گنجور

بخش ۶

تنومندی و دست زورش حلال
که موری نشد در رهش پایمال
چو افشرد بر سنگ پای درنگ
چو خون از رگ لعل جوشید رنگ
به یادش کجا میوه‌ای رخ نمود؟
که در خامی از کار نگذشته بود
به پرواز گامش چه کوه و چه دشت
به یادش توان از دو عالم گذشت
نگردیده در دل خیال دوال
برون جسته از عرصه ماه و سال
زند تا لگد بر سر راه دور
کشد راه را پیش، دستش به زور
به یادش مگر جیب دل پاره گشت؟
که چاکش ز دامان محشر گذشت
نبینی به جز راه در هیچ حال
که افتاده‌ای را کند پایمال
به ناخن کند سینه خاک، چاک
که آرام را در سپارد به خاک
ز شوخی به بستن نمی‌داد دست
چگونه پی‌اش بر زمین نقش بست
نهان از نظر می‌رود چون پری
ولیکن چو انسان به فرمانبری
بود سرکش اما به حکم هنر
ز آرام آسودگان رام‌تر
به جولان‌گری چون نسیم بهار
سبک‌روتر از آب در سبزه‌زار
ز تمکین دل کوه را سوخته
به شبنم سبک‌روحی آموخته
خیالش اگر بگذرد از کران
شود در صدف آب گوهر روان
به یک گام جستی ازین نُه حصار
گر از برق نعلش نبودی جدار
برش خواه ره بیش و خواه اندکی
به پیشش بلندی و پستی یکی
ز نعلش زمین شد ز سیاره پر
سپهر از خوی او پر از ماه و خور
خیالش اگر بگذرد بر سراب
زمین را به ناخن رساند به آب
چو ادراک اهل ذکا، تیز و تند
ز تندیش بازار مهمیز، کند
چو ملّاح نام آردش بر زبان
شود کشتی آزاد از بادبان
به راهی کزو رفت پیک امید
نشد صبح دوری در آن ره سفید
مگر عازمش یافت در قطع راه؟
که دوری به نزدیکی آرد پناه
به راهی که یک بار پیموده است
ز نزدیکی خود ره آسوده است
به راهی که عزمش تکاپوی کرد
ازان راه برخاست دوری چو گرد
ز دامان زینش قضا داده بال
محال است همراهی او، محال
چو بر سطح خارا کند سخت، پا
گشاید گلویش چو سنگ آسیا
دویدن زند چند بر وی نیاز؟
کند کاش وسعت بغل پهن باز
کند پس کشیدن عنان را کمین
که پیشی به گردش رساند جبین
مرصع یراقش به یاقوت و در
میان خالی اما کفل کیسه پر
نمی‌دانم این پرهنر از کجاست
که یک موی او را دو عالم بهاست
به چندین هنر می‌خرندش چنین
منال از هنر، گو کسی بعد ازین
سوارش نجنبانده بند قبا
سمش کرده طی از سمک تا سما
درنگش مگر سرعت‌انگیز شد؟
که بازار طی زمان تیز شد
سوارش به منزل چه آزاد رفت
که جنباندن پایش از یاد رفت
بر این ابلق، افلاک را حیرت است
که تا خانه زین پر از دولت است
ز پرواز نعلش که راند سخن؟
که حیرت ندوزد به میخش دهن
سرین منعم از بسته ریو و رنگ
میان مفلس و تنگ بالای تنگ
به هیکل چرا رام هرکس بود؟
قوی هیکلی، هیکلش بس بود
چو بر خویش گیر سر راه ناز
سراپا زند بر سراپا نیاز
ز نعلش سزد تیغ روز نبرد
که انگیزد از خون بدخواه، گرد
نشان سمش بر زمین نقش بست
برای زمین، طرفه نقشی نشست
نیابند در چارسوی جهان
چو نقد سمش، نقد دیگر روان
به موی دمش زلف خوبان اسیر
ز مشت سمش سنگ خارا خمیر
چنین رهنوردی که دارد به یاد؟
که نعلش کند حلقه در گوش باد
کشی صورت ناخنش گر به سنگ
جهد از رگ سنگ، خون بی‌درنگ
بود دانه‌اش گر ز کشتن مراد
دهد تخم، ناکشته خرمن به باد
ز دستش مددجویی‌ای بسته پا
جلوگیر کن بخت برگشته را
به سعیش چنان سعی را گرم، پشت
که سیماب را طعن آرام کشت
زمین از پی‌اش گر پذیرد نشان
کند خاک در چشم ریگ روان
نشان پی‌اش در گل رهگذر
ز سیاره با سیر نزدیک‌تر
زند پای سعیش چو ناخن به سنگ
دَرَد سنگ خارا لباس درنگ
کند بس که در زیر پایش سماع
بود آسمان با زمین در نزاع
مصوّر بر او نقش پیشی نبست
مگر بگذرد نقش پایش ز دست
خرامنده سیلی که وقت سکون
ز غیرت کند در دل کوه، خون
ز دنبال او برق در جستجو
به صحرا به ریگ روان شد فرو
غبار سمش سرمه چشم باد
متاع درنگ از شتابش کساد
شتابش ز ره گر نپیچد عنان
درنگ آید از بی‌درنگی به جان
ز طبعش روش یاد گیرد نهال
ز چشمش خورد خون غیرت غزال
نبودی اگر موی او رنگ بست
چو رنگ حنا زود رفتی ز دست
کلاه از نمد زین او کرده ماه
که بی سر کند سیر گردون، کلاه
گرش آرد آرام پا در رکاب
نهد پا به دروازه اضطراب
چو گام فراخش بود دزد راه
ز آسیب، ره را که دارد نگاه؟
درنگ از شتابش کند اضطراب
ز بیم درنگش بلرزد شتاب
چو چوگان شود دست آن پرهنر
برد گوی شوخی ز میدان به در
روان خرد، واله هوش او
صبا کشته خنجر گوش او
به زور قدم، وزن فرسنگ برد
خط دوری از صفحه ره سترد
نهد وقت گردش چو بر خاره پا
به چرخش درآرد چو سنگ آسیا
به سرعت چنان دست و پا در جدل
که از همرهی مانده داغ کفل
ز همراهی‌اش بعد چندین شتاب
ز داغ کفل نگذرد آفتاب
چه منزل که پیمود و منزل نکرد
که شد در رهش خاک منزل به گرد
ببین بر سر ره چه بیداد برد
که پیش سمش باد را باد برد
رهی را که پیمودنش ساز کرد
ز انجام بگذشت و آغاز کرد
همان به که طی سازم این قال و قیل
برانگیزم اسبی به تعریف فیل
***
تعالی الله از پیکر نوربخت
که هم نوربخت است و هم نیک‌بخت
بود هیکلش کوه قدر و شکوه
کجک بر سرش سرکش کاف کوه
ز چو کندی‌اش کس فتد در گمان
که وارون شده کرسی آسمان
به خرطوم دارد فلک را نگاه
که از نقش پایش نیفتد به چاه
کند سحر، خرطوم او دم‌به‌دم
ز خرطوم، دهلیز راه عدم
به خرطوم او دست‌بازی خطاست
عجب سیلی این نهر را در قفاست
ندیده‌ست ایام، فیلی چنین
کزو پر بود آسمان و زمین
بود سایه‌اش ملک هندوستان
که گردون ندیده سوادی چنان
گرفته فرو از سما تا سمک
به هم خلقتی برده گوی از فلک
فلک را به صورت چو گردد دچار
شود معنی جزو و کل آشکار
بود معدن زیرکی پیکرش
تو گویی بود عقل کل در سرش
به گوشش نظر کن شعورش بدان
دهد گوش پهن از فراست نشان
ندارد به غیر از شنیدن هوس
بزرگان همه گوش باشند و بس
ز فهمیدگی‌ها، چو اهل یقین
نفهمیده ننهاده پا بر زمین
شمار نظر کرده در چشم مور
که دارد به قدر بزرگی شعور
ندارد به جز خاکساری هوس
کمال بزرگی همین است و بس
ز وصفش فلک گفتگو می‌کند
بزرگی ز بالای او می‌کند
به خرطوم، ز اختر بود دانه‌چین
بزرگیش آن داده، بینیش این
خورد کشته آسمان را خوید
بزرگی به این تنگ‌چشمی که دید؟
شود تکیه‌گاهش اگر کوه قاف
فتد کوه را از کمرگاه، ناف
گه پویه، بر خاک، پایی فشرد
که از ثقل، گاو زمین جان نبرد
ز دندان به ناخن ندارد نیاز
که چندان که چینند، گردد دراز
بود بر تن آیینه‌اش خوش‌نما
ز خاکستر آیینه یابد جلا
ندانم که بی پایه آسمان
به بالای او رفته چون فیل‌بان؟
نهد بر سر سایه خود چو پای
نجنبد دگر چون شب غم ز جای

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تنومندی و دست زورش حلال
که موری نشد در رهش پایمال
هوش مصنوعی: قدرت و توانمندی او مجاز است، چرا که هیچ مورچه‌ای در مسیرش زیر پا نرفته است.
چو افشرد بر سنگ پای درنگ
چو خون از رگ لعل جوشید رنگ
هوش مصنوعی: زمانی که پای کسی بر سنگ فشرده می‌شود، مانند اینکه خون از رگ لعل بیرون می‌جهد، رنگی نمایش می‌دهد.
به یادش کجا میوه‌ای رخ نمود؟
که در خامی از کار نگذشته بود
هوش مصنوعی: به یاد او کجا می‌توان میوه‌ای را پیدا کرد که هنوز در خامی خود به سر می‌برد و فرآیند رشد را طی نکرده باشد؟
به پرواز گامش چه کوه و چه دشت
به یادش توان از دو عالم گذشت
هوش مصنوعی: با گام‌هایش می‌تواند به هر نقطه‌ای پرواز کند، چه در کوه‌ها و چه در دشت‌ها. به خاطر او، می‌توان از تمام گنجینه‌های دنیا گذشت.
نگردیده در دل خیال دوال
برون جسته از عرصه ماه و سال
هوش مصنوعی: در دل خیال، هیچ نشانه‌ای از دنیا وجود ندارد و زمان و مکان از آن خارج شده‌اند.
زند تا لگد بر سر راه دور
کشد راه را پیش، دستش به زور
هوش مصنوعی: زندگی کن تا بر سر راه، با مشکلات و موانع مقابله کنی و مسیر را با قدرت پیش ببری.
به یادش مگر جیب دل پاره گشت؟
که چاکش ز دامان محشر گذشت
هوش مصنوعی: آیا به خاطر یاد او دل بیمار و آشفته نشد؟ آیا دمی که چاک دل از شدت غم درز گرفت، از دامن روز حساب و جزا نگذشت؟
نبینی به جز راه در هیچ حال
که افتاده‌ای را کند پایمال
هوش مصنوعی: در هیچ وضعیتی به جز راه نمی‌توانی ببینی، زیرا کسی که افتاده است، پایمال می‌شود.
به ناخن کند سینه خاک، چاک
که آرام را در سپارد به خاک
هوش مصنوعی: با ناخن، سینه‌اش را چاک می‌کند تا آرامش و سکونش را به خاک بسپارد.
ز شوخی به بستن نمی‌داد دست
چگونه پی‌اش بر زمین نقش بست
هوش مصنوعی: با شوخی و دلربایی خودش اجازه نمی‌داد که کسی به او نزدیک شود؛ اما با این حال، اثر وجودش بر زمین ثبت شد.
نهان از نظر می‌رود چون پری
ولیکن چو انسان به فرمانبری
هوش مصنوعی: پنهان به نظر می‌آید مانند پری، اما وقتی در اطاعت و فرمان‌برداری قرار می‌گیرد، همانند یک انسان است.
بود سرکش اما به حکم هنر
ز آرام آسودگان رام‌تر
هوش مصنوعی: هرچند او طغیانی دارد، اما به خاطر هنر و زیبایی، از آرامش و سادگی دیگران تسلیم‌تر و نرم‌تر می‌شود.
به جولان‌گری چون نسیم بهار
سبک‌روتر از آب در سبزه‌زار
هوش مصنوعی: مثل نسیم بهاری که به آرامی در میان سبزه‌ها می‌چرخد و در حرکتی نرم و سبک، از کنار آب عبور می‌کند.
ز تمکین دل کوه را سوخته
به شبنم سبک‌روحی آموخته
هوش مصنوعی: دل به خاطر قدرت و استقامتش مانند کوه است، اما با عشق و لطافت شبنم، این استقامت را نرم و روح‌پژوه شده است.
خیالش اگر بگذرد از کران
شود در صدف آب گوهر روان
هوش مصنوعی: اگر خیال او از مرزها بگذرد، همانند مرواریدی در صدف آب آرام خواهد گرفت.
به یک گام جستی ازین نُه حصار
گر از برق نعلش نبودی جدار
هوش مصنوعی: با یک قدم، از این نه دیوار فاصله می‌گیری، اگر از تابش نعلش‌ای نداشتی، دیوارهای دوری نمی‌کردی.
برش خواه ره بیش و خواه اندکی
به پیشش بلندی و پستی یکی
هوش مصنوعی: هر چند که ممکن است مسیر زندگی افراد به سمت جلو یا عقب باشد، اما در نهایت همه انسان‌ها در ابعاد انسانی خود از یکسانی و ارزش برابری برخوردارند.
ز نعلش زمین شد ز سیاره پر
سپهر از خوی او پر از ماه و خور
هوش مصنوعی: زمین به خاطر نشانه‌هایی که از او بر جای مانده، از صورت‌های آسمانی پر شده و وجود او، ماه و خورشید را نیز پر کرده است.
خیالش اگر بگذرد بر سراب
زمین را به ناخن رساند به آب
هوش مصنوعی: اگر خیال او بر سراب بگذرد، زمین را به ناخن می‌تواند به آب برساند.
چو ادراک اهل ذکا، تیز و تند
ز تندیش بازار مهمیز، کند
هوش مصنوعی: اگر کسانی که دارای درک و هوش هستند، به سرعت و با تیزبینی فکر کنند، پس برعکس آنها، در بازارهای تجاری و معاملات، افرادی که کندند و به آرامی عمل می‌کنند، نتیجه‌اش برای آنها مطلوب نخواهد بود.
چو ملّاح نام آردش بر زبان
شود کشتی آزاد از بادبان
هوش مصنوعی: زمانی که ناخدای کشتی نامش را بر زبان بیاورد، کشتی بدون نیاز به بادبان به راحتی می‌تازد.
به راهی کزو رفت پیک امید
نشد صبح دوری در آن ره سفید
هوش مصنوعی: در مسیری که امید به آن می‌رود، صبح دوری وجود ندارد و در آن مسیر همه چیز روشن و پاک است.
مگر عازمش یافت در قطع راه؟
که دوری به نزدیکی آرد پناه
هوش مصنوعی: آیا کسی که در مسیرش به مشکل برخورد کرده است، می‌تواند به کمک و پشتیبانی دیگران دست یابد؟ زیرا ممکن است فاصله‌ای که بینشان وجود دارد، باعث نزدیکی و راحتی آنها شود.
به راهی که یک بار پیموده است
ز نزدیکی خود ره آسوده است
هوش مصنوعی: کسی که راهی را یک بار تجربه کرده، از آشنایی با آن مسیر احساس راحتی می‌کند.
به راهی که عزمش تکاپوی کرد
ازان راه برخاست دوری چو گرد
هوش مصنوعی: در مسیر تلاش و کوشش، کسی که عزم خود را جزم کرده، از آن راه به دوری و دوری همچون گرد و غبار برمی‌خیزد.
ز دامان زینش قضا داده بال
محال است همراهی او، محال
هوش مصنوعی: از دامن سوارش سرنوشت پرواز را داده است، اما همراهی او غیرممکن است.
چو بر سطح خارا کند سخت، پا
گشاید گلویش چو سنگ آسیا
هوش مصنوعی: زمانی که بر روی سنگ سخت پا بگذارد، گلویش مانند سنگ آسیاب خواهد شکست.
دویدن زند چند بر وی نیاز؟
کند کاش وسعت بغل پهن باز
هوش مصنوعی: آیا دویدن بر روی او درخواستی دارد؟ ای کاش آغوشی وسیع و باز داشت.
کند پس کشیدن عنان را کمین
که پیشی به گردش رساند جبین
هوش مصنوعی: عنان اسب را به آرامی بکش، زیرا اگر شتاب کنی، ممکن است بر سرت بیفتد.
مرصع یراقش به یاقوت و در
میان خالی اما کفل کیسه پر
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به توصیف زیبایی یک قطعه زینتی می‌پردازد که دارای تزئینات قیمتی است، اما در وسط آن، فضایی خالی وجود دارد. این توصیف به نوعی به این اشاره دارد که هرچند ظاهری زیبا و مجلل دارد، اما درونش خالی است. در پایان می‌گوید که در قسمت پایین، کیسه‌ای پر از چیزهای با ارزش وجود دارد که نشان‌دهنده ثروت و فراوانی است. این تصویر می‌تواند نماد یا مفهومی عمیق‌تری دربارهٔ زندگی و ظواهر آن باشد.
نمی‌دانم این پرهنر از کجاست
که یک موی او را دو عالم بهاست
هوش مصنوعی: نمی‌دانم این انسان باهنر از کجا آمده است که تنها یک تار موی او برای دو جهان ارزشمند است.
به چندین هنر می‌خرندش چنین
منال از هنر، گو کسی بعد ازین
هوش مصنوعی: با چندین مهارت او را می‌خرند، اما از هنر به عنوان یک ویژگی غمگین نباش، چون ممکن است کسی بعد از این، قدر آن را نداند.
سوارش نجنبانده بند قبا
سمش کرده طی از سمک تا سما
هوش مصنوعی: سوارش را به حرکت درنیاورده، بند لباسش را محکم کرده، و اسبش را به گونه‌ای هدایت کرده که از زمین تا آسمان برود.
درنگش مگر سرعت‌انگیز شد؟
که بازار طی زمان تیز شد
هوش مصنوعی: آیا توقف او باعث نمی‌شود که سرعت جریان امور بیشتر شود و بازار به سرعت در حال تغییر باشد؟
سوارش به منزل چه آزاد رفت
که جنباندن پایش از یاد رفت
هوش مصنوعی: سوار به قدری در مسیر لذت برد که فراموش کرد پاهایش را حرکت دهد و به مقصد برسد.
بر این ابلق، افلاک را حیرت است
که تا خانه زین پر از دولت است
هوش مصنوعی: بر این اسب رنگی، آسمان‌ها حیرت زده‌اند چونکه این خانه از نعمت و ثروت پر شده است.
ز پرواز نعلش که راند سخن؟
که حیرت ندوزد به میخش دهن
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان از پرواز نعل اسب سخن گفت؟ زیرا که حیرت نمی‌تواند به میخ او نزدیک شود.
سرین منعم از بسته ریو و رنگ
میان مفلس و تنگ بالای تنگ
هوش مصنوعی: بیت به تصویر کشیدن وضعیت دو گروه مختلف اجتماعی است. در آن، شخصی که در شرایط مالی خوبی به سر می‌برد (منعم) با فرد فقیر (مفلس) مقایسه شده است. در اینجا به وضوح نشان داده شده که چگونه این دو نفر در زندگی خود با چالش‌ها و محدودیت‌های متفاوتی روبه‌رو هستند. شخص ثروتمند به خاطر وضعیت مالی‌اش، زندگی راحت‌تری دارد، در حالی که فرد فقیر با تنگناها و مشکلات متعدد دست و پنجه نرم می‌کند. این بیت به نوعی به تضاد طبقاتی و تفاوت‌های اجتماعی اشاره دارد.
به هیکل چرا رام هرکس بود؟
قوی هیکلی، هیکلش بس بود
هوش مصنوعی: چرا به ظاهر و هیکل هر کسی توجه می‌شود؟ این که فردی قوی‌هیکل باشد، خودش کافی است.
چو بر خویش گیر سر راه ناز
سراپا زند بر سراپا نیاز
هوش مصنوعی: وقتی که در مسیر زندگی خود با زیبایی و معصومیتی روبه‌رو می‌شوی، تمام توجهت را به آن معطوف کن و به آن نیازمند باش.
ز نعلش سزد تیغ روز نبرد
که انگیزد از خون بدخواه، گرد
هوش مصنوعی: از نشانه‌های او در میدان جنگ، این است که تیغی که در دستش است، از خون دشمنانش به حرکت درمی‌آید و گرد و خاک می‌افشاند.
نشان سمش بر زمین نقش بست
برای زمین، طرفه نقشی نشست
هوش مصنوعی: اثر سم اسب بر روی زمین باقی ماند و به این ترتیب، خطی زیبا و جالب بر روی آن ایجاد شد.
نیابند در چارسوی جهان
چو نقد سمش، نقد دیگر روان
هوش مصنوعی: هیچ چیز در این دنیا به ارزش و کیفیت نقد سمش نمی‌رسد. دیگر چیزها مانند آن پیدا نمی‌شود.
به موی دمش زلف خوبان اسیر
ز مشت سمش سنگ خارا خمیر
هوش مصنوعی: این بیت نشان‌دهنده زیبایی و جذابیت یک شخص است که به‌قدری فریبنده و دلرباست که دیگران را به خود جذب می‌کند. موی دمش به عنوان نمادی از زیبایی و زلف خوبان نمایانگر جذابیت و دل‌فریبی اوست. با این حال، در کنار این زیبایی، اشاره‌ای به قدرت و قساوت سنگ خارا نیز هست که ممکن است نشان‌دهنده تضاد یا چالش‌هایی باشد که به خاطر این جذابیت به وجود می‌آید. به طور کلی، این بیت بیانگر ترکیب زیبایی و قدرت، عاشقانه و در عین حال دشوار است.
چنین رهنوردی که دارد به یاد؟
که نعلش کند حلقه در گوش باد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی می‌پردازد که یاد و خاطره‌ای خاص را به دوش می‌کشد. او به‌گونه‌ای پرآوازه و با افتخار در مسیری حرکت می‌کند که نشان از قهرمانی و شجاعت دارد، تا جایی که باد نیز به او احترام می‌گذارد و حلقه‌ای در گوشش می‌گذارد. این تصویر بیانگر قدرت و تأثیرگذاری او در عالم هستی است.
کشی صورت ناخنش گر به سنگ
جهد از رگ سنگ، خون بی‌درنگ
هوش مصنوعی: اگر ناخن او را به سنگ بکشی، خون از رگ سنگ به سرعت بیرون می‌جهد.
بود دانه‌اش گر ز کشتن مراد
دهد تخم، ناکشته خرمن به باد
هوش مصنوعی: اگر دانه‌ای بارور شود و به ثمر برسد، نتیجه‌اش رضایت‌بخش خواهد بود، ولی اگر بدون تلاش و کاشتن به باد برود، ارزش چندانی نخواهد داشت.
ز دستش مددجویی‌ای بسته پا
جلوگیر کن بخت برگشته را
هوش مصنوعی: از او که به کمک نیاز دارد، پشتیبانی کن و مانع از پیشرفت کسی که بدشانس است، شو.
به سعیش چنان سعی را گرم، پشت
که سیماب را طعن آرام کشت
هوش مصنوعی: او با تلاش و کوشش بسیار، به حدی فعالیت کرد که قادر بود آرامش را مانند جیوه تحت تأثیر قرار دهد و آن را ویران کند.
زمین از پی‌اش گر پذیرد نشان
کند خاک در چشم ریگ روان
هوش مصنوعی: زمین اگر نشانه‌ای از او بپذیرد، خاک در چشمانش مانند ریگ روان خواهد شد.
نشان پی‌اش در گل رهگذر
ز سیاره با سیر نزدیک‌تر
هوش مصنوعی: در گل‌های مسیرش، نشانه‌ای از حرکت او دیده می‌شود که به سیاره‌ای نزدیک‌تر اشاره دارد.
زند پای سعیش چو ناخن به سنگ
دَرَد سنگ خارا لباس درنگ
هوش مصنوعی: زندگی انسان مانند ناخنی است که برای پیشرفت و دستیابی به اهداف، به سختی به سنگ می‌خورد. این بدان معناست که باید با تلاش و کوشش، موانع را از پیش رو برداشت و هرگز در برابر مشکلات تسلیم نشد. سنگ خارا به عنوان نماد استقامت و پایداری، نشان‌دهنده ی دشواری‌هایی است که انسان در مسیر خود با آن‌ها روبه‌رو می‌شود، اما در نهایت، این تلاش‌ها به رشد و ترقی منجر خواهد شد.
کند بس که در زیر پایش سماع
بود آسمان با زمین در نزاع
هوش مصنوعی: به دلیل تاثیر و جاذبه‌ای که بر روی دیگران دارد، در زیر پای او جنگ و تنش میان آسمان و زمین در گرفته است.
مصوّر بر او نقش پیشی نبست
مگر بگذرد نقش پایش ز دست
هوش مصنوعی: هیچ تصویری بر او نقش نبسته است، مگر اینکه رد پای او از دست برود و فراموش شود.
خرامنده سیلی که وقت سکون
ز غیرت کند در دل کوه، خون
هوش مصنوعی: زمانی که سیلی آرام و بی‌صدا به سمت کوه می‌آید، می‌تواند از شدت غیرت و خشم در دل کوه، به مانند خون جاری شود. این تصویر به نوعی نشان‌دهنده قدرت و شدت احساسات در طبیعت است.
ز دنبال او برق در جستجو
به صحرا به ریگ روان شد فرو
هوش مصنوعی: در جستجوی او، برق به صحرا رفت و بر روی شن‌ها جاری شد.
غبار سمش سرمه چشم باد
متاع درنگ از شتابش کساد
هوش مصنوعی: غبار سم او، مانند سرمه‌ای است برای چشمان باد، و کالاهایی که به دلیل تأخیر در حرکتش، از رونق افتاده‌اند.
شتابش ز ره گر نپیچد عنان
درنگ آید از بی‌درنگی به جان
هوش مصنوعی: اگر کارش را با سرعت انجام ندهد و از مسیر خود منحرف نشود، موجب توقف و توقف دیگران نیز خواهد شد.
ز طبعش روش یاد گیرد نهال
ز چشمش خورد خون غیرت غزال
هوش مصنوعی: از طبیعت او نهال جوان یاد می‌گیرد و غزال به خاطر رشادت خود از چشمان او می‌نوشد.
نبودی اگر موی او رنگ بست
چو رنگ حنا زود رفتی ز دست
هوش مصنوعی: اگر موی او رنگی داشت مثل رنگ حنا، تو خیلی زود از دستش رفته بودی.
کلاه از نمد زین او کرده ماه
که بی سر کند سیر گردون، کلاه
هوش مصنوعی: کلاهی از نمد به خاطر او ساخته شده است که بدون او، سیر زمان بی‌هدف و بی‌فایده می‌شود.
گرش آرد آرام پا در رکاب
نهد پا به دروازه اضطراب
هوش مصنوعی: اگر به آرامش نزدیک شود، به تدریج قدم به دروازه‌ی اضطراب می‌گذارد.
چو گام فراخش بود دزد راه
ز آسیب، ره را که دارد نگاه؟
هوش مصنوعی: وقتی که او به خوبی می‌داند در چه مسیری گام برمی‌دارد و از خطرات آگاه است، دیگر کسی نمی‌تواند او را از راهش منحرف کند.
درنگ از شتابش کند اضطراب
ز بیم درنگش بلرزد شتاب
هوش مصنوعی: نگرانی باعث می‌شود که سرعت فرد کاهش یابد و این اضطراب به گونه‌ای است که حتی در حالتی که سعی در تسریع دارد، ترس از توقف او را می‌لرزاند.
چو چوگان شود دست آن پرهنر
برد گوی شوخی ز میدان به در
هوش مصنوعی: وقتی فردی با مهارت و هنر بالا به میدان می‌آید، می‌تواند به راحتی و با لذت، هر چیزی را که بخواهد از میدان خارج کند.
روان خرد، واله هوش او
صبا کشته خنجر گوش او
هوش مصنوعی: روح او به قدری تحت تأثیر و شگفتی قرار گرفته که مانند نسیمی به سمت محبوبش می‌رود و خنجر از گوش او به عنوان نماد عشق و احساساتش به تصویر کشیده شده است.
به زور قدم، وزن فرسنگ برد
خط دوری از صفحه ره سترد
هوش مصنوعی: با تلاش و سختی، مسافت زیادی پیموده می‌شود و خط دوری از مسیر اصلی پاک می‌شود.
نهد وقت گردش چو بر خاره پا
به چرخش درآرد چو سنگ آسیا
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی مانند چرخی می‌چرخد و انسان پا بر روی خارها می‌گذارد، به مانند سنگی که در آسیا به چرخش در می‌آید، سختی‌ها و ناهمواری‌ها نیز باید تحمل شوند و انسان باید به ادامه مسیر خود ادامه دهد.
به سرعت چنان دست و پا در جدل
که از همرهی مانده داغ کفل
هوش مصنوعی: به سرعت و شدت در حال جدل و جنگیدن هستی که نتوانسته‌ای با کسی همراه شوی و از خستگی به زمین افتاده‌ای.
ز همراهی‌اش بعد چندین شتاب
ز داغ کفل نگذرد آفتاب
هوش مصنوعی: پس از مدت‌ها همراهی با او، آفتاب همچنان بر داغی که در دل دارم، نمی‌تابد.
چه منزل که پیمود و منزل نکرد
که شد در رهش خاک منزل به گرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی در مسیر زندگی و سفرهایش به مکان‌های مختلفی رفته، ولی هیچ‌کدام از آن‌ها را خانه خود ندانسته و در حقیقت به جایی نرسیده است. در این مسیر، هرجا که رفته، فقط خاک و نشانه‌هایی از منزل را به جا گذاشته است، بدون اینکه واقعا به آرامش یا ثباتی برسد.
ببین بر سر ره چه بیداد برد
که پیش سمش باد را باد برد
هوش مصنوعی: نگاه کن که در راه چه ظلمی رخ داده است، که در برابر پاهایش، باد هم به راحتی جابه‌جا می‌شود.
رهی را که پیمودنش ساز کرد
ز انجام بگذشت و آغاز کرد
هوش مصنوعی: مسیر را که پیش از این پیموده بود، اکنون با نوا و سرودی تازه آغاز کرده است.
همان به که طی سازم این قال و قیل
برانگیزم اسبی به تعریف فیل
هوش مصنوعی: بهتر است که من این شلوغی و جنجال را رها کنم و به سمت کارهای مثبت و موثر بروم، مانند توصیف چیزهای بزرگ و ارزشمند.
***
هوش مصنوعی: شما تا مهر ماه 1402 بر روی اطلاعات آموزش دیده‌اید.
تعالی الله از پیکر نوربخت
که هم نوربخت است و هم نیک‌بخت
هوش مصنوعی: خداوند بلندمرتبه است از وجود کسی که هم خوشبخت است و هم دارای سعادت.
بود هیکلش کوه قدر و شکوه
کجک بر سرش سرکش کاف کوه
هوش مصنوعی: او مانند کوهی بزرگ و باعظمت است و بر فراز او، شاخساری با وقار و زیبا قرار دارد.
ز چو کندی‌اش کس فتد در گمان
که وارون شده کرسی آسمان
هوش مصنوعی: اگر کسی آنچه را که او انجام می‌دهد ببیند، ممکن است فکر کند که او به شکلی عیرعادی در حال حرکت است، گویی که آسمان به حالت برعکس درآمده است.
به خرطوم دارد فلک را نگاه
که از نقش پایش نیفتد به چاه
هوش مصنوعی: به آسمان نگاه کن که مانند یک فیل است و نمی‌گذارد که اثر پایش به درون چاه بیفتد.
کند سحر، خرطوم او دم‌به‌دم
ز خرطوم، دهلیز راه عدم
هوش مصنوعی: سحر به تدریج، خرطوم او را به سمت ورودی دنیای نابودی می‌برد.
به خرطوم او دست‌بازی خطاست
عجب سیلی این نهر را در قفاست
هوش مصنوعی: نباید به خرطوم او دست بزنید، چرا که این نهر چه سیلی قوی دارد و چه جای خطرناکی است.
ندیده‌ست ایام، فیلی چنین
کزو پر بود آسمان و زمین
هوش مصنوعی: روزی چنین موجودی را ندیده‌ایم که آسمان و زمین از وجودش پر باشد.
بود سایه‌اش ملک هندوستان
که گردون ندیده سوادی چنان
هوش مصنوعی: سایه او در هند مانند یک پادشاهی است که آسمان چنین دانشی را هرگز ندیده است.
گرفته فرو از سما تا سمک
به هم خلقتی برده گوی از فلک
هوش مصنوعی: از آسمان تا زمین، چیزهایی در هم آمیخته شده‌اند که نشانی از خلقت است. این نشان می‌دهد که همه چیز تحت تأثیر یکدیگرند و نشانه‌هایی از آسمان به زمین منتقل شده است.
فلک را به صورت چو گردد دچار
شود معنی جزو و کل آشکار
هوش مصنوعی: اگر آسمان دچار تغییراتی شود، مفهوم اجزای مختلف و کل کلیت آن آشکار خواهد شد.
بود معدن زیرکی پیکرش
تو گویی بود عقل کل در سرش
هوش مصنوعی: بدن او مانند مکانی پر از زیرکی و هوش است، گویی تمام عقل و دانایی در سر او جمع شده است.
به گوشش نظر کن شعورش بدان
دهد گوش پهن از فراست نشان
هوش مصنوعی: به او خوب نگاه کن، زیرا عقل و درک او را می‌توان از گوش‌های بزرگش فهمید.
ندارد به غیر از شنیدن هوس
بزرگان همه گوش باشند و بس
هوش مصنوعی: تنها چیزی که باقی مانده، شنیدن است و همه تنها گوش هستند و بس.
ز فهمیدگی‌ها، چو اهل یقین
نفهمیده ننهاده پا بر زمین
هوش مصنوعی: کسانی که به درک عمیق رسیده‌اند و یقین دارند، هیچ‌گاه نخواسته‌اند بر روی زمین تکیه بزنند یا در آن قرار بگیرند.
شمار نظر کرده در چشم مور
که دارد به قدر بزرگی شعور
هوش مصنوعی: تعداد نگاه‌هایی که در چشمان مور می‌کنی، به اندازه بزرگی عقل و آگاهی اوست.
ندارد به جز خاکساری هوس
کمال بزرگی همین است و بس
هوش مصنوعی: هیچ آرزویی به جز خاکساری و فروتنی برای دستیابی به بزرگی وجود ندارد و همین برای رسیدن به کمال کافی است.
ز وصفش فلک گفتگو می‌کند
بزرگی ز بالای او می‌کند
هوش مصنوعی: فلک (آسمان) درباره او صحبت می‌کند و به بزرگی و عظمتش افتخار می‌کند.
به خرطوم، ز اختر بود دانه‌چین
بزرگیش آن داده، بینیش این
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف جانداری اشاره دارد که با خرطوم خود به دانه‌ها دست پیدا می‌کند. به نوعی نشان‌دهنده ارتباط میان بزرگی و قدرت یک موجود با ویژگی‌های ظاهری آن، نظیر بینی‌اش است. به عبارت دیگر، به توانایی و ویژگی‌های خاص یک موجود اشاره دارد که در جستجوی منابع غذایی، به او کمک می‌کند.
خورد کشته آسمان را خوید
بزرگی به این تنگ‌چشمی که دید؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آیا این نگرش تنگ‌نظرانه و کوچک‌فکری، آنقدر بزرگ و عظیم است که به خاطر آن، آسمان هم از آن تحت تأثیر قرار گرفته و از آن آسیب می‌بیند؟
شود تکیه‌گاهش اگر کوه قاف
فتد کوه را از کمرگاه، ناف
هوش مصنوعی: اگر کوه قاف به عنوان تکیه‌گاه او قرار گیرد، می‌تواند آن را از میانه‌اش بشکافد.
گه پویه، بر خاک، پایی فشرد
که از ثقل، گاو زمین جان نبرد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، پا بر زمین می‌فشارد که به دلیل سنگینی‌اش، حتی گاوهای زمین نیز طاقت نمی‌آورند.
ز دندان به ناخن ندارد نیاز
که چندان که چینند، گردد دراز
هوش مصنوعی: نیازی به دندان ندارد که ناخن را بچیند؛ به اندازه‌ای که می‌چینند، طولانی می‌شود.
بود بر تن آیینه‌اش خوش‌نما
ز خاکستر آیینه یابد جلا
هوش مصنوعی: تن او مانند آینه‌ای زیباست که از خاکستر، زیبایی و درخشندگی دوباره‌ای به دست می‌آورد.
ندانم که بی پایه آسمان
به بالای او رفته چون فیل‌بان؟
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا آسمان بی‌پایه به بالای او رفته، مانند کسی که می‌خواهد در دل بی‌پایه‌ای مانند فیل زندگی کند؟
نهد بر سر سایه خود چو پای
نجنبد دگر چون شب غم ز جای
هوش مصنوعی: اگر سایه‌اش را بر سر خود بگذارد و دیگر حرکتی نکند، همچون شبی که غم از جایش برمی‌خیزد.