خامه مو شود از شکاف
هوش مصنوعی: اگر نگاهی از آن معشوق به من بیفتد، چشمانم بیاختیار به تحسین و تمجید در میآیند و قلم از شدت شوق و شگفتی برای توصیف او به لرزه میافتد.
به دی، برقش افتد چو در بوستان
کشد شعله زو آتش ارغوان
هوش مصنوعی: در فصل دی، وقتی نور درختان مثل گلهای بوستان میدرخشد، شعلههای سرخی از گلهای ارغوان به وجود میآید.
کسادست ازو نرخ جنس ستیز
گریز از دمش گشته بازار، تیز
هوش مصنوعی: بازار به خاطر آن شخص کساد و بیرونق شده، زیرا قیمت اجناس را افزایش داده و هیچکس از او خرید نمیکند. الناس از او دوری میکنند و بازار به شدت تحت تأثیر او قرار گرفته است.
چه آغشته گردد به خون یلان
بود شعله آتش ارغوان
هوش مصنوعی: شعله آتش ارغوان، در چه حدی میتواند به خون شیران آغشته شود؟
بقا را دمش آتشین اژدهاست
که زخمش خیابان شهر فناست
هوش مصنوعی: فنا به بقا نیاز دارد و اگر زخم این بقا ایجاد شود، تمامی شهر را تحت تأثیر قرار میدهد.
بود آتش پنبهزار بقا
اجل از دمش مستعد فنا
هوش مصنوعی: در دشت پنبهزار آتش شعلهور است و از نفس آن، آماده برای نابودی و مرگ میشود.
کسادی ز وهمش بود گریز
همین است اگر هست بازار تیز
هوش مصنوعی: اگر انسان به خاطر خیال و توهمات خود به کسادی و بیحوصلگی دچار شود، باید بداند که همین حالتی که در آن گرفتار است، نشاندهنده وجود یک بازار پر رونق است.
ز بیمش چنان ریخت رنگ یلان
که شد قبضه خاک ازان زرفشان
هوش مصنوعی: از ترس او آنچنان رنگ جنگجویان پریشان شد که خاک حاصل از نبردشان به قبضه درآمد.