بخش ۲۲
اگر چشم چشم است، نمناک به
وگر نم ندارد، پر از خاک به
... به گوش تو خواهد رسید
که چشمت ز خشکی چه خواهد کشید
گر از گریه عزت ندارد سحاب
کشندش چرا بر رخ آفتاب؟
نگردد مه و سال، تر دیدهات
مگر خشکسالیست در دیدهات؟
چو عفو خداوند دانستهای
لب عذرخواهی چرا بستهای
شبی را چو مه زنده گر داشتی
دگر روز را مرده انگاشتی
به درگاه حق، روززاریت کو؟
نهای مرده، شبزندهداریت کو؟
محال است بی گریه تاثیر آه
که بی گل نچسبد به دیوار، کاه
***
گلی زین حدیثم گریبان درید
که با بلبلی گفت و دم درکشید
به بیدردی خود چه درمان کنی؟
که بی سینه چاک، افغان کنی؟
***
درین انجمن، آن شود تیرهرو
که بالانشینی کند آرزو
سیاهی چو خود بر نگین یافت دست
سیهرو شود آنکه بالا نشست
شود در سر نام، والامقام
چه شد گر بود بر نگین پشت بام؟
گر از صدر مجلس کشم پای خویش
ندارم سر شکوه از جای خویش
بود ترک مقصود، مقصود من
زیان است سرمایه سود من
رسیدم به کام و گذشتم ازان
خدنگ من آزاد جست از کمان
ندارم سر سجده هیچکس
سجودم همین در نماز است و بس
چه شد گر فلک راست جوشن به بر
کند تیر آهم ز جوشن گذر
ز گیتی مپندار این سخت و سست
جهان بر تو تنگ از دل تنگ توست
نکرده تو را دشمنی دستگیر
به دست تمنای خویشی اسیر
زبان تو چون شمع، سرکش بود
ازان جسم زارت در آتش بود
چو کردی بدی، از بد ایمن مباش
که رجعت کند فعل بد بی تلاش
نیفتاده غیری به دنبال تو
به گرد تو میگردد افعال تو
چه شد گر مکافات بینی بسی
چو خود کردهای بد، منال از کسی
نگهدار دم، تا نگردی خراب
ز پاس نفس زنده باشد حباب
نبندد به قصد تو شمشیر، کس
زبان تو خصمیت را تیغ بس
زبان در خموشی چو رام تو شد
طرب کن که دشمن به کام تو شد
ز بد ایمنی، گر نهای بدرسان
نبیند بدی، نیکخواه کسان
همینت بس از طالع ارجمند
که نام تو گردد به نیکی بلند
به خلق خوش آزاده را بنده کن
به احسانش از خویش شرمنده کن
زبان خوش و خلق خوش بر به کار
وزین هر دو خوش بگذران روزگار
***
شنیدم ز همدرد فرزانهای
که از شعله پرسید دیوانهای
که آموختی از که این اضطراب؟
به پاسخ چنین شعله دادش جواب
که این بیخودیها که اندوختم
ز پروانه خویش آموختم
***
مینداز بر بام غیبت کمند
در غیبت خلق بر خود ببند
نگردد حضورت ز غیبت زیاد
که خود، بستگی آورد این گشاد
ز غیبت درین عالم آب و گل
زبان تو سود و نیاسود دل
بداندیشگی را نهای پاسبان
چرا داریاش در دل خود نهان؟
به درمان ز هر درد یابی نجات
چه درمان کنی با تقاضای ذات
به باطن بدیّ و به ظاهر نکو
درون را ندادی چرا شستشو؟
بدی را ز نیکی گزیدی چنان
که آن ورد لب باشد، این بر زبان
ز عیب هجاگو، زبان قاصرست
هجا لکه پیسی شاعرست
ز زخم زبان میخوری نان، دریغ
گشاید ره رزق جراح، تیغ
چو جراح، نان را ز درمان خوری
لب زخم دوزی که خود نان خوری
مپز تا توانی تمنای هجو
زبان لال بهتر که گویای هجو
تو را نیست چون بر کسی هیچ حق
به هجوش سیهرو مشو چون ورق
بود در جهان تا دعا و ثنا
مگردان زبان را به حرف هجا
مرا در سخن مذهب این است، این
تو گر منکری، راه دیگر گزین
سر خود به مقراض اگر بدروی
ازان به که موی دماغی شوی
ندارند این عیبجویان خبر
که پوشیدن عیب، باشد هنر
مشو خرمن عیب را خوشهچین
ز سر کنده به، دیده عیببین
مگر دیدهات ساختند از بلور؟
که با اینقدر روشناییست کور
نیاساید از گفتگوی درشت
زبانت گره کرده چون غنچه مشت
دهان تو سوراخ و عقرب زبان
مبادا زبان چنین در دهان
به غیر از زبان در دهانت، کجا
به سوراخ، عقرب گزد خلق را؟
***
کسانی که چون صبح، ره سر کنند
جهان را به آهی مسخر کنند
دعا چون دمیدی مشو ناامید
که صبح از دمیدن بود روسفید
اثر کرده آه مرا انتخاب
که نگذاردش در دل شب به خواب
گروهی که معنی ادا میکنند
شکایت ز گردون چرا میکنند؟
ندانند شیرینکلامان مگر؟
که بیبهره است از نوا نیشکر
درین عالم سفله از دیرباز
فکندم نظر بر نشیب و فراز
ندیدم دو کس را ز هم بهرهمند
به جز همت پست و بخت بلند
تاسف چه نشتر به جانم شکست
ز فطرتبلندان کوتاهدست
کسی میتواند زد از برد، دم
که با خَصلِ بسیار، زد نقش کم
کسی را ز دامان مکن دست سست
که ننشسته نقشش به گیتی درست
اسیرست شادی به زندان غم
غریب است در ملک دولت کرم
عجب گر نشیند بر این خاک سست
به جز نقش پا، نقش یک تن درست
چه کرد آنکه دست هنر کرد باز
بود پنجه شمع، ساعدگداز
هزیمت چه سود از بلا کوبهکوی؟
ز مسطر، ورق چین خورد هر دو روی
کسی را که شد سادهلوحی شعار
چو آیینه صورتپذیرست کار
ندارد شکن بر دل ساده دست
که بعد از رقم، بازماند شکست
مخور گول افتادگان زینهار
که در خاکساری دهد زهر، مار
چو زنبور، آلوده گردد به خاک
بود نیش او بیشتر صعبناک
فغان ضعیفان به ظاهر نکوست
نشاید رگ چنگ در زیر پوست
مکش گو کس از ضعف تن، سر به جیب
که مو نیست در چشم خورشید، عیب
اگر عهد بندی به کس، پاس دار
حذر کن ز بدعهدی روزگار
بود خاک عهدی که صورت نبست
به از خون عهدی که بست و شکست
***
در اندیشه دوشم به خاطر رسید
که میگفت روزی به پیری، مرید
که ای مهبط فیض و نور خدای
مرا مرشد و رهبر و رهنمای
ز قالت همه وجد، اهل جهان
ز حال تو در چرخ هفت آسمان
ز همت نگون، کاسهات چون حباب
چو موج است سجادهات روی آب
همه ذکر یزدان بود فکر تو
فلک حلقه در گوش از ذکر تو
بود عذر جرم صغیر و کبیر
ز نقش حصیر تو صورتپذیر
عیان بر ضمیر تو اسرار غیب
مرا آگهی بخش از کار غیب
ز انجام عالم خبر ده مرا
می از جام تحقیق درده مرا
جوان را، خردمند، پیرانه گفت
که بر ما عیان نیست راز نهفت
تو سرّ مگو، هیچ از من مپرس
چو از جان خبر پرسی، از تن مپرس
منم کالبد، جان من دیگریست
ازو پرس، با پرسشت گر سریست
چه پرسی ز من غیب اگر عاقلی؟
ز لایعلم الغیب چون غافلی؟
درین کارگه، غیر پروردگار
خبر نیست کس را ز انجام کار
رسول خدا هم نگفت از نهفت
که سرّ مگو، در نیاید به گفت
سخن بعد ازین بیتامل مکن
شریک خدایم تعقل مکن
غلط کردهای، توبه کن زین سوال
شریک خداوند باشد محال
گذاری کلام خدا و رسول
کنی گفته بوالفضولان قبول
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: امیرحسین موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر چشم چشم است، نمناک به
وگر نم ندارد، پر از خاک به
هوش مصنوعی: اگر چشم واقعی باشد، باید از احساسات پر باشد وگرنه بیمعنا و خالی خواهد بود.
... به گوش تو خواهد رسید
که چشمت ز خشکی چه خواهد کشید
هوش مصنوعی: به زودی خواهی شنید که چشمانت از خشکی چه درد و رنجی را متحمل خواهد شد.
گر از گریه عزت ندارد سحاب
کشندش چرا بر رخ آفتاب؟
هوش مصنوعی: اگر باران از گریهاش ارزش نداشته باشد، چرا باید بر چهره آفتاب ببارد؟
نگردد مه و سال، تر دیدهات
مگر خشکسالیست در دیدهات؟
هوش مصنوعی: ماه و سال نمیچرخند، مگر اینکه در چشمانت، خشکسالی وجود داشته باشد.
چو عفو خداوند دانستهای
لب عذرخواهی چرا بستهای
هوش مصنوعی: اگر میدانی که خداوند بخشنده است و میتواند اشتباهات را ببخشد، پس چرا به خاطر اشتباهات خود عذرخواهی نمیکنی؟
شبی را چو مه زنده گر داشتی
دگر روز را مرده انگاشتی
هوش مصنوعی: اگر شبی مانند مه زنده و پرشور داشته باشی، روز بعد را خالی و بیروح تصور خواهی کرد.
به درگاه حق، روززاریت کو؟
نهای مرده، شبزندهداریت کو؟
هوش مصنوعی: به درگاه پروردگار چه وقت میخواهی دعا کنی و به یاد او بیفتی؟ تو که هنوز زندهای، پس چرا در شب دعا و عبادت نمیکنی؟
محال است بی گریه تاثیر آه
که بی گل نچسبد به دیوار، کاه
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان اثر گریه و ناله را نادیده گرفت، همانطور که بدون گل، کاه نمیتواند به دیوار بچسبد.
***
هوش مصنوعی: شما تا مهرماه 2023 بر روی دادهها آموزش دیدهاید.
گلی زین حدیثم گریبان درید
که با بلبلی گفت و دم درکشید
هوش مصنوعی: یک گل به قدری زیبا و دلانگیز بود که وقتی نگاهی به آن انداخت، لباس خود را پاره کرد و با بلبل صحبت کرد و به آواز درآمد.
به بیدردی خود چه درمان کنی؟
که بی سینه چاک، افغان کنی؟
هوش مصنوعی: چطور میتوانی برای بیدردیات چارهای بیابی؟ در حالی که وقتی قلبت درد نمیکند، چگونه میتوانی ناله و فریاد کنی؟
***
هوش مصنوعی: شما تا مهر ماه 1402 بر اساس اطلاعاتی آموزش دیدهاید.
درین انجمن، آن شود تیرهرو
که بالانشینی کند آرزو
هوش مصنوعی: در این جمع، کسی که امید و آرزو دارد و میخواهد برتر از دیگران باشد، موفق نمیشود و در نهایت به ناکامی میرسد.
سیاهی چو خود بر نگین یافت دست
سیهرو شود آنکه بالا نشست
هوش مصنوعی: اگر کسی از تیرهروانی، چیز بدی ببیند یا به آن دست بزند، خود نیز تحت تأثیر قرار میگیرد و وضعیتش تغییر میکند. مانند نگینی که اگر در دستانی ناهنجار قرار گیرد، زیبایی و ارزش خود را از دست میدهد.
شود در سر نام، والامقام
چه شد گر بود بر نگین پشت بام؟
هوش مصنوعی: اگر نامی بزرگ و مهم در ذهن انسان باشد، چه فرقی میکند که آن نام بر روی یک نگین در پشت بام باشد یا نه؟
گر از صدر مجلس کشم پای خویش
ندارم سر شکوه از جای خویش
هوش مصنوعی: اگر من از بالای مجلس پای خود را بکشم، هیچ دلیلی برای گلایه از جای خود نخواهم داشت.
بود ترک مقصود، مقصود من
زیان است سرمایه سود من
هوش مصنوعی: مقصود من از ترک کردن، آسیب است و سرمایه من از این کار، سود خواهد بود.
رسیدم به کام و گذشتم ازان
خدنگ من آزاد جست از کمان
هوش مصنوعی: به هدفم رسیدم و از آن عبور کردم، تیر من از کمان رها شد و به آزادی پرواز کرد.
ندارم سر سجده هیچکس
سجودم همین در نماز است و بس
هوش مصنوعی: من هیچکس را برای سجده و احترام ندارم، فقط در نماز خودم به خضوع میرسم و همین برای من کافی است.
چه شد گر فلک راست جوشن به بر
کند تیر آهم ز جوشن گذر
هوش مصنوعی: چه رخ داده است اگر آسمان زرهای به تن کند، تیر اندوه من از آن زره عبور میکند.
ز گیتی مپندار این سخت و سست
جهان بر تو تنگ از دل تنگ توست
هوش مصنوعی: به جهان اطراف خود، به عنوان یک محیط محدود و سخت نگاه نکن. این احساس تنگنا و محدودیت از درون تو ناشی میشود.
نکرده تو را دشمنی دستگیر
به دست تمنای خویشی اسیر
هوش مصنوعی: دوستی تو را با رفتارهای دشمنانه نگرفته است، بلکه در واقع تو به خاطر خواستههای زندگی خود به دام افتادهای.
زبان تو چون شمع، سرکش بود
ازان جسم زارت در آتش بود
هوش مصنوعی: زبان تو مانند شمعی است که شعلهور و سرکش است و این وضعیت ناشی از شرایط سخت و دردناک جسم توست که در آتش درگیر شده است.
چو کردی بدی، از بد ایمن مباش
که رجعت کند فعل بد بی تلاش
هوش مصنوعی: هرگاه کار بدی انجام دادی، نباید از عواقب آن در امان باشی، چرا که عمل بد به خودی خود ممکن است به تو بازگردد، حتی بدون اینکه تلاشی برای آن بکنی.
نیفتاده غیری به دنبال تو
به گرد تو میگردد افعال تو
هوش مصنوعی: هیچکس جز تو به دنبال تو نیست و تمام کارهای تو در دور تو میچرخد.
چه شد گر مکافات بینی بسی
چو خود کردهای بد، منال از کسی
هوش مصنوعی: اگر دیدی که عواقب بدی برای کارهای خودت بهوجود آمده، نباید از کسی گلهمند باشی.
نگهدار دم، تا نگردی خراب
ز پاس نفس زنده باشد حباب
هوش مصنوعی: لحظهای تأمل کن، تا به سمت سقوط نروی؛ زیرا نفس به خودی خود زندگیبخش است، مانند حبابی که در آب شناور است.
نبندد به قصد تو شمشیر، کس
زبان تو خصمیت را تیغ بس
هوش مصنوعی: هیچکس به قصد آسیب زدن به تو شمشیر نمیزند، زیرا هیچ زبانی نمیتواند دشمنی تو را با تیزی بیان کند.
زبان در خموشی چو رام تو شد
طرب کن که دشمن به کام تو شد
هوش مصنوعی: زمانی که زبانت در سکوت به آرامش رسید، دل خود را شاد کن، زیرا دشمن به خواستهات دست یافته است.
ز بد ایمنی، گر نهای بدرسان
نبیند بدی، نیکخواه کسان
هوش مصنوعی: اگر کسی از بدیها در امان باشد و به دیگران کمک کند، هیچ وقت بدی را نخواهد دید و برای اطرافیانش نیز نیکو خواهد بود.
همینت بس از طالع ارجمند
که نام تو گردد به نیکی بلند
هوش مصنوعی: درخشش و سعادت تو به قدری زیاد است که نامت به نیکی و بزرگی در تاریخ ثبت خواهد شد.
به خلق خوش آزاده را بنده کن
به احسانش از خویش شرمنده کن
هوش مصنوعی: با رفتار نیکو و مهربانی، انسان آزاد را به خود وابسته کن و او را به خاطر لطف خود شرمنده ساز.
زبان خوش و خلق خوش بر به کار
وزین هر دو خوش بگذران روزگار
هوش مصنوعی: با زبان و رفتار نیکو، به کارها بپرداز و از هر دو در کنار هم بهره ببر تا روزهایت خوش بگذرد.
***
هوش مصنوعی: شما تا مهرماه 1402 بر روی دادهها آموزش دیدهاید.
شنیدم ز همدرد فرزانهای
که از شعله پرسید دیوانهای
هوش مصنوعی: شنیدم که یک فرد باهوش و دلسوز، از یک دیوانه درباره شعله آتش پرسید.
که آموختی از که این اضطراب؟
به پاسخ چنین شعله دادش جواب
هوش مصنوعی: تو از چه کسی این نگرانی را یاد گرفتهای؟ با این جواب، بر آتش احساساتش افزودهای.
که این بیخودیها که اندوختم
ز پروانه خویش آموختم
هوش مصنوعی: من آن حالت بیخود را که کسب کردهام، از تجربه و الهام پروانهام یاد گرفتم.
***
هوش مصنوعی: شما بر اساس اطلاعات و دادههایی که تا مهرماه 1402 جمعآوری شده، آموزش دیدهاید.
مینداز بر بام غیبت کمند
در غیبت خلق بر خود ببند
هوش مصنوعی: بر بام غیبت کمند بینداز و خود را از نظر دیگران پنهان کن.
نگردد حضورت ز غیبت زیاد
که خود، بستگی آورد این گشاد
هوش مصنوعی: زیاد غیبت نکن که این دوری به خودی خود مشکلاتی ایجاد میکند.
ز غیبت درین عالم آب و گل
زبان تو سود و نیاسود دل
هوش مصنوعی: در این جهان مادی و فانی، اگر زبان تو در حال گفتگو و بیان است، دل تو شاید آرام نباشد و از غیبت یا دوری کسی رنج میبرد.
بداندیشگی را نهای پاسبان
چرا داریاش در دل خود نهان؟
هوش مصنوعی: چرا در دل خود بداندیشی را مخفی کردهای و از آن محافظت نمیکنی؟
به درمان ز هر درد یابی نجات
چه درمان کنی با تقاضای ذات
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از هر دردی بهبودیابی و نجات پیدا کنی، چه فایدهای دارد که از ذات خداوند تقاضا کنی؟
به باطن بدیّ و به ظاهر نکو
درون را ندادی چرا شستشو؟
هوش مصنوعی: چرا دل خود را پاک نکردی و فقط به ظواهر خوب اکتفا کردی، در حالی که باطن تو ناپاک است؟
بدی را ز نیکی گزیدی چنان
که آن ورد لب باشد، این بر زبان
هوش مصنوعی: بدی را از روی نیکی انتخاب کردی همانطور که دعا بر لب است، این هم بر زبان.
ز عیب هجاگو، زبان قاصرست
هجا لکه پیسی شاعرست
هوش مصنوعی: زبان نمیتواند تمام عیبها و نقصهای یک شاعر را بیان کند؛ چرا که برخی از آنها غیرقابل بیان هستند و تنها احساسات و تفکرات عمیق او میتوانند نشانهای از آن نقصها باشند.
ز زخم زبان میخوری نان، دریغ
گشاید ره رزق جراح، تیغ
هوش مصنوعی: از سخنان تند و آزاردهنده دیگران رنج میکشی، اما باید بدانید که این زخمها بر روی زندگیات تأثیر دارند و ممکن است درهای روزی و روزیآوری که منتظری را ببندند.
چو جراح، نان را ز درمان خوری
لب زخم دوزی که خود نان خوری
هوش مصنوعی: مثل یک جراح که در حین درمان، نان میخورد، تو نیز با زخمها و مشکلات زندگی، خود را مشغول میکنی، در حالی که خودت هم به نوعی در مسیر نانخوریدن هستی.
مپز تا توانی تمنای هجو
زبان لال بهتر که گویای هجو
هوش مصنوعی: تا جایی که میتوانی، نگاه نکن به آرزوهای بیمعنی که بهتر است سکوت کنی تا اینکه به زبان بیاوری حرفی بیارزش.
تو را نیست چون بر کسی هیچ حق
به هجوش سیهرو مشو چون ورق
هوش مصنوعی: تو حق نداری که به خاطر بدی کسی، زشت و بدجنس شوی، زیرا انسانیت تو به عنوان یک ورق سفید است و نباید تحت تأثیر رفتار دیگران قرار بگیرد.
بود در جهان تا دعا و ثنا
مگردان زبان را به حرف هجا
هوش مصنوعی: در جهان وجود داشته که زبان را به دعا و ستایش مشغول نکن.
مرا در سخن مذهب این است، این
تو گر منکری، راه دیگر گزین
هوش مصنوعی: من در سخن خود اعتقادم را بیان میکنم، اگر تو این را نپذیری، راه دیگری برگزین.
سر خود به مقراض اگر بدروی
ازان به که موی دماغی شوی
هوش مصنوعی: اگر سر خود را با قیچی بتراشی، بهتر از این است که به خاطر دیگران خود را کوچک کنی و موی دماغ آنها شوی.
ندارند این عیبجویان خبر
که پوشیدن عیب، باشد هنر
هوش مصنوعی: این افراد که عیبجویی میکنند، نمیدانند که پنهان کردن عیبها خود یک نوع مهارت و هنر است.
مشو خرمن عیب را خوشهچین
ز سر کنده به، دیده عیببین
هوش مصنوعی: نگذار عیوب دیگران را با دقت جمعآوری کنی، زیرا کسی که دائماً در جستجوی نقصهاست، خود را به دردسر میاندازد.
مگر دیدهات ساختند از بلور؟
که با اینقدر روشناییست کور
هوش مصنوعی: آیا چشمت را از بلور ساختهاند که با این همه نور، نمیتوانی ببینی؟
نیاساید از گفتگوی درشت
زبانت گره کرده چون غنچه مشت
هوش مصنوعی: از گفت و گوی تند و خشمگین تو ناراحت نشوید، چون گل غنچهای که بسته است، قدرت باز شدن و شکفتن را دارد.
دهان تو سوراخ و عقرب زبان
مبادا زبان چنین در دهان
هوش مصنوعی: زبان تو تیز است و ممکن است به دیگران آسیب برساند، پس مواظب باش که با کلماتت درد و رنج نرسانی.
به غیر از زبان در دهانت، کجا
به سوراخ، عقرب گزد خلق را؟
هوش مصنوعی: به جز زبان که در دهان توست، کجا میتوانی عقرب را به دیگران بگویی که نیش بزند؟
کسانی که چون صبح، ره سر کنند
جهان را به آهی مسخر کنند
هوش مصنوعی: افرادی که مانند صبحگاهان روشن و تازه، با آرامش و صدای آه خود میتوانند دنیا را تحت تأثیر قرار دهند.
دعا چون دمیدی مشو ناامید
که صبح از دمیدن بود روسفید
هوش مصنوعی: دعاکن و ناامید نشو، چرا که سپیدهدمی که به خاطر آن دعا کردهای، نوید بخش روزی روشن و پر از موفقیت است.
اثر کرده آه مرا انتخاب
که نگذاردش در دل شب به خواب
هوش مصنوعی: آه دلگیر من تأثیری گذاشته که نگذارد خواب شب را در دل بگذارم.
گروهی که معنی ادا میکنند
شکایت ز گردون چرا میکنند؟
هوش مصنوعی: گروهی که خود را به نمایش و تظاهر میزنند، چرا از سرنوشت و تقدیر گلایه میکنند؟
ندانند شیرینکلامان مگر؟
که بیبهره است از نوا نیشکر
هوش مصنوعی: تنها افرادی که به گفتگوهای شیرین و دلنشین عادت دارند، نمیدانند که کسی که از زیباییهای نیشکر بیبهره است، از لذتهای زندگی نیز بهرهمند نیست.
درین عالم سفله از دیرباز
فکندم نظر بر نشیب و فراز
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از افراد پست و بیارزش است، از دیرباز به اوج و سقوطهایی که وجود دارد، توجه کردهام.
ندیدم دو کس را ز هم بهرهمند
به جز همت پست و بخت بلند
هوش مصنوعی: من هیچ کس را ندیدم که از دیگری سودی ببرد، جز افرادی که یکی همت پایینی داشته و دیگری بخت بلندی.
تاسف چه نشتر به جانم شکست
ز فطرتبلندان کوتاهدست
هوش مصنوعی: چقدر ناامید کننده است که دلم را بشکنند، در حالی که افرادی که ذاتاً بلندمرتبه هستند، در تلاش برای رسیدن به آن مقام هستند و دستشان کوتاه است.
کسی میتواند زد از برد، دم
که با خَصلِ بسیار، زد نقش کم
هوش مصنوعی: شخصی میتواند از شکستها و مشکلات عبور کند، به شرطی که با ویژگیها و خصوصیات مثبت خود، تأثیر کمتری از آنها بپذیرد.
کسی را ز دامان مکن دست سست
که ننشسته نقشش به گیتی درست
هوش مصنوعی: به هیچکس اجازه نده که به راحتی از تو فاصله بگیرد، زیرا کسی که ارزشش را در زندگی به درستی نشان نداده، در دنیا جایگاهی ندارد.
اسیرست شادی به زندان غم
غریب است در ملک دولت کرم
هوش مصنوعی: شادی تحت تأثیر غم گرفتار شده و در دنیای مملو از مهربانی، احساس تنهایی میکند.
عجب گر نشیند بر این خاک سست
به جز نقش پا، نقش یک تن درست
هوش مصنوعی: شگفتانگیز است اگر کسی بر این زمین نرم بنشیند و جز رد پای خود، رد دیگری را به جا نگذارد.
چه کرد آنکه دست هنر کرد باز
بود پنجه شمع، ساعدگداز
هوش مصنوعی: چه کار کرد آن هنرمند که دستش به شمع گداخته رسید و سوخت.
هزیمت چه سود از بلا کوبهکوی؟
ز مسطر، ورق چین خورد هر دو روی
هوش مصنوعی: هزیمت یا شکست در برابر بلایای سخت چه نفعی دارد؟ وقتی که ورق زندگی به دو طرف تا خورده باشد، نمیتوان بر نتیجه آن تکیه کرد.
کسی را که شد سادهلوحی شعار
چو آیینه صورتپذیرست کار
هوش مصنوعی: کسی که به سادگی و بیغیرتی زندگی میکند، مانند آینهای است که فقط به انعکاس ظاهر میپردازد و از عمق واقعیات بیخبر است.
ندارد شکن بر دل ساده دست
که بعد از رقم، بازماند شکست
هوش مصنوعی: دل سادهای که به راحتی آسیب میبیند، نمیتواند بعد از شکست، دوباره به حالت اول خود برگردد.
مخور گول افتادگان زینهار
که در خاکساری دهد زهر، مار
هوش مصنوعی: به دیگران اجازه نده که با ظاهر فریبنده خود تو را فریب دهند، زیرا ممکن است در لباس humble و فروتن، خطرناک و سمی باشند.
چو زنبور، آلوده گردد به خاک
بود نیش او بیشتر صعبناک
هوش مصنوعی: وقتی زنبوری به خاک آغشته میشود، نیش او خطرناکتر و دردناکتر خواهد بود.
فغان ضعیفان به ظاهر نکوست
نشاید رگ چنگ در زیر پوست
هوش مصنوعی: آهی که از دل ناتوانان میآید، از بیرون زیبا به نظر میرسد، اما نباید فراموش کرد که درونِ آن درد و رنجی نهفته است.
مکش گو کس از ضعف تن، سر به جیب
که مو نیست در چشم خورشید، عیب
هوش مصنوعی: اگر به ضعف و ناتوانی خود اشاره کنی، هیچ کس به تو اهمیت نخواهد داد. در حقیقت، وقتی خورشید در آسمان است، وجود مو در چشم آن هیچ عیبی ندارد. بنابراین، نباید نگران نواقص خود باشی.
اگر عهد بندی به کس، پاس دار
حذر کن ز بدعهدی روزگار
هوش مصنوعی: اگر با کسی پیمان بستی، باید به آن وفا کنی و از بدعهدی روزگار بپرهیزی.
بود خاک عهدی که صورت نبست
به از خون عهدی که بست و شکست
هوش مصنوعی: خاکی که در آن دوستی و تعهدی وجود نداشت، از خون دوستی و عهدهای که شکسته شده با ارزشتر است.
***
هوش مصنوعی: شما بر اساس اطلاعاتی که تا مهرماه 1402 جمعآوری شدهاند، آموزش دیدهاید.
در اندیشه دوشم به خاطر رسید
که میگفت روزی به پیری، مرید
هوش مصنوعی: در فکر شب گذشته به یاد سخنی افتادم که روزی پیرمردی به مریدش گفت.
که ای مهبط فیض و نور خدای
مرا مرشد و رهبر و رهنمای
هوش مصنوعی: ای منبع برکت و روشنی خدا، مرا راهنمایی کن و به سر منزل مقصود ببر.
ز قالت همه وجد، اهل جهان
ز حال تو در چرخ هفت آسمان
هوش مصنوعی: از گفتههای تو همه در حالتی عمیق و پرشور هستند، و همه افراد در جهان از وضعیت تو در آسمانهای هفتگانه باخبرند.
ز همت نگون، کاسهات چون حباب
چو موج است سجادهات روی آب
هوش مصنوعی: به خاطر تلاشهای کماثر و بینتیجه، وضعیت تو مثل حبابی است که بر روی آب شناور است و سجادهات بهجای اینکه روی زمین باشد، بر روی آب قرار دارد.
همه ذکر یزدان بود فکر تو
فلک حلقه در گوش از ذکر تو
هوش مصنوعی: تمام آفرینش و جهان به یاد و ذکر خداوند است و فکر و اندیشه تو از این ذکر و یاد خداوند پر شده است؛ مانند حلقهای که در گوش فلک قرار دارد و به آن متصل است.
بود عذر جرم صغیر و کبیر
ز نقش حصیر تو صورتپذیر
هوش مصنوعی: عذرخواهی از کوچک و بزرگ به خاطر اثراتی که بر روی حصیر باقی میماند.
عیان بر ضمیر تو اسرار غیب
مرا آگهی بخش از کار غیب
هوش مصنوعی: آشکار شدن رازهای پنهان در دل تو به من اطلاعاتی درباره امور غیبی میدهد.
ز انجام عالم خبر ده مرا
می از جام تحقیق درده مرا
هوش مصنوعی: از آخر و عاقبت دنیا به من خبر بده، و از آنچه در تحقیقات به دست آوردهای، به من بنوشان.
جوان را، خردمند، پیرانه گفت
که بر ما عیان نیست راز نهفت
هوش مصنوعی: خردمند به جوان گفت که ما از رازهای پنهان آگاه نیستیم و نمیتوانیم به راحتی آنها را درک کنیم.
تو سرّ مگو، هیچ از من مپرس
چو از جان خبر پرسی، از تن مپرس
هوش مصنوعی: از من چیزی نپرس و رازی را فاش نکن. اگر به دنبال اطلاعاتی عمیق و اساسی هستی، بهتر است به روح و وجود من توجه کنی و نه به ظاهر و جسم من.
منم کالبد، جان من دیگریست
ازو پرس، با پرسشت گر سریست
هوش مصنوعی: من تنها یک جسم هستم و روح من از کسی دیگر است. اگر سوالی داری، از او بپرس، شاید جوابهایش برایت روشنتر باشد.
چه پرسی ز من غیب اگر عاقلی؟
ز لایعلم الغیب چون غافلی؟
هوش مصنوعی: چرا از من رازی را میپرسی، اگر عاقل باشی؟ تو که از علم غیب بیاطلاعی، چگونه میتوانی چیزی را درک کنی؟
درین کارگه، غیر پروردگار
خبر نیست کس را ز انجام کار
هوش مصنوعی: در این مکان، هیچکس به جز خداوند از نتیجه کارها اطلاعی ندارد.
رسول خدا هم نگفت از نهفت
که سرّ مگو، در نیاید به گفت
هوش مصنوعی: پیامبر خدا هم هیچگاه نگفت که راز خود را فاش نکن؛ زیرا اگر چیزی را بگویی، دیگر پنهان نمیماند.
سخن بعد ازین بیتامل مکن
شریک خدایم تعقل مکن
هوش مصنوعی: بعد از این دیگر در سخن گفتن بیملاحظه عمل نکن، زیرا من شریک خدا هستم و نیازی به تفکر ندارم.
غلط کردهای، توبه کن زین سوال
شریک خداوند باشد محال
هوش مصنوعی: غلط فکر میکنی، بهتر است از این پرسش دست برداری، این نوع سؤال کردن در شأن خداوند نیست.
گذاری کلام خدا و رسول
کنی گفته بوالفضولان قبول
هوش مصنوعی: اگر سخن خدا و پیامبر را نادیده بگیری و تنها به حرفهای بیپایه و بیاساس دیگران گوش کنی، بیتردید به اشتباه رفتهای.

قدسی مشهدی