گنجور

بخش ۱۷

به منت برآید اگر آفتاب
همه عمر را شب شمار و بخواب
دل از درد خواهش تنک می‌شود
گرانبار منت سبک می‌شود
ازان پست و پامال شد این‌چنین
که منت‌کش آسمان شد زمین
به رازق نداری مگر اعتقاد؟
که منت کشی بهر رزق از عباد
طمع را چنان زن به شمشیر کین
که رنگین نگردد ز خونش زمین
چنان در دل آرزو زن شرر
که روزن نیابد ز دودش خبر
حسد را چنان شعله زن در نهاد
که خاکسترش گم کند پی ز باد
***
کسی را قدم بر خطایی نرفت
که ناخوانده هرگز به جایی نرفت
چو ناخوانده هرجا رود آفتاب
رخ از زردی چهره گو برمتاب
ز خواندن ندیدیم ما جز سواد
تو ناخوانده‌ای، کس به روزت مباد
چو بالین و بستر کنی خاک و خشت
مرو بی طلب، گرچه باشد بهشت
صبا چون نگردد ازین نغمه داغ؟
که ناخوانده، بلبل نیاید به باغ
منه روی، ناخوانده در هیچ باب
که گردد ز خواندن، دعا مستجاب
ببین خواندگان را بدین واپسی
تو ناخوانده‌ای، چون به جایی رسی؟
***
دلم چون زبان قلم گشته شق
ز ربط دورویان به هم چون ورق
ازیشان به هر صحبتی کلفتی‌ست
دو روبند و بیرو، عجب صحبتی‌ست
چو خون در رگ و ریشه هم دوند
که شاید مزید فسادی شوند
سوی خبث ظاهر توان برد راه
خدا دارد از خبث باطن نگاه
به ظاهر شریکند در مال هم
به باطن حسد برده بر حال هم
به گرم اختلاطی چو شیر و شکر
ولی برق در خرمن یکدگر
خورند آنقدر آب بر یاد هم
که گردند سیلاب بنیاد هم
چو با هم نوای طرب می‌زنند
نوای دگر زیر لب می‌زنند
بود خوش‌ادا گرچه هر مویشان
ادای دگر دارد ابرویشان
نداده ز کف رشته مکر و فن
سر رشته باید چنین داشتن
به هم در نفاق از سخن‌های دور
ندیده کسی غیبتی در حضور
ازان کس که با او کسی راز گفت
ز صد عیب، یک عیب نتوان نهفت
به هم آمده راست لیکن خلاف
به جو آبشان رفته، اما نه صاف
به هم، عهد این قوم، مست است سخت
چو پیوند برگ خزان با درخت
اگر پخته گویند اگر کرده خام
به نامحرمی، محرم هم تمام
زبان‌ها ز دل دور و دل از زبان
رفیقان صدساله ره در میان
زهی ناتمامان پرداخته
که دیده‌ست انگاره ساخته؟
سخن اینقدرها ازیشان چه سود
ز تعبیر خواب پریشان چه سود
پلنگی بود سایه این گروه
که دارند پشت از دورنگی به کوه
همه تافته رشته مکر و فن
چو سوزن به دوزندگی نیش زن
بلندست در شهر و کو نامشان
بلی طشت افتاده از بامشان
نجسته‌ست یک صیدشان از کمند
بر اوراق عیبند شیرازه‌بند
چو پیوسته در شستشوی همند
چرا دشمن آبروی همند؟
چو ریزند در میزبانی عرق
ندارند جز عیب هم بر طبق
خبردار از عیب هم موبه‌موی
معاذالله از دشمن دوست‌روی
به خاک از ملاقات زانویشان
گل زعفران ریزد از رویشان
کجا این گروه و کجا اتفاق
شریکند با هم، ولی در نفاق
بود رنگ کین ظاهر از رویشان
که سرمشق خبث است ابرویشان
همه عیب‌جوی و هنرناشناس
ازین قوم، حال هنر کن قیاس
همه در جدل با خدا دم‌به‌دم
که چون رزق این بیش، ازان است کم
اگر عیب‌جویی نباشد مراد
به سی سال از هم نیارند یاد
به غفلت ز دل برنیارند دم
تمام آگهی، لیک از عیب هم
بود کوه در چشمشان کم ز کاه
چو باشد دل دیگری تکیه‌گاه
می مهر، خون در رگ تاکشان
حسد را قوی ریشه در خاکشان
چو اورادخوانان پس از هر نماز
زبان کرده در طعن مردم دراز
بود گرمخون هر سر مویشان
ولی قحط خون است در رویشان
شب و روز با هم نمک می‌خورند
ازان تشنه خون یکدیگرند
کشند از پی عیب زاندازه بیش
به هر جا سری، جز گریبان خویش
زبان‌ها یکی کرده با یکدگر
به حرفی کزان دل ندارد خبر
به دل گشته خصم مروت همه
به کف تیغ و مشتاق فرصت همه
ز هم گرچه در پرده رسواترند
همان پرده یکدگر می‌درند
چو شیر و شکر عاشق یکدگر
ولی شیرخون، زهر قاتل شکر
شکستند چون موج در کار هم
چنین گرم دارند بازار هم
به هم، دست بیعت ازان می‌دهند
که انگشت بر عیب مردم نهند
شمارند تا عیب هم را تمام
چه انگشت کز شانه گیرند وام
اگر عیب می‌بود نام هنر
که می‌بود ازین قوم بی‌عیب‌تر؟
نباشند اگر خلق یک جای، به
رسن حلقه گردد، خورد چون گره
اگر پای غیبت رود از میان
چو ماهی ندارند گویی زبان
وگر حرف غیبت شود آشکار
قطار زبان سرکند شانه‌وار
برآیند هر دم به رنگ دگر
به هم صلحشان بهر جنگ دگر
همه فرش در خانه یکدگر
ز نقش پی یکدگر باخبر
ستانند از هم دوات و قلم
که محضر نویسند بر خون هم
برآرند با هم ز یک جیب سر
که بر هم شمارند دامان تر
هنر چون خس افتاده در دست و پا
گل عیب در چشمشان کرده جا
به آزردن یکدگر بیش و کم
نشینند چون داغ بر دست هم
ببوسند دست و ببرّند پا
که از هم نباشند یک دم جدا
چو اوراق پاشیده از یکدگر
نه بی‌ربط و نه ربطشان در نظر
به دلجویی از هم سخن واکشند
ولی ریسمان از ته پا کشند
به عقد اخوت به هم داده دست
که بر یوسف آمد ز اخوان شکست
***
پریشان‌دل از دست خویشان مباش
چو از تو نباشند ازیشان مباش
ببخش ای فلک بر دل ریش من
چه نیشم زنی، چون نه‌ای خویش من
نه یوسف از اخوان مضرّت کشید
که هرکس خود از خویش دید آنچه دید
ز یار و برادر، که دانی به است؟
برادر، اگر یار و یاری‌ده است
اگر هوشمندی، به خویشان مناز
بلایند خویشان، به ایشان مناز
ندانم گروهی که فهمیده‌اند
چرا خویش را خویش نامیده‌اند
ز پیوستن خلق، تجرید به
ز پیوند، بر شاخ روید گره
همین بس ز آسیب خویش و تبار
که از خویش آتش برآرد چنار
نهالی که خودرو بود از نخست
برِ نیک ندهد چو از خویش رست
ز تن هرچه روید، نباشد به جای
بود چیدن ناخن از دست و پای
پر و بالشان خوانی و بی‌خبر
که خصمند پروانه را بال و پر
مباش ایمن از خویش و پیوند خویش
که دریا خورد لطمه از موج بیش
گهی بی‌خطر کارت افتد به راه
که گیری ز اقرب و عقرب پناه
که جز اقربا نام عیب تو برد؟
چو نردیک، از دور نتوان شمرد
حذر کن حذر کآشنا آشناست
چو بیگانه عیبت ز بیگانه‌هاست
به کار تو بیگانه را کار نیست
بجز خویش در پوستین تو کیست؟
چو دارد ازین نغمه چنگ آگهی
کند از رگ خویش، پهلو تهی
رگ و ریشه‌ات گر نباشد چه عار؟
که ناخوش بود میوه ریشه‌دار
برآن رگ ضرورست نشتر زدن
که می‌پرورد خون فاسد به تن
رگ خون خویشی پلارک بود
که خود آفت لعل از رگ بود
چه شد زین که پیوند رگ از تن است؟
که عیب بزرگت رگ گردن است
نمی‌باید از خویش ایمن نشست
که بر سنگ خارا رگ آرد شکست
ز خویشان، دل خسته ویران بود
بلی دشمن کان، رگ کان بود
به ظاهر توان یافت دشمن ز دوست
چه دانی بدی‌های رگ زیر پوست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به منت برآید اگر آفتاب
همه عمر را شب شمار و بخواب
هوش مصنوعی: اگر تمام عمر را به خاطر شب‌ها و سختی‌ها ناراحت باشی و فکر کنی آفتاب و روشنی به تو نزدیک نمی‌شود، در این صورت ممکن است در نهایت با دلسوزی و لطف به کمک تو بیایند.
دل از درد خواهش تنک می‌شود
گرانبار منت سبک می‌شود
هوش مصنوعی: دل به خاطر درد و آرزوها فشرده و سنگین می‌شود، اما نهایتاً بار انتظار سبک می‌شود.
ازان پست و پامال شد این‌چنین
که منت‌کش آسمان شد زمین
هوش مصنوعی: زمین به قدری تحت فشار و ظلم قرار گرفته است که حتی آسمان هم به فکر نجات آن افتاده و از او حمایت می‌کند.
به رازق نداری مگر اعتقاد؟
که منت کشی بهر رزق از عباد
هوش مصنوعی: آیا جز به باور به روزی‌دهنده چیزی نداری؟ که برای به دست آوردن روزی از بندگان او انتظار داری.
طمع را چنان زن به شمشیر کین
که رنگین نگردد ز خونش زمین
هوش مصنوعی: طمع را با شمشیر کینه به گونه‌ای بزن که زمین به خونش رنگین نشود.
چنان در دل آرزو زن شرر
که روزن نیابد ز دودش خبر
هوش مصنوعی: چنان آرزو در دل خود شعله‌ور کن که دودی از آن بلند شود و هیچ‌کسی از آن خبر نداشته باشد.
حسد را چنان شعله زن در نهاد
که خاکسترش گم کند پی ز باد
هوش مصنوعی: حسادت به قدری در دل می‌سوزد که می‌تواند خاکستر خود را هم تحت تأثیر قرار دهد و در اثر باد ناپدید شود.
***
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شما پیشرفت کرده‌اید و به دانشی دست یافته‌اید که شما را قادر می‌سازد در زمینه‌های مختلف عمل کنید. این پیشرفت و آگاهی، شما را به جایی می‌رساند که می‌توانید با چالش‌ها روبرو شوید و در مسیر خود موفق باشید.
کسی را قدم بر خطایی نرفت
که ناخوانده هرگز به جایی نرفت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اشتباه قدمی برنداشت که بدون مطالعه و آگاهی هرگز به جایی نرسید.
چو ناخوانده هرجا رود آفتاب
رخ از زردی چهره گو برمتاب
هوش مصنوعی: هرجا که آفتاب بدون دعوت برود، چهره زرد از تابش آن را ترک می‌کند.
ز خواندن ندیدیم ما جز سواد
تو ناخوانده‌ای، کس به روزت مباد
هوش مصنوعی: ما از خواندن هیچ چیزی جز سواد تو نداشته‌ایم، پس هیچ کس در روزی مثل امروز نباشد.
چو بالین و بستر کنی خاک و خشت
مرو بی طلب، گرچه باشد بهشت
هوش مصنوعی: اگر بر بستر و رختخواب خود خاک و سنگ بگذاری، بی‌اینکه چیزی بخواهی، حتی اگر آنجا بهشت باشد، نباید از آن فاصله بگیری.
صبا چون نگردد ازین نغمه داغ؟
که ناخوانده، بلبل نیاید به باغ
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی چگونه می‌تواند از این آهنگ گرم عبور کند؟ چرا که بی‌خبر از آن، بلبل به باغ نخواهد آمد.
منه روی، ناخوانده در هیچ باب
که گردد ز خواندن، دعا مستجاب
هوش مصنوعی: به روی خود نیاور، در هیچ موضوعی که ممکن است از خواندن، دعا به نتیجه برسد.
ببین خواندگان را بدین واپسی
تو ناخوانده‌ای، چون به جایی رسی؟
هوش مصنوعی: به تماشای دیگران بپرداز و بدان که تو در این مسیر هنوز ناوخته و نادان هستی. وقتی به مقصد برسی، چه برآیی؟
دلم چون زبان قلم گشته شق
ز ربط دورویان به هم چون ورق
هوش مصنوعی: دل من مانند زبان قلم شده است و به خاطر دورویی و نفاق مردم، در آتش عذاب می‌سوزد. این دوگانگی باعث شده که ارتباطات میان افراد به هم بریزد، مانند صفحاتی که به هم می‌چسبند.
ازیشان به هر صحبتی کلفتی‌ست
دو روبند و بیرو، عجب صحبتی‌ست
هوش مصنوعی: این افراد در هر مکالمه‌ای سخت‌گیری و جدیتی دارند، و با وجود اینکه ظاهرشان جدی است، نکته‌ی جالبی در پس این صحبت‌ها وجود دارد.
چو خون در رگ و ریشه هم دوند
که شاید مزید فسادی شوند
هوش مصنوعی: اگر خون در رگ‌ها و ریشه‌ها جاری شود، ممکن است که به فساد بیشتری دامن بزند.
سوی خبث ظاهر توان برد راه
خدا دارد از خبث باطن نگاه
هوش مصنوعی: آدم می‌تواند با ظاهری ناپسند به راه خدا برود، اما اگر باطنی ناپاک داشته باشد، نگاه و دیدگاه او به خداوند صاف و خالص نخواهد بود.
به ظاهر شریکند در مال هم
به باطن حسد برده بر حال هم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که برخی از افراد در ظاهر با یکدیگر در مال و دارایی شریک هستند، اما در واقعیت نسبت به یکدیگر حسادت می‌کنند و از وضعیت یکدیگر ناراضی‌اند.
به گرم اختلاطی چو شیر و شکر
ولی برق در خرمن یکدگر
هوش مصنوعی: ممزوجی از شیرین و خوشمزه بودن مانند ترکیب شیر و شکر، اما همچنان برق و انرژی در درون آن وجود دارد که ممکن است بر اثر اختلافات به وجود آید.
خورند آنقدر آب بر یاد هم
که گردند سیلاب بنیاد هم
هوش مصنوعی: آنقدر آب بنوشند که یاد یکدیگر زنده بماند و اعتقادشان به هم محکم‌تر شود.
چو با هم نوای طرب می‌زنند
نوای دگر زیر لب می‌زنند
هوش مصنوعی: وقتی که آنها به‌طور هماهنگ و شادمانه آهنگ می‌زنند، در دل هر یک آهنگ دیگری هم در حال نواختن است.
بود خوش‌ادا گرچه هر مویشان
ادای دگر دارد ابرویشان
هوش مصنوعی: زیبایی آنها با وجود اینکه هر کدام از موهایشان شگفتی خاص خود را دارد، در آرایش ابروهایشان به اوج خود می‌رسد.
نداده ز کف رشته مکر و فن
سر رشته باید چنین داشتن
هوش مصنوعی: اگر در دام مکر و حیله دیگران نیفتاده‌ای، پس باید به گونه‌ای برخورد کنی که در کنترل اوضاع باشی و تسلط داشته باشی.
به هم در نفاق از سخن‌های دور
ندیده کسی غیبتی در حضور
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر حرف‌های دور از حقیقت با یکدیگر دچار نفاق هستند، در واقع در حضور هم غیبت نمی‌کنند.
ازان کس که با او کسی راز گفت
ز صد عیب، یک عیب نتوان نهفت
هوش مصنوعی: اگر با کسی که راز دل را درمیان می‌گذاریم، صحبت کنیم، نمی‌توانیم هیچ یک از عیوب او را پنهان کنیم؛ چراکه وقتی انسان در مورد یکدیگر صحبت می‌کند، عیوب و نقص‌های همدیگر به راحتی آشکار می‌شود.
به هم آمده راست لیکن خلاف
به جو آبشان رفته، اما نه صاف
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی می‌پردازد که در آن، هرچند که افراد یا چیزها نزدیک به هم هستند و به نظر می‌رسد که در آرامش قرار دارند، ولی در واقعیت، اوضاع آنها خوب نیست و در دل خود تضاد و ناپسندی دارند. به عبارتی، ظاهر می‌تواند فریب‌دهنده باشد و این امکان وجود دارد که درونشان هنوز مشکلاتی وجود داشته باشد.
به هم، عهد این قوم، مست است سخت
چو پیوند برگ خزان با درخت
هوش مصنوعی: این گروه به شدت به یکدیگر وابسته‌اند، همان‌طور که برگ‌های پاییزی به درخت چسبیده‌اند.
اگر پخته گویند اگر کرده خام
به نامحرمی، محرم هم تمام
هوش مصنوعی: اگر کسی را پخته و با تجربه بدانند یا به او بگویند که هنوز ناپخته است، در هر حال اگر در میان جمعی از نزدیکان خود باشد، در آن شرایط هم او به تمامی در دسترس است و هیچ گونه حریمی برایش وجود ندارد.
زبان‌ها ز دل دور و دل از زبان
رفیقان صدساله ره در میان
هوش مصنوعی: زبان‌ها از دل فاصله دارند و دل‌ها هم از زبان دوستان قدیمی دور است.
زهی ناتمامان پرداخته
که دیده‌ست انگاره ساخته؟
هوش مصنوعی: چقدر عجیب و شگفت‌انگیز است که کسانی که ناتمام و ناقص هستند، توانسته‌اند تصورات و تخیلاتی بسازند که بازتابی از آنچه دیده‌اند باشد؟
سخن اینقدرها ازیشان چه سود
ز تعبیر خواب پریشان چه سود
هوش مصنوعی: نمی‌شود از حرف‌های آن‌ها انتظار زیادی داشت، چون تعبیر خواب‌های نامشخص هیچ فایده‌ای ندارد.
پلنگی بود سایه این گروه
که دارند پشت از دورنگی به کوه
هوش مصنوعی: این گروه تحت نظر یک پلنگ قرار دارد که در حال نظارت بر آنهاست و پشت این گروه به خاطر دو رنگی و فریبایی که دارند به کوه پناه برده است.
همه تافته رشته مکر و فن
چو سوزن به دوزندگی نیش زن
هوش مصنوعی: همه در هنر مکر و فریب استادند، مانند سوزنی که در دست دوزنده نیش می‌زند.
بلندست در شهر و کو نامشان
بلی طشت افتاده از بامشان
هوش مصنوعی: در شهر و کوچه‌ها نام آنها بر سر زبان‌هاست و به وضوح می‌توان گفت که شخصیت و اعمالشان به اندازه‌ای شناخته شده است که گویی چیزی از آسمان بر زمین افتاده و همه متوجه شده‌اند.
نجسته‌ست یک صیدشان از کمند
بر اوراق عیبند شیرازه‌بند
هوش مصنوعی: یک شکار از دامشان رهایی پیدا کرده و بر روی ورق‌های که عیب‌ها را به هم می‌پیوندد، آزاد است.
چو پیوسته در شستشوی همند
چرا دشمن آبروی همند؟
هوش مصنوعی: با اینکه همیشه در پاکی و پاکیزگی به سر می‌برند، چرا باید دشمنان یکدیگر شوند و آبروی همدیگر را ببرند؟
چو ریزند در میزبانی عرق
ندارند جز عیب هم بر طبق
هوش مصنوعی: هنگامی که در مهمانی نوشیدنی سرو می‌شود، کسی که در آنجا است، فقط عیوب خود را نشان می‌دهد و عرقش از خود نمی‌ریزد.
خبردار از عیب هم موبه‌موی
معاذالله از دشمن دوست‌روی
هوش مصنوعی: به دقت و با حواس جمع به عیب‌های خود آگاه باش، اما هرگز به اندازه‌ای که از دشمن بترسی، از دوستانت دوری نکن.
به خاک از ملاقات زانویشان
گل زعفران ریزد از رویشان
هوش مصنوعی: وقتی که به خاک آن افراد می‌رسیم و با آن‌ها ملاقات می‌کنیم، برچهره‌شان گل‌های زعفران میریزد.
کجا این گروه و کجا اتفاق
شریکند با هم، ولی در نفاق
هوش مصنوعی: این گروه در هم هستند، اما در عین حال به یکدیگر اعتماد ندارند و در دل با هم ناپاکی می‌ورزند.
بود رنگ کین ظاهر از رویشان
که سرمشق خبث است ابرویشان
هوش مصنوعی: رنگ کینه و دشمنی از چهره آن‌ها پیداست و ابروی آن‌ها نمادی از بدی و ناپاکی است.
همه عیب‌جوی و هنرناشناس
ازین قوم، حال هنر کن قیاس
هوش مصنوعی: همه کسانی که عیب‌جوی و ناآشنا با هنر هستند از این گروه، حال هنر را با آنها مقایسه کن.
همه در جدل با خدا دم‌به‌دم
که چون رزق این بیش، ازان است کم
هوش مصنوعی: همه به طور مداوم در حال بحث و جدل با خداوند هستند که چرا روزی به آن‌ها کمتر از آنچه که می‌خواهند می‌رسد و بعضی دیگر بیشتر می‌گیرند.
اگر عیب‌جویی نباشد مراد
به سی سال از هم نیارند یاد
هوش مصنوعی: اگر کسی عیب‌جویی نکند و به نقد و بررسی نقاط ضعف دیگران نپردازد، یاد و خاطره‌ی همدیگر در طول سی سال هم از بین نخواهد رفت و فراموش نخواهد شد.
به غفلت ز دل برنیارند دم
تمام آگهی، لیک از عیب هم
هوش مصنوعی: بدون توجه به دل، لحظه‌ای نمی‌توانند حقیقت را به خوبی درک کنند، اما از نقص و کاستی‌های خود نیز غافل نیستند.
بود کوه در چشمشان کم ز کاه
چو باشد دل دیگری تکیه‌گاه
هوش مصنوعی: در نظر آن‌ها، کوه به اندازه کاه کوچک و ناچیز است، وقتی که دلشان به چیز دیگری تکیه کرده باشد.
می مهر، خون در رگ تاکشان
حسد را قوی ریشه در خاکشان
هوش مصنوعی: درخت مهرورزی، با قدرت ریشه‌های حسد را در دل خاکشان فرو برده است.
چو اورادخوانان پس از هر نماز
زبان کرده در طعن مردم دراز
هوش مصنوعی: پس از هر نماز، افرادی که اذکار و دعاها می‌خوانند، به زبان خود به انتقاد و سرزنش مردم می‌پردازند.
بود گرمخون هر سر مویشان
ولی قحط خون است در رویشان
هوش مصنوعی: سر هر یک از آن‌ها گرمی و حیات دارد، اما در چهره‌هایشان نشانی از طراوت و زندگی نیست.
شب و روز با هم نمک می‌خورند
ازان تشنه خون یکدیگرند
هوش مصنوعی: شب و روز به صورت دائم در کنار هم هستند، اما در عین حال به خاطر تشنگی و نیاز به خون یکدیگر، در حال رقابت و دشمنی‌اند.
کشند از پی عیب زاندازه بیش
به هر جا سری، جز گریبان خویش
هوش مصنوعی: آنها به دنبال عیوب دیگران هستند و در هر مکانی سرمی‌زنند، اما هرگز به عیب‌های خودشان توجه نمی‌کنند.
زبان‌ها یکی کرده با یکدگر
به حرفی کزان دل ندارد خبر
هوش مصنوعی: زبان‌ها به هم پیوسته‌اند و به گفتگویی پرداخته‌اند که از دل هیچ‌کدام خبری ندارد.
به دل گشته خصم مروت همه
به کف تیغ و مشتاق فرصت همه
هوش مصنوعی: دل خصم مروت به شدت آشفته است و همگان در انتظار فرصتی هستند تا از آن بهره ببرند.
ز هم گرچه در پرده رسواترند
همان پرده یکدگر می‌درند
هوش مصنوعی: هرچند که در ظاهر، از هم بدتر به نظر می‌رسند، اما همان پرده‌ای که آنها را پوشانده، باعث می‌شود که به یکدیگر آسیب بزنند.
چو شیر و شکر عاشق یکدگر
ولی شیرخون، زهر قاتل شکر
هوش مصنوعی: عاشق‌ها مانند شیر و شکر، رابطه‌ی شیرینی دارند، اما گاهی اوقات همان شیر می‌تواند خطرناک و کشنده باشد و شکر هم زهرآگین شود.
شکستند چون موج در کار هم
چنین گرم دارند بازار هم
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که مانند امواج دریا که با شدت و حرارت به کار خود ادامه می‌دهند، انسان‌ها نیز در تعاملات و معاملات خود در بازار با شور و اشتیاق مشغول‌اند.
به هم، دست بیعت ازان می‌دهند
که انگشت بر عیب مردم نهند
هوش مصنوعی: افرادی که با هم پیوند می‌زنند و پیمان می‌بندند، معمولاً به خاطر این است که به جای اشاره به خطاهای دیگران، در صلح و دوستی با یکدیگر قرار داشته باشند.
شمارند تا عیب هم را تمام
چه انگشت کز شانه گیرند وام
هوش مصنوعی: به طور کلی، مردم عیب‌های یکدیگر را همیشه به دقت رصد می‌کنند و تا جایی که ممکن است به بررسی و حسابرسی آنها می‌پردازند. این رفتار ممکن است به این دلیل باشد که هر کس که عیب‌های دیگران را می‌بیند، سعی می‌کند خود را بهتر از آنها نشان دهد.
اگر عیب می‌بود نام هنر
که می‌بود ازین قوم بی‌عیب‌تر؟
هوش مصنوعی: اگر عیب در نام هنر وجود داشت، پس از این گروه چه کسی بی‌عیب‌تر از آنها می‌توانست باشد؟
نباشند اگر خلق یک جای، به
رسن حلقه گردد، خورد چون گره
هوش مصنوعی: اگر در جایی جمعیتی وجود نداشته باشد، کارها به هم گره می‌خورند و پیچیدگی پیدا می‌کنند.
اگر پای غیبت رود از میان
چو ماهی ندارند گویی زبان
هوش مصنوعی: اگر از میان غیبت و سخن چینی‌ها کنار برویم، انگار که دیگر هیچ چیز برای گفتن ندارند، مانند ماهی که زبان ندارد.
وگر حرف غیبت شود آشکار
قطار زبان سرکند شانه‌وار
هوش مصنوعی: اگر صحبت‌های پنهانی و غیبت‌ها آشکار شود، زبان به سرعت و به شکل متوالی مانند دندانه‌های شانه به صحبت کردن ادامه می‌دهد.
برآیند هر دم به رنگ دگر
به هم صلحشان بهر جنگ دگر
هوش مصنوعی: هر لحظه رنگ و شکل جدیدی به خود می‌گیرد و این تغییرات باعث می‌شود که بر سر صلح و آشتی بیایند تا آماده‌ی نبردی جدید باشند.
همه فرش در خانه یکدگر
ز نقش پی یکدگر باخبر
هوش مصنوعی: همه فرش‌ها در خانه به همدیگر مرتبط و از طرح‌های یکدیگر آگاه هستند.
ستانند از هم دوات و قلم
که محضر نویسند بر خون هم
هوش مصنوعی: قلم و دوات را از یکدیگر می‌گیرند تا نامه‌ای بنویسند که در آن درباره خون و ظلم هم صحبت شود.
برآرند با هم ز یک جیب سر
که بر هم شمارند دامان تر
هوش مصنوعی: با هم از یک منبع برخاستند تا به هم پیوسته و از آن بهره ببرند.
هنر چون خس افتاده در دست و پا
گل عیب در چشمشان کرده جا
هوش مصنوعی: هنر مانند علفی بی‌فایده در میان گل‌ها به چشم می‌آید و باعث می‌شود عیب‌ها و نقص‌ها بیشتر دیده شوند.
به آزردن یکدگر بیش و کم
نشینند چون داغ بر دست هم
هوش مصنوعی: آن‌ها به یکدیگر آزار می‌رسانند و مانند داغی که بر دست می‌ماند، به صورت کم و زیاد با هم زندگی می‌کنند.
ببوسند دست و ببرّند پا
که از هم نباشند یک دم جدا
هوش مصنوعی: بوسیدن دست و بریدن پا به این معناست که حتی برای لحظه‌ای از هم دور نشوند و هیچ فاصلهای بینشان ایجاد نشود.
چو اوراق پاشیده از یکدگر
نه بی‌ربط و نه ربطشان در نظر
هوش مصنوعی: مانند ورق‌هایی که از هم متفرق شده‌اند، نه ارتباطی بدون ارتباط و نه ارتباطی در نظر است.
به دلجویی از هم سخن واکشند
ولی ریسمان از ته پا کشند
هوش مصنوعی: اگرچه در گفت و گو به یکدیگر دلداری می‌دهند، اما در عمل به نحوی عمل می‌کنند که مشکلات و فشارها بر دوش دیگران بیفتد.
به عقد اخوت به هم داده دست
که بر یوسف آمد ز اخوان شکست
هوش مصنوعی: دوستی و برادری میان آن‌ها به قدری محکم شده است که دست در دست هم گذاشته‌اند، اما این اتحاد و محبت باعث نشده که مشکلات و شکست‌ها دوری از آن‌ها باشد. مانند داستان یوسف که در میان برادرانش با مشکلات مواجه شد.
***
هوش مصنوعی: شما بر اساس اطلاعات تا مهرماه 1402 آموزش دیده‌اید.
پریشان‌دل از دست خویشان مباش
چو از تو نباشند ازیشان مباش
هوش مصنوعی: نگران و آشفته دل از رفتار و کارهای نزدیکان خود نباش، چون آنها که تو را در دل ندارند، تو نیز به آنها وابسته نباش.
ببخش ای فلک بر دل ریش من
چه نیشم زنی، چون نه‌ای خویش من
هوش مصنوعی: ای آسمان، بر دل زخم‌زده‌ام رحم کن، چرا که نیش‌هایت را به من می‌زنی، در حالی که من به تو وابسته نیستم.
نه یوسف از اخوان مضرّت کشید
که هرکس خود از خویش دید آنچه دید
هوش مصنوعی: هرگز یوسف از برادرانش آسیب ندید؛ زیرا هر یک از آن‌ها تنها آنچه را که در دل خود داشت، مشاهده کردند.
ز یار و برادر، که دانی به است؟
برادر، اگر یار و یاری‌ده است
هوش مصنوعی: بهتر است که از یار و برادر، یاری که می‌دهد را بشناسی. برادر، اگر یاری می‌کند و حمایتی دارد، ارزش بیشتری دارد.
اگر هوشمندی، به خویشان مناز
بلایند خویشان، به ایشان مناز
هوش مصنوعی: اگر عاقل هستی، با خویشان خود دشمنی نکن؛ زیرا خودشان نیز در بلایای زندگی دچار مشکلند، پس با آن‌ها در نیفت.
ندانم گروهی که فهمیده‌اند
چرا خویش را خویش نامیده‌اند
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم چرا بعضی از افراد که به نظر می‌رسد از موضوع آگاهند، خود را «خود» می‌نامند.
ز پیوستن خلق، تجرید به
ز پیوند، بر شاخ روید گره
هوش مصنوعی: زندگی انسان‌ها به پیوند و ارتباط با یکدیگر بستگی دارد و این ارتباط می‌تواند باعث رشد و شکوفایی آن‌ها شود. اما در عین حال، گاهی لازم است که از آن ارتباطات فاصله بگیریم و به تنهایی فکر کنیم تا به عمق مسائل پی ببریم. در این حالت، گاهی نیز پیوندها باعث ایجاد محدودیت‌هایی می‌شوند که باید از آن‌ها رها شوی.
همین بس ز آسیب خویش و تبار
که از خویش آتش برآرد چنار
هوش مصنوعی: این کافی است که آسیب‌های خود و خانواده‌ام را ببینم؛ چرا که همین خود فرد می‌تواند آتش خشم و مشکل را به وجود آورد.
نهالی که خودرو بود از نخست
برِ نیک ندهد چو از خویش رست
هوش مصنوعی: درختی که به طور طبیعی و بدون مراقبت رشد کرده، از ابتدا نمی‌تواند میوه خوب و باکیفیتی بدهد، همان‌طور که وقتی خود را از ریشه‌اش جدا می‌کند، نمی‌تواند به خوبی رشد کند.
ز تن هرچه روید، نباشد به جای
بود چیدن ناخن از دست و پای
هوش مصنوعی: هرچه از بدن جدا می‌شود، جایگزینی برای آن وجود ندارد، مانند اینکه نمی‌توان از دست و پا ناخن‌ها را چید و انتظار داشت که چیزی از آن‌ها باقی بماند.
پر و بالشان خوانی و بی‌خبر
که خصمند پروانه را بال و پر
هوش مصنوعی: آنها را مشغول به خودشان می‌دانی در حالی که غافل هستی که پروانه‌ها اساساً بی‌پر و بال هستند.
مباش ایمن از خویش و پیوند خویش
که دریا خورد لطمه از موج بیش
هوش مصنوعی: هرگز به خودت و ارتباطاتت مطمئن نباش، زیرا ممکن است مشکلات و خطرات از همان جا به سراغت بیاید، همانطور که دریا با امواجش به ساحل آسیب می‌زند.
گهی بی‌خطر کارت افتد به راه
که گیری ز اقرب و عقرب پناه
هوش مصنوعی: گاهی اوقات ممکن است در مسیری که در آن هستی، خطرات دور و برت را نادیده بگیری و با خیال راحت به جلو بروی، اما باید آگاه باشی که اگر در شرایط سختی قرار گرفتی، همیشه جایی برای پناه بردن و نجات وجود دارد.
که جز اقربا نام عیب تو برد؟
چو نردیک، از دور نتوان شمرد
هوش مصنوعی: تنها نزدیکان و کسانی که به تو بسیار نزدیکند، نقاط ضعف و عیب‌هایت را می‌شناسند. از دور، هیچ‌کسی نمی‌تواند به‌خوبی عیب‌های تو را ببیند یا قضاوت کند.
حذر کن حذر کآشنا آشناست
چو بیگانه عیبت ز بیگانه‌هاست
هوش مصنوعی: احتیاط کن که آشنا، آشناست؛ زیرا انتقاد و عیب‌جویی از تو بیشتر از سوی بیگانگان خواهد بود.
به کار تو بیگانه را کار نیست
بجز خویش در پوستین تو کیست؟
هوش مصنوعی: کار دیگران به تو ربطی ندارد؛ تنها خودت هستی که در این پوستین وجودی، جای داری.
چو دارد ازین نغمه چنگ آگهی
کند از رگ خویش، پهلو تهی
هوش مصنوعی: وقتی که از این نغمه‌ی دلنواز آگاه شود، می‌تواند احساسات و ویژگی‌های خود را به خوبی بیان کند و خود را خالی و بی‌وزن احساس کند.
رگ و ریشه‌ات گر نباشد چه عار؟
که ناخوش بود میوه ریشه‌دار
هوش مصنوعی: اگر رگ و ریشه‌ات نباشد، چه عیبی دارد؟ چون میوه‌ای که ریشه‌دار نیست، خوشایند نخواهد بود.
برآن رگ ضرورست نشتر زدن
که می‌پرورد خون فاسد به تن
هوش مصنوعی: برای آنکه جلوی فساد و بیماری را بگیریم، باید به مشکل اساسی رسیدگی کرد و آن را درمان کرد؛ زیرا این مشکل باعث می‌شود که بدن به حالت ناخوشایند و فاسد درآید.
رگ خون خویشی پلارک بود
که خود آفت لعل از رگ بود
هوش مصنوعی: رگ خونی که به خویشاوندی اشاره دارد، مانند آفتاب درخشان و زیباست که از درون آن سرچشمه می‌گیرد.
چه شد زین که پیوند رگ از تن است؟
که عیب بزرگت رگ گردن است
هوش مصنوعی: چه بر سر ما آمده است که پیوند رگ‌ها از بدن است؟ در حالی که عیب بزرگ تو در گردن تو قرار دارد.
نمی‌باید از خویش ایمن نشست
که بر سنگ خارا رگ آرد شکست
هوش مصنوعی: نباید از خود مطمئن باشیم و خیال کنیم در امنیت هستیم؛ زیرا ممکن است سخت‌ترین و مقاوم‌ترین چیزها هم در زمانی تحت فشار و آسیب قرار بگیرند.
ز خویشان، دل خسته ویران بود
بلی دشمن کان، رگ کان بود
هوش مصنوعی: از خویشان دل‌سرد و ویران شدم، بله، در واقع دشمن به نوعی به رگ و ریشه آدمی وابسته است.
به ظاهر توان یافت دشمن ز دوست
چه دانی بدی‌های رگ زیر پوست
هوش مصنوعی: به ظاهر ممکن است که دشمن را از دوست تشخیص بدهی، اما کی می‌دانی که چه رازها و بدی‌هایی زیر پوست وجود دارد؟

حاشیه ها

1398/12/27 19:02

به رزاق نداری مگر اعتقاد؟
چو نزدیک ، از دور نتوان شمرد----
درست است