گنجور

بخش ۷

به صحرا مگر سایه‌اش پا فشرد؟
که در خاک، خون در دل لاله مرد
به دریا اگر عکس در آب راند
به بطن صدف دُرّ غلتان نماند
شکسته‌ست از سایه‌اش آسمان
همین است اگر هست بار گران
چو عکسش به دریا شود خودفروش
صدف را گرانی فروشد به گوش
فتد سایه‌اش بر فلک گر به فرض
کند آسمان رفعت از خاک، قرض
نبودی اگر پای او در میان
نمی‌داشت معنی، سپاه گران
به میدان سعی‌ی که افشرده پا
گران خورده بر گوش، حرف بها
ز بالایش انجم‌شناسان به زیر
شناسند سیاره را دیر دیر
ز خرق فلک بس که دارد حجاب
به اندازه تن نیاشامد آب
به قحط و غلا نیست طبعش دلیر
نسازد شکم هرگز از دانه سیر
فلک بر سرش کرده اختر نثار
ولی نقش پایش ازان کرده عار
چها چرخ اطلس به هم بافته
که جای گلی بر جلش یافته
رود راه باریک را خوش چنان
که بارند سیل از مژه عاشقان
به نیرنگ بر کرده نقش پلنگ
وگرنه که سیلاب را کرده رنگ؟
ز دندان او کوه دارد خبر
که از لاله دندان نهد بر جگر
کشد فیل‌بان گر ز نیلش به سنگ
برآید خم نیل گردون ز رنگ
گر از سایه‌اش نیست امیدوار
چرا در زمین مانده تخم وقار؟
مصوّر کشد صورتش گر به سنگ
ز سنگینی‌اش بشکند سنگ، رنگ
به تمکین فشارد چو بر خاک پای
بلرزد زمین و بجنبد ز جای
نزد بادمش باد صرصر نفس
به پایش بود نه فلک یک جرس
زمین آورد سایه‌اش را به دست
که بازار تمکین نیابد شکست
نمی‌داشت گر میخ‌کوبی چنین
سبک‌تر نبودی کسی از زمین
نجنبانده بی‌راه، پایش جرس
تامل ز سیلاب، کم دیده کس
نگردد برش ناز سبزان سفید
چنین سرگران سبک‌پا که دید؟
ز صرصر گرو برده با این شکوه
به سرعت که دیده‌ست چون باد، کوه؟
برآید چنان کوه را بر فراز
که وقت اجابت، به گردون، نماز
خرامان چو آید ز بالا به زیر
نمی‌گردد از دیدنش دیده سیر
زمین را کشندش گر از زیر پای
ز سنگینی تن نجنبد ز جای
ز دندان خرطوم، هنگام کین
برآرد دو دست از یکی آستین
چو خرطوم خود را گذارد به آب
عجب نیست دریا شود گر سراب
چو از پشتش آید فرو فیل‌بان
گذارد قدم بر سر لامکان
به بالای او فیل‌بان، بی گزاف
چو سیمرغ بر قله کوه قاف
ز بس شد گران‌بار از مغزِ هوش
فرو برد سر، گردنش را به دوش
دو دندانش از طوق زر در نظر
بود شمع کافوری و تاج زر
نیارد فرو سر به چرخ نژند
ز خرطوم دارد دماغی بلند
دو دندان خرطوم آن فیل مست
چو یک آستین در میان دو دست
ز مشرق نگاهش به مغرب‌زمین
که چشمش بود عینک دوربین
اگر گردد آواز زنگش بلند
دم صور تا حشر افتد به بند
فلک پست در جنب بالای او
زمین تنگ بر نقش یک پای او
گرانمایگی داده آن پایه‌اش
که سندان شود تابه در سایه‌اش
ز پهلوی او چرخ را رفته آب
چو دلو تهی مانده در آفتاب
توانا ولی بهر تدبیر و فن
ز خرطوم دارد عصا جزو تن
به دندان فکنده‌ست در شهر، شور
ز هر دست بالا، بود دست زور
به یک حمله بر هم زند لشگری
به یک دم مسخر کند کشوری
مسلّح چو گردد پی کارزار
بود آسمان را از آهن حصار
چه صف‌ها که بر هم زند روز کین
به رزمی که وصفش کنم بعد از این
***
بلا فتنه را باز در می‌زند
مگر صبح شمشیر سر می‌زند؟
ز هر گوشه سر کرد سیلاب زور
ز شورش جهان گشت دریای شور
غبار آنقدر سوی افلاک شد
که قطب فلک، مرکز خاک شد
پدر گر ازین قصه یابد خبر
ز مادر زره‌پوش زاید پسر
چنان تیغ کین را شد آتش بلند
که از جا جهد جوهرش چون سپند
ز نوک سنان، آسمان سفته گوش
ز نعل ستوران، زمین جبّه‌پوش
ز شمشیر مردان آهن‌شکاف
شده تیغ را تیغ دیگر غلاف
نمی‌آید از نیزه چون تیر، کار
بود یک سر تیر، صد نیزه‌وار
جهان شد چنان پر ز مردان جنگ
که بر عکس، شد جا در آیینه تنگ
کمان را چنان گوشه‌ها شد بلند
که شد بر فلک ناخن تیر بند
تفک نارسیده ز جوش و خروش
که داروی بی‌هوشی‌اش داده هوش
چو نخل شکوفه در آن بوم و بر
یلان کرده چادر ز دستار سر
به پیکان تیر استخوان ساخته
عقاب خدنگ آشیان ساخته
به خون غرقه دامن سپرهای کرک
ز شمشیر چون لاله شد ترک ترک
سر ساده بر نیزه بی‌شمار
جهان پر ز آیینه دسته‌دار
ز خشم تفک داغ‌ها بر جگر
بر آن داغ‌ها پنبه از مغز سر
کشد موج خون غازه بر روی ماه
خورد غوطه در خون ماهی، نگاه
شده تیر بر خود بلند آنقدر
که چون غنچه گویی برآورده پر
ز بس ریخت بالای هم دست مرد
زمین چنگ در چنگ ناهید کرد
ز قید بدن، ناوک کارگر
دهد طایر روح را بال و پر
دلیری که گیرد کمندافکنش
کند مهره با مار در گردنش
چو خالی شده خاک دشت نبرد
تن کشته شد خاک و گردید گرد
بود مشکل از ضرب گرز گران
جدا کردن مغز از استخوان
سنان چون شمار از سران برگرفت
مکرر غلط کرد و از سر گرفت
چو تیغ افکند دست از پیکری
خورد سیلی‌اش بر رخ دیگری
دلیران شمشیرزن بیش و کم
بخفتند در سایه تیغ هم
به تیغ دو دم بس که پرداختند
به یک دم همه کار هم ساختند
کند تیغ در سینه‌ها چاک ازان
که بادی خورد بر دل پردلان
ازان رزمگه جان برنا و پیر
گریزان، ولی رخنه سوفار تیر
بشو دست از شیشه نام و ننگ
براید چو پای تهوّر به سنگ
در و دشت دریای خون شد تمام
زره، ماهی دشت را گشت دام
یلان را چنان مرده خون در درون
که از زخم‌شان خون نیاید برون
به صد رخنه شمشیر خوش می‌برید
به دندانه سین، الف می‌کشید
چه غم روز میدان ز سرگشتگی؟
مباد از دم تیغ، برگشتگی
ز بازندگان هوا و هوس
به سربازی نیزه، کم بود کس
رباید سر از تن ز بالاروی
مبادا که از نیزه غافل شوی
ز ناوک علم‌ها ز پا تا به سر
چو پای کبوتر برآورد پر
به گردان گزیدن در آن کارزار
کند سایه تیرها کار مار
ز گرز استخوان سر و پا و دست
شدند از شکست ایمن، از بس شکست
شد از آب پیکان در آن بوستان
خم از میوه فتح، شاخ کمان
نظرها ز نظّاره خنجر شده
ز خون، چشم مردم دلاور شده
زده موج خون، دم ز طوفان نوح
شده جوهر تیغ، سوهان روح
ستیزنده را تیغ کین دستگیر
گریزنده را رخنه، سوفار تیر
سر از بس که افتاد بر یکدگر
کدوخانه شد، خانه زین ز سر
فتاده حریفان ز خون در شراب
ز پیکان دل خسته دزدیده آب
ز خون لاله‌گون قبه‌های سپر
چو در عرصه باغ، گل‌های تر
چو گل سرخ گردیده از خون عذار
زبان‌ها چو سوسن فتاده ز کار
سنان حلقه درع کردی شمار
چو صاحب‌دلان، حلقه زلف یار
جهان ز آب شمشیر عمّان شده
ز خون پنجه‌ها شاخ مرجان شده
ز شمشیر، از خون روان رودها
قفس‌های آهن، کله‌خودها
گریزد خیال از نبردی چنین
ز آیینه در قلعه آهنین
بر اعدای شه، بسته راه گریز
تکاور در آهن چو شمشیر تیز
کمان را بود گرچه زورآوری
نشاید گذشت از سنان سرسری

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به صحرا مگر سایه‌اش پا فشرد؟
که در خاک، خون در دل لاله مرد
هوش مصنوعی: آیا در بیابان سایه‌اش بر زمین پا گذاشت؟ که در خاک، خون قلب لاله به زمین ریخته شد.
به دریا اگر عکس در آب راند
به بطن صدف دُرّ غلتان نماند
هوش مصنوعی: اگر تصویر دریا در آب دیده شود، زیبایی آن در عمق صدفی پنهان نمی‌ماند.
شکسته‌ست از سایه‌اش آسمان
همین است اگر هست بار گران
هوش مصنوعی: آسمان از سنگینی سایه‌اش خرد شده است و اگر چنین است، بار سنگینی وجود دارد.
چو عکسش به دریا شود خودفروش
صدف را گرانی فروشد به گوش
هوش مصنوعی: وقتی که تصویر او در دریا منعکس می‌شود، صدفِ خودفروش می‌تواند با قیمت بیشتری گوشفروش کرده و به فروش برساند.
فتد سایه‌اش بر فلک گر به فرض
کند آسمان رفعت از خاک، قرض
هوش مصنوعی: اگر سایه‌اش بر آسمان بیفتد، به فرض اینکه آسمان از خاک بالا برود، یعنی در عرش بلندی قرار گیرد.
نبودی اگر پای او در میان
نمی‌داشت معنی، سپاه گران
هوش مصنوعی: اگر او در میان ما نبود، سپاه بزرگ معنایی نداشت.
به میدان سعی‌ی که افشرده پا
گران خورده بر گوش، حرف بها
هوش مصنوعی: در میدان تلاش، کسی که با فشردن پا بر زمین، سنگین و خسته شده، به تجربه‌ی خودش گوش می‌دهد و به ارزش آن حرف می‌زند.
ز بالایش انجم‌شناسان به زیر
شناسند سیاره را دیر دیر
هوش مصنوعی: نجوم‌شناسان از اوج آسمان به دقت می‌توانند سیاره‌ها را شناسایی کنند، هرچند که این کار زمان‌بر است.
ز خرق فلک بس که دارد حجاب
به اندازه تن نیاشامد آب
هوش مصنوعی: از آن‌جا که آسمان چندان پرده دارد که به اندازه‌ی بدن، آب نیامده است.
به قحط و غلا نیست طبعش دلیر
نسازد شکم هرگز از دانه سیر
هوش مصنوعی: دلش جرأت و شجاعت دارد و در شرایط سخت و کمبود غذا، هرگز از مانده بودن و گرسنگی نخواهد ترسید.
فلک بر سرش کرده اختر نثار
ولی نقش پایش ازان کرده عار
هوش مصنوعی: آسمان به او ستاره هایش را هدیه داده، اما رد پای او باعث سرزنش و ننگ شده است.
چها چرخ اطلس به هم بافته
که جای گلی بر جلش یافته
هوش مصنوعی: چه چیزی در آسمان بافته شده که جای گلی روی آن ایجاد شده است؟
رود راه باریک را خوش چنان
که بارند سیل از مژه عاشقان
هوش مصنوعی: رود باریک با شادی و زیبایی حرکت می‌کند، مانند سیل خروشان که از چشمان عاشقان سرازیر می‌شود.
به نیرنگ بر کرده نقش پلنگ
وگرنه که سیلاب را کرده رنگ؟
هوش مصنوعی: شخصی با فریب و ترفند تصویری از پلنگ ایجاد کرده است، وگرنه آیا ممکن است که رنگ سیلاب به خاطر خود آب تغییر کند؟
ز دندان او کوه دارد خبر
که از لاله دندان نهد بر جگر
هوش مصنوعی: از دندان او خبر می‌آید که از لاله‌ای که بر روی جگر نشسته، قوی‌تر است.
کشد فیل‌بان گر ز نیلش به سنگ
برآید خم نیل گردون ز رنگ
هوش مصنوعی: اگر فیل‌بان از نیل شکسته‌ای به سنگ بیفتد، خم نیل به خاطر رنگش برایش مشکل‌ساز می‌شود.
گر از سایه‌اش نیست امیدوار
چرا در زمین مانده تخم وقار؟
هوش مصنوعی: اگر سایه‌اش را هم نداریم و امیدی به او نیست، پس چرا در این دنیا نشسته‌ایم و تنها به نمای ظاهری آرامش دل خوش می‌داریم؟
مصوّر کشد صورتش گر به سنگ
ز سنگینی‌اش بشکند سنگ، رنگ
هوش مصنوعی: اگر تصویری از آن ایجاد شود، حتی اگر به سنگ هم بیفتد، به خاطر سنگینی‌اش ممکن است سنگ را بشکند و رنگ آن تغییر کند.
به تمکین فشارد چو بر خاک پای
بلرزد زمین و بجنبد ز جای
هوش مصنوعی: وقتی کسی به خواسته‌ای تن می‌دهد و از خود تسلیم نشان می‌دهد، زمین چنان تحت تأثیر قرار می‌گیرد که به لرزش می‌افتد و از جا حرکت می‌کند.
نزد بادمش باد صرصر نفس
به پایش بود نه فلک یک جرس
هوش مصنوعی: در کنار بادمجان، بادی سرد به پای او نزدیک بود و نه اینکه آسمان تنها یک صدای زنگ مانند داشته باشد.
زمین آورد سایه‌اش را به دست
که بازار تمکین نیابد شکست
هوش مصنوعی: زمین، سایه‌اش را به دست آورد تا بازار تسلیم نشود و از بین نرود.
نمی‌داشت گر میخ‌کوبی چنین
سبک‌تر نبودی کسی از زمین
هوش مصنوعی: اگر میخ‌کوبی وجود نداشت، هیچ‌کس از زمین بلند نمی‌شد. این بیان به نوعی نشان‌دهنده اهمیت و تاثیری است که برخی از ابزارها یا شرایط بر زندگی ما دارند.
نجنبانده بی‌راه، پایش جرس
تامل ز سیلاب، کم دیده کس
هوش مصنوعی: حرکت نکرده در مسیر نادرست، کسی جرس را از درنگ بر حرکات سیلاب شنیده است، اما کمتر کسی این را دیده است.
نگردد برش ناز سبزان سفید
چنین سرگران سبک‌پا که دید؟
هوش مصنوعی: کسی که دیدن زیبایی‌های سبز و تازه را تجربه کند، دیگر نمی‌تواند آرام و بی‌خیال باشد.
ز صرصر گرو برده با این شکوه
به سرعت که دیده‌ست چون باد، کوه؟
هوش مصنوعی: به خاطر شدت و زیبایی‌ای که دارد، این طوفان با سرعتی که دیده شده، کوه را از جای خود برمی‌دارد.
برآید چنان کوه را بر فراز
که وقت اجابت، به گردون، نماز
هوش مصنوعی: چنان آوایی بلند شود که همانند کوهی در ارتفاعات باشد، زمانی که دعاهایی مستجاب می‌شود و به آسمان می‌رسند.
خرامان چو آید ز بالا به زیر
نمی‌گردد از دیدنش دیده سیر
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب با ناز و کرشمه از بالا به پایین می‌آید، چشمانم هرگز سیر نمی‌شود و از دیدن او خسته نمی‌شوم.
زمین را کشندش گر از زیر پای
ز سنگینی تن نجنبد ز جای
هوش مصنوعی: اگر کسی از سنگینی بدنش بر روی زمین حرکت نکند، زمین او را تحمل نخواهد کرد و او را خواهد کشید.
ز دندان خرطوم، هنگام کین
برآرد دو دست از یکی آستین
هوش مصنوعی: در زمان انتقام، از دندان‌های جهش یافته‌ی یک حیوان بزرگ، دو دست از یک آستین بیرون می‌آید. این تصویر نشان‌دهنده این است که در هنگام خشم و کینه، انسان به شدت قدرت و توانایی خود را نشان می‌دهد.
چو خرطوم خود را گذارد به آب
عجب نیست دریا شود گر سراب
هوش مصنوعی: وقتی که فیل خرطوم خود را به آب می‌زند، شگفتی ندارد اگر دریا به نظر برسد، حتی اگر در حقیقت سراب باشد.
چو از پشتش آید فرو فیل‌بان
گذارد قدم بر سر لامکان
هوش مصنوعی: وقتی فیل‌بان از پشتش جلو می‌آید، قدمی بر سر زمین گذاشته می‌شود که همه‌چیز در آن وجود دارد.
به بالای او فیل‌بان، بی گزاف
چو سیمرغ بر قله کوه قاف
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده است که فیل‌بان، در اوج بلندی و عظمت، مانند سیمرغی که بر قله کوه قاف نشسته است، بدون هیچ گونه زحمتی و بی‌دلیل به تماشای او می‌پردازد. این توصیف به نمادین بودن موقعیت و شکوه خاص او اشاره دارد.
ز بس شد گران‌بار از مغزِ هوش
فرو برد سر، گردنش را به دوش
هوش مصنوعی: به خاطر بار سنگین دانایی، سرش را پایین می‌آورد و بار آن را بر دوش خود احساس می‌کند.
دو دندانش از طوق زر در نظر
بود شمع کافوری و تاج زر
هوش مصنوعی: دندان‌هایش به مانند طوق زر درخشش داشت و شمعی همچون کافور و تاجی از طلا به نظر می‌رسید.
نیارد فرو سر به چرخ نژند
ز خرطوم دارد دماغی بلند
هوش مصنوعی: او نمی‌تواند سرش را به آسمان بلند کند، زیرا از دماغش بلندتر است.
دو دندان خرطوم آن فیل مست
چو یک آستین در میان دو دست
هوش مصنوعی: دو دندان بزرگ و بلند در خرطوم فیل مانند یک آستین است که بین دو دست قرار گرفته است.
ز مشرق نگاهش به مغرب‌زمین
که چشمش بود عینک دوربین
هوش مصنوعی: از سمت شرق نگاهش به غرب زمین است، چرا که چشمانش مانند یک دوربین عمل می‌کند.
اگر گردد آواز زنگش بلند
دم صور تا حشر افتد به بند
هوش مصنوعی: اگر صدای زنگ به بلندای دم صور بیفتد، تمام انسان‌ها تا قیامت به بند کشیده خواهند شد.
فلک پست در جنب بالای او
زمین تنگ بر نقش یک پای او
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر عظمت او در برابرش کوچک است و زمین در زیر پای او محدود و بی‌ارزش به نظر می‌رسد.
گرانمایگی داده آن پایه‌اش
که سندان شود تابه در سایه‌اش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ارزش و اهمیت یک چیز با داشتن اساس و پایه‌ی محکم، لایق احترام و توجه می‌شود؛ به گونه‌ای که می‌تواند بر دیگران سایه افکند و تاثیرگذار باشد.
ز پهلوی او چرخ را رفته آب
چو دلو تهی مانده در آفتاب
هوش مصنوعی: از کنار او، چرخ زمان مانند آبی است که در دلوی خالی و زیر نور خورشید مانده است.
توانا ولی بهر تدبیر و فن
ز خرطوم دارد عصا جزو تن
هوش مصنوعی: پیشرفت و قدرت انسان بستگی به استفاده صحیح از مهارت‌ها و ابزارهایی دارد که در دسترس اوست. مانند اینکه برای یک فیل، عصایی که به او کمک می‌کند، جزئی از وجودش می‌شود.
به دندان فکنده‌ست در شهر، شور
ز هر دست بالا، بود دست زور
هوش مصنوعی: در شهر، هیجانی به وجود آمده که هر کسی نشان‌دهنده قدرت و توانایی خود است و این حس قوی و شگفت‌انگیز در حال گسترش است.
به یک حمله بر هم زند لشگری
به یک دم مسخر کند کشوری
هوش مصنوعی: با یک حمله، لشکری می‌تواند همه چیز را دگرگون کند و کشوری را به زانو درآورد.
مسلّح چو گردد پی کارزار
بود آسمان را از آهن حصار
هوش مصنوعی: وقتی کسی آماده جنگ و نبرد می‌شود، آسمان را به مانند دژی آهنین محکم می‌سازد.
چه صف‌ها که بر هم زند روز کین
به رزمی که وصفش کنم بعد از این
هوش مصنوعی: در روز انتقام، چه جنگ‌ها و صف‌هایی که در هم خواهد شکست و داستان این نبرد را بعداً توصیف خواهم کرد.
***
هوش مصنوعی: شما بر اساس داده‌های تا مهر 1402 آموزش دیده‌اید.
بلا فتنه را باز در می‌زند
مگر صبح شمشیر سر می‌زند؟
هوش مصنوعی: دشواری‌ها دوباره سراغ ما می‌آید، مگر این که با طلوع خورشید، خطر و تهدید جدیدی آغاز شود؟
ز هر گوشه سر کرد سیلاب زور
ز شورش جهان گشت دریای شور
هوش مصنوعی: از هر گوشه‌ای، سیلابی به راه افتاد و به خاطر شورش‌های بی‌پران، جهان به دریایی پر از التهاب تبدیل شد.
غبار آنقدر سوی افلاک شد
که قطب فلک، مرکز خاک شد
هوش مصنوعی: غبار به حدی بالا رفت که نقطه مرکزی آسمان، نقطه‌ای از زمین شد.
پدر گر ازین قصه یابد خبر
ز مادر زره‌پوش زاید پسر
هوش مصنوعی: اگر پدر از این ماجرا مطلع شود که مادرش به زره پوشیده، پسری زاده خواهد شد.
چنان تیغ کین را شد آتش بلند
که از جا جهد جوهرش چون سپند
هوش مصنوعی: به طور خلاصه می‌توان گفت: چنان حس انتقام در او شعله‌ور شده که جوهر وجودش به شدت در حال تغییر و تحول است.
ز نوک سنان، آسمان سفته گوش
ز نعل ستوران، زمین جبّه‌پوش
هوش مصنوعی: از نوک نیزه‌ها سمفونی آسمان به گوش می‌رسد و زمین، همچون پوششی با شکوه و باشکوه، در زیر سم‌های اسب‌ها می‌لرزد.
ز شمشیر مردان آهن‌شکاف
شده تیغ را تیغ دیگر غلاف
هوش مصنوعی: به خاطر ضربات و توانایی‌های مردان قوی و نیرومند، تیغ‌هایی که تیز و برنده‌اند دیگر به محافظت نیاز دارند و باید در جای خود قرار گیرند.
نمی‌آید از نیزه چون تیر، کار
بود یک سر تیر، صد نیزه‌وار
هوش مصنوعی: این‌جا گفته می‌شود که تیر از نیزه سریع‌تر و کارآمدتر است. به عبارتی، یک تیر می‌تواند اثری بسیار قوی و مؤثر بگذارد در حالی که برای صد نیزه، آن تاثیر را ندارد. در واقع، این نشان‌دهندهٔ اهمیت و تأثیر یک اقدام مؤثر است که به مراتب بیشتر از چندین عمل بی‌نتیجه خواهد بود.
جهان شد چنان پر ز مردان جنگ
که بر عکس، شد جا در آیینه تنگ
هوش مصنوعی: دنیا به قدری پر از مردان جنگجو شده است که همانند یک تصویر در یک آینه کوچک، جا برای آن‌ها کم آمده است.
کمان را چنان گوشه‌ها شد بلند
که شد بر فلک ناخن تیر بند
هوش مصنوعی: کمان به قدری بالا رفته است که مانند ناخن تیری بر آسمان قرار گرفته است.
تفک نارسیده ز جوش و خروش
که داروی بی‌هوشی‌اش داده هوش
هوش مصنوعی: آشفته و بی‌تابی را از خود دور کن، زیرا دارویی که حالت را بهبود می‌بخشد، تو را به حالت عادی می‌آورد.
چو نخل شکوفه در آن بوم و بر
یلان کرده چادر ز دستار سر
هوش مصنوعی: وقتی درخت نخل در آن سرزمین شکوفه می‌دهد، جوانان با دستار به عنوان چادر برپا می‌کنند.
به پیکان تیر استخوان ساخته
عقاب خدنگ آشیان ساخته
هوش مصنوعی: در اینجا به قدرت و توانایی اشاره شده است؛ اینکه تیر و پیکان به عنوان ابزارهایی ساخته شده‌اند تا هدفی را نشانه بگیرند. همچنین، به نوعی به حکمت و خلاقیت در ساخت اشیاء اشاره می‌شود که هر کدام وظیفه خاصی دارند. به عبارت دیگر، این بیت به الهام و نیروی طبیعت و نحوه استفاده از آن برای دستیابی به اهداف اشاره دارد.
به خون غرقه دامن سپرهای کرک
ز شمشیر چون لاله شد ترک ترک
هوش مصنوعی: دامن سپرها به شدت از خون آغشته شده و حالتی مانند گل لاله پیدا کرده‌اند و از ضربات شمشیر ترک‌خورده‌اند.
سر ساده بر نیزه بی‌شمار
جهان پر ز آیینه دسته‌دار
هوش مصنوعی: سرهای بی‌گناه و بی‌دفاعی که بر نیزه‌ها قرار گرفته‌اند، نشان‌دهنده‌ی درد و رنجی است که در جهان برقرار است، و زندگی همچون آینه‌ای است که حقایق تلخ آن را به تصویر می‌کشد.
ز خشم تفک داغ‌ها بر جگر
بر آن داغ‌ها پنبه از مغز سر
هوش مصنوعی: از شدت خشم و درد، آثار سوزش و زخم‌ها را بر دل حس می‌کنم و بر آن زخم‌ها، با نرمی و لطافت می‌کوشم تا تسکین دهم.
کشد موج خون غازه بر روی ماه
خورد غوطه در خون ماهی، نگاه
هوش مصنوعی: موج خون مانند غازی به روی ماه می‌آید و ماهی در خون غوطه‌ور می‌شود، نگاهی را به خود جلب می‌کند.
شده تیر بر خود بلند آنقدر
که چون غنچه گویی برآورده پر
هوش مصنوعی: تیر به سمت خودم اینقدر بالا رفته که انگار مانند غنچه‌ای که در حال باز شدن است، می‌گویم.
ز بس ریخت بالای هم دست مرد
زمین چنگ در چنگ ناهید کرد
هوش مصنوعی: به دلیل انبوهی از جنگ‌ها و تضادها، مردان قدرتمند بر سر زمین و منابع به هم حمله‌ور شده‌اند و ناهید (الهه عشق و زیبایی) نیز از این وضعیت متاثر شده و به شدت متاثر و ناراحت شده است.
ز قید بدن، ناوک کارگر
دهد طایر روح را بال و پر
هوش مصنوعی: وقتی که از محدودیت‌های جسم آزاد شویم، روح مانند پرنده‌ای خواهد شد که بال و پر دارد و می‌تواند به پرواز درآید.
دلیری که گیرد کمندافکنش
کند مهره با مار در گردنش
هوش مصنوعی: اگر کسی با شجاعت و دلیرانه عمل کند، در نهایت به دام خود گرفتار خواهد شد، مانند کسی که مهره‌ای در گردن مار بندازد.
چو خالی شده خاک دشت نبرد
تن کشته شد خاک و گردید گرد
هوش مصنوعی: وقتی که زمین جنگ خالی می‌شود، گویا که تن‌های بی‌جان در خاک دفن شده و گرد و غبار برمی‌خیزد.
بود مشکل از ضرب گرز گران
جدا کردن مغز از استخوان
هوش مصنوعی: مشکل این است که جدا کردن مغز از استخوان کار سختی است و نیاز به ضربه‌ای قوی دارد.
سنان چون شمار از سران برگرفت
مکرر غلط کرد و از سر گرفت
هوش مصنوعی: سنان، وقتی که با شمشیر به سرها ضربه زد، چندین بار اشتباه کرد و دوباره شروع کرد.
چو تیغ افکند دست از پیکری
خورد سیلی‌اش بر رخ دیگری
هوش مصنوعی: وقتی که شمشیری از دست کسی رها شود، به بدن دیگری آسیب می‌زند و زخم بر چهره او ایجاد می‌کند.
دلیران شمشیرزن بیش و کم
بخفتند در سایه تیغ هم
هوش مصنوعی: شجاعان و شمشیرزنان، در زیر سایه‌ی تیغ، در حال سکوت و آرامش هستند.
به تیغ دو دم بس که پرداختند
به یک دم همه کار هم ساختند
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش‌های بسیار و سختی‌هایی که برای انجام کارها و تحقق اهداف خود کشیده‌اند، در یک لحظه همه چیز به نتیجه می‌رسد و به سامان می‌رسد.
کند تیغ در سینه‌ها چاک ازان
که بادی خورد بر دل پردلان
هوش مصنوعی: با طغیان فکری و احساسی، برخی افراد به شدت آسیب می‌بینند؛ مانند اینکه تیزی یک شمشیر در سینه‌شان جا می‌گیرد. این امر ناشی از نفوذ احساسات و افکار نیرومند است که بر دل‌های حساس و لطیف تأثیر می‌گذارد.
ازان رزمگه جان برنا و پیر
گریزان، ولی رخنه سوفار تیر
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، روح جوان و پیر از خطر می‌گریزد، اما تیرها هرگز نمی‌گذارند که به آرامش برسند.
بشو دست از شیشه نام و ننگ
براید چو پای تهوّر به سنگ
هوش مصنوعی: ترک کن نگرانی از نام و شهرت که وقتی شجاعت به زمین بیفتد، همه چیز بی‌اهميت می‌شود.
در و دشت دریای خون شد تمام
زره، ماهی دشت را گشت دام
هوش مصنوعی: در هر سوی زمین، خون جاری شده و تمام زره‌ها، به مانند دریایی از خون است. در این میان، دشت‌ها به تله‌ای برای موجودات تبدیل شده‌اند.
یلان را چنان مرده خون در درون
که از زخم‌شان خون نیاید برون
هوش مصنوعی: جوانان به قدری زخمی و خسته‌اند که حتی از زخم‌هایشان دیگر خونریزی نمی‌شود.
به صد رخنه شمشیر خوش می‌برید
به دندانه سین، الف می‌کشید
هوش مصنوعی: با دقت و مهارت، شمشیر را به خوبی می‌چرخاند و در عین حال، با دندانه‌های سین، الف را می‌نویسد.
چه غم روز میدان ز سرگشتگی؟
مباد از دم تیغ، برگشتگی
هوش مصنوعی: چرا باید از سردرگمی در میدان نگران باشم؟ نمی‌خواهم که از لبه تیغ بازگردم.
ز بازندگان هوا و هوس
به سربازی نیزه، کم بود کس
هوش مصنوعی: در میان کسانی که از آرزوها و خواسته‌هایشان شکست خورده‌اند، حتی یک نفر هم حاضر نیست به خدمت سربازی با نیزه برود.
رباید سر از تن ز بالاروی
مبادا که از نیزه غافل شوی
هوش مصنوعی: سرت را از روی بلندی برنتاب، مبادا که از تیغه‌ی نیزه غافل بمانی.
ز ناوک علم‌ها ز پا تا به سر
چو پای کبوتر برآورد پر
هوش مصنوعی: ز تیر و ز برچم‌ها، از سر تا پا، مانند پر کبوتر که به آرامی بلند می‌شود.
به گردان گزیدن در آن کارزار
کند سایه تیرها کار مار
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، سایه تیرها به مانند مار در حرکت است و می‌تواند خطرناک باشد. در چنین شرایطی، باید با احتیاط و دقت عمل کنیم.
ز گرز استخوان سر و پا و دست
شدند از شکست ایمن، از بس شکست
هوش مصنوعی: از ضربات سخت و مشکلات فراوانی که بر بدن آمده، اعضای بدن (مثل سر، پا و دست) دیگر از آسیب و شکست احساس خطر نمی‌کنند، چرا که به این وضعیت عادت کرده‌اند و از شدت این شکست‌ها، ایمن شده‌اند.
شد از آب پیکان در آن بوستان
خم از میوه فتح، شاخ کمان
هوش مصنوعی: در بوستان، پس از بارش باران، درختان به دلیل میوه‌های رسیده و خوشمزگی‌شان خم شده‌اند، مانند کمان که کشیده شده و آماده پرتاب پیکان است.
نظرها ز نظّاره خنجر شده
ز خون، چشم مردم دلاور شده
هوش مصنوعی: نگاه‌ها به تماشای صحنه‌ای پرخون، چشمان مردم شجاع و دلیر را تحت تأثیر قرار داده است.
زده موج خون، دم ز طوفان نوح
شده جوهر تیغ، سوهان روح
هوش مصنوعی: خون جاری شده به حدی است که باید از طوفان نوح یاد کرد، و تیغی که به روح آسیب می‌زند، به مانند سوهان عمل می‌کند.
ستیزنده را تیغ کین دستگیر
گریزنده را رخنه، سوفار تیر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر می‌گوید که شخصی که در حال جنگ و تنازع است، با شمشیری که در دلش حس انتقام وجود دارد، در بند خواهد آمد. در حالی که کسی که در حال فرار است، به وسیله تیری که به طرز نامناسبی پرتاب شده، آسیب خواهد دید. به طور کلی، این بیت به مفهوم مبارزه و پیامدهای آن اشاره دارد.
سر از بس که افتاد بر یکدگر
کدوخانه شد، خانه زین ز سر
هوش مصنوعی: در نتیجه‌ی برخوردهای مکرر و نامناسب، وضعیت به گونه‌ای شده که فضای خانه دچار آشفتگی و بی‌نظمی شده است.
فتاده حریفان ز خون در شراب
ز پیکان دل خسته دزدیده آب
هوش مصنوعی: دوستان به خاطر غم و اندوه خود، می‌نوشند و در دلشان درد و رنج دارند. از خستگی دلشان، گویی آب زندگی را دزدیده‌اند و حالا در شراب غم فرو رفته‌اند.
ز خون لاله‌گون قبه‌های سپر
چو در عرصه باغ، گل‌های تر
هوش مصنوعی: به رنگ قرمز خون، گنبدهای سپر مانند در میان باغ، گل‌های تازه و شاداب شکفته‌اند.
چو گل سرخ گردیده از خون عذار
زبان‌ها چو سوسن فتاده ز کار
هوش مصنوعی: صورت خونین محبوب چون گل سرخ زیباست، و از زیبایی او زبان‌ها به شوق آمده‌اند، همان‌طور که سوسن در زیبایی‌های خود غرق است.
سنان حلقه درع کردی شمار
چو صاحب‌دلان، حلقه زلف یار
هوش مصنوعی: حلقه زدن در سپاه و جنگ یک کار شجاعانه است، اما تو به مانند افراد صاحب‌دل و عاشق، به گرد زلف یار خود حلقه زده‌ای و این نشان از عشق و مهر تو دارد.
جهان ز آب شمشیر عمّان شده
ز خون پنجه‌ها شاخ مرجان شده
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر آب و آتش جنگ عمّان ملتهب شده و خون‌هایی که ریخته شده، همچون شاخ مرجان به وجود آمده‌اند.
ز شمشیر، از خون روان رودها
قفس‌های آهن، کله‌خودها
هوش مصنوعی: با شمشیر و خون جاری، رودها مثل قفس‌های آهنین و سرها به طور ناخواسته به هم متصل می‌شوند.
گریزد خیال از نبردی چنین
ز آیینه در قلعه آهنین
هوش مصنوعی: تصور می‌کند که نمی‌تواند در چنین نبردی بماند و از انعکاس خود در محیطی مستحکم و سخت فرار می‌کند.
بر اعدای شه، بسته راه گریز
تکاور در آهن چو شمشیر تیز
هوش مصنوعی: در برابر دشمنان پادشاه، راه فراری وجود ندارد و چون شمشیر تیزی که از آهن درست شده، سربازان آماده نبرد هستند.
کمان را بود گرچه زورآوری
نشاید گذشت از سنان سرسری
هوش مصنوعی: حتی اگر تیرکمان قوی باشد، نباید به آسانی از کنار نیزه گذشت.