بخش ۱۵
ز حرمان کشکاب جو دم زنیم
دل از هجر گندم، چو گندم دو نیم
***
طریق ادب را نکو پاس دار
که نخل ادب، دولت آرد به بار
تواضع به رفعت رساند نصب
بود جوهر ذات دولت، ادب
چو ابرو شود در تواضع دو تا
ز عزت کند بر سر دیده جا
تواضع ز رفعت کند آگهت
ادب سوی دولت نماید رهت
ادب با تواضع چو گردد قرین
سرت را رساند به چرخ برین
چو طی طریق ادب داد دست
ز نقش پیات نقش دولت نشست
تو را گر ادب باشد آموزگار
به دولت رسی در سرانجام کار
ادب نور آیینه دولت است
ادب نقد گنجینه دولت است
بزرگان که شایسته افسرند
نهال ادب را به جان پرورند
ادب با تواضع چو گردد یکی
دگر در بزرگی نماند شکی
چو گردد به دولت ادب همنشین
ز در آید اقبال و بوسد زمین
کسی را که دولت بود راهبر
به پای تواضع کند راه، سر
به تسلیم دشمن شود دوستت
چو افتی، نیفتند در پوستت
پس از شعله اخگر منادی ده است
که از سرکشی، خاکساری به است
تواضع ندارد کسی را زیان
به دوش از خمیدن کند جا کمان
به عبرت نظر کن به چرخ برین
که شد از تواضع بلند اینچنین
ز تعظیم تا شد مه نو دو تا
چو ابرو کند بر سر دیده جا
بدن در گداز از غرور سرست
دلیلش خود از شمع روشنترست
به نرگس نگر کز سرافکندگی
دهد چشم یارش خط بندگی
بر دولت آرد نهال ادب
بود اوج دولت، کمال ادب
ادب جزو فضل است و نبود عجب
که ناقص بود فاضل بیادب
نکو داند آن کس که دانشورست
که چوب ادب به ز لوح زرست
ادب چون کشد پای خویش از میان
ز هم بگسلد انتظام جهان
ادب را مگو بنده دولت است
ادب آفریننده دولت است
ادب بر سر علم و فضل است تاج
ادب میکند بیادب را علاج
چو نرگس فکند از ادب سر به پیش
تو سازیش همچشم معشوق خویش
ز پروانه این نکته آموختم
که از ترک پاس ادب سوختم
نباشد نهان پیش اهل تمیز
که یوسف به مصر از ادب شد عزیز
ز منزل که و مه رود بر کران
نباشد چو پای ادب در میان
نگیرد خردمند ازان کس شمار
که لوح ادب نبودش در کنار
دل از کودک بیادب خون شود
بزرگی که شد بیادب، چون شود؟
بود بیادب درخور سوختن
ز پروانه میباید آموختن
ز هر علم، علم ادب بهترست
نگویی که از علم ادب کمترست
ادب را گرامیست اصل و نسب
ز ایمان حیا، وز حیا زاد ادب
تکبر به خاک افکند افسرت
تواضع به گردون رساند سرت
ندارد گریز آتش از آتشی
ز سرکش کند کاف چون سرکشی؟
محال است بی خاکساری کمال
بود در زمین ریشه هر نهال
تواضع بود در جوانی هنر
نه هنگام پیری ز ضعف کمر
در افتادگی باشد آزادگی
نباشد گر از عجز، افتادگی
شهیدان ز تیغ بلا جستهاند
ز افتادن افتادگان رستهاند
ندانست چون شمع، کس زندگی
که شد سرفراز از سرافکندگی
چه بیند کس از دعوی خار و خس؟
نگیرد گر افتادگی دست کس
دهد آینه با همه سادگی
به دل عکس را جا ز افتادگی
در آیینه عکس افتد و روشن است
که افتاده در قلعه آهن است
چو گردون، بداختر نباشد زمین
نخیزد کس افتاده را از کمین
کند طوف گرد زمین آسمان
که باشد زمین، جای افتادگان
در افتادگی از تو امن است کاخ
نمیلرزد از باد، افتاده شاخ
بود سربلندی در افتادگی
تهیدستی، آرد بر، آزادگی
من افتادگی را به جان بندهام
گل نقش پا را سرایندهام
***
به افغانپرستی چو دوران مباش
صبوری کن از ناصبوران مباش
در ناصبوری برآور به گل
وگرنه خجل گردی از خود، خجل
شکیبایی از خلق باشد صواب
شود کشته سیماب از اضطراب
ز خامی مکن بر دل خویش جبر
شود پخته هر خام، اما به صبر
ز یک دانه کز صبر کاری به گل
دهد بهره صد خرمن کام دل
شود گر دو عالم سراسر کلید
بود صبر دندانه هر کلید
چه حاصل ز بیداد شب اضطراب؟
برآید ز مشرق به صبر آفتاب
شکیبنده را بس همین ماجرا
که باشد رفیق صبوران خدا
بود صبر سرمایه هر مراد
نهال صبوری دهد بر، مراد
کسی را که از صبر باشد نصیب
همین بس که نازش رسد بر حبیب
کند باده در خم چو صبری تمام
رسد از لب خوبرویان به کام
مزن طعنه بر صابران ای فضول
که میراث ماندهست صبر از رسول
ز صبر آسمان ایستاده به پای
ولیکن به صبری که دادش خدای
اگر مردی، از صبر دوری مکن
مکن تکیه بر ناصبوری، مکن
رود گر به بیصبری از پیش، راه
نماند جنین در رحم چند ماه
کند شمع چون صبر در سوختن
بود پیشهاش مجلسافروختن
چو یوسف کند صبر در قعر چاه
به مصر از عزیزی شود پادشاه
گرت هست صبری، مشو ناامید
در بسته را صبر باشد کلید
به خم از صبوری زند جوش، مل
برآید به صبر از رگ خار، گل
بنای صبوری مبادا نگون
به صبر آمد از چاه، بیژن برون
کند صبر چون غنچه بر زخم خار
برآید به تخت چمن تاجدار
مکن بر خود از سعی بیهوده جبر
گل چین شود چینی، اما به صبر
مکش از ره صبر زنهار پای
که باشد رفیق صبوران خدای
***
گریزانم از کوچه باغ هوس
مرا چاک دل، کوچه باغ و بس
اگر خاک گردد سراسر تنم
نیارد گرفتن هوا دامنم
نباشد هوا مرد میدان من
ندانم چه میخواهد از جان من
اگر کفچه مارت زند، زان به است
که بر خوان دونان کنی کفچه، دست
چو نخلت بود بر گیا دسترس
به هر خوان طفیلی مشو چون مگس
اگر بگذرد صید از پیش من
خدنگ طمع نیست در کیش من
مرا بینیازی چنان چیره ساخت
که از یاد من آرزو رنگ باخت
ندارد به کس مرد قانع نیاز
که عید قناعت بود مرگ آز
به نور قناعت دلم زنده است
به نفرین بدم زانکه گیرنده است
گرفتن حرام است بر هوشیار
بجز جرعه باده از دست یار
به آب قناعت سرشته گلم
سر کوی عزلت بود منزلم
اگر پشت پایی زنی بر طلب
ز دریا گذشتن توان تشنهلب
بر آنکه طبعش طمع بنده نیست
دو عالم به یک ارزن ارزنده نیست
اگر پنجه آز برتافتی
ز ارباب همت نظر یافتی
گرفتم ز آموزگار این سبق
که نتوان گرفتن به جز راه حق
دعای مرا بس اثر اینقدر
که آهم نگیرد عنان اثر
مرا ناگرفتن چنان شد شعار
که دستم نگیرد سر زلف یار
برای گرفتن مخوان ترّهات
اجل گیردت به که گیری حیات
زهی بخت اگر باشدت دسترس
به کاری که صورت نگیرد ز کس
نویسد قلم گر حدیث کرم
قلم باد دستی که گیرد قلم!
وگر از گرفتن نداری گزیر
برو از کریمان کرم یاد گیر
خدا داند و دل که هنگام راز
بجز ناگرفتن ندارم نیاز
گرفتن سراپای عارست و ننگ
شود تیره چون گیرد آیینه زنگ
اگر وعده وصل بخشد نگار
به خون گردد آن دل که گیرد قرار!
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
منبع اولیه: امیرحسین موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز حرمان کشکاب جو دم زنیم
دل از هجر گندم، چو گندم دو نیم
هوش مصنوعی: از غم فراق و دوری، دلمان را به یاد و خوندن جو مشغول میکنیم، همانطور که گندم را به دو نیم تقسیم میکنیم.
***
هوش مصنوعی: شما تا دسامبر 2023 بر روی دادهها آموزش دیدهاید.
طریق ادب را نکو پاس دار
که نخل ادب، دولت آرد به بار
هوش مصنوعی: راه و رسم آداب را خوب حفظ کن، چون که رعایت آداب باعث رونق و موفقیت میشود.
تواضع به رفعت رساند نصب
بود جوهر ذات دولت، ادب
هوش مصنوعی: ادب و تواضع میتوانند انسان را به مقام بلندتری برسانند، زیرا اصل و جوهر وجودی فضیلت و صاحب مقام، ادب است.
چو ابرو شود در تواضع دو تا
ز عزت کند بر سر دیده جا
هوش مصنوعی: وقتی ابروی تو در حالت تواضع باشد، به خاطر مقام و ارزش تو، دو ابرو بر روی چشمانت جای میگیرد.
تواضع ز رفعت کند آگهت
ادب سوی دولت نماید رهت
هوش مصنوعی: تواضع و فروتنی باعث میشود که انسان به مقام و منزلت بالاتری دست یابد و آگاهی و ادب او میتواند مسیر رسیدن به موفقیت را برایش هموار کند.
ادب با تواضع چو گردد قرین
سرت را رساند به چرخ برین
هوش مصنوعی: زمانی که ادب و تواضع با یکدیگر همراه شوند، انسان میتواند به قلههای بلند و موفقیتهای عظیم دست یابد.
چو طی طریق ادب داد دست
ز نقش پیات نقش دولت نشست
هوش مصنوعی: وقتی در راه ادب و آداب قدم برداری، نشانههای خوشبختی و موفقیت به تو کمک میکند و از تو حمایت میکند.
تو را گر ادب باشد آموزگار
به دولت رسی در سرانجام کار
هوش مصنوعی: اگر تو ادب و نزاکت را رعایت کنی، در نهایت به کامیابی و موفقیت خواهی رسید.
ادب نور آیینه دولت است
ادب نقد گنجینه دولت است
هوش مصنوعی: آداب و رفتار نیکو، مانند نوری است که وضعیت و مقام انسان را روشن میکند و همچنین، آداب درست میتواند به عنوان یک سرمایه ارزشمند در زندگی ما محسوب شود.
بزرگان که شایسته افسرند
نهال ادب را به جان پرورند
هوش مصنوعی: افراد بزرگ و لایق با پرورش جوانان ادب و فرهنگ، به رشد و شکوفایی آنان کمک میکنند.
ادب با تواضع چو گردد یکی
دگر در بزرگی نماند شکی
هوش مصنوعی: وقتی ادب و تواضع در کنار هم قرار بگیرند، دیگر هیچ شکی در بزرگ بودن انسان باقی نمیماند.
چو گردد به دولت ادب همنشین
ز در آید اقبال و بوسد زمین
هوش مصنوعی: زمانی که ادب و آداب معاشرت در جمع حاکم شود، شانس و اقبال مانند فردی مهم و محترم به سراغ ما میآید و زمین را بوسه میزند.
کسی را که دولت بود راهبر
به پای تواضع کند راه، سر
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی به موفقیت و برتری رسیده باشد، باید با فروتنی و احترام به دیگران رفتار کند و از شرایط خود بهره بگیرد.
به تسلیم دشمن شود دوستت
چو افتی، نیفتند در پوستت
هوش مصنوعی: زمانی که به مشکلی یا چالشی برخورد میکنی، ممکن است دوستانت به راحتی تسلیم شوند و از تو حمایت نکنند. اما اگر در سختیها بایستی و مقاومتی از خود نشان دهی، آنها هم در سختیها به تو وابسته خواهند شد و از تو جدا نمیشوند.
پس از شعله اخگر منادی ده است
که از سرکشی، خاکساری به است
هوش مصنوعی: بعد از آتش و شعله، ندا کنندهای در دل خاک، آگاه میشود که از سرکشی و نافرمانی، خاکساری و تواضع بهتر است.
تواضع ندارد کسی را زیان
به دوش از خمیدن کند جا کمان
هوش مصنوعی: کسی که فروتنی میکند، ضرر نخواهد کرد؛ مانند کمانی که وقتی خم میشود، جای خود را حفظ میکند.
به عبرت نظر کن به چرخ برین
که شد از تواضع بلند اینچنین
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که نگاه کردن به آسمان و کائنات میتواند درسهای ارزشمندی به ما بدهد. همین آسمان به خاطر تواضع و فروتنی، به این بلندی و عظمت رسیده است.
ز تعظیم تا شد مه نو دو تا
چو ابرو کند بر سر دیده جا
هوش مصنوعی: از زمانی که ماه نو آمد و به صورت دو نیمه درآمد، همچون ابروهایی که بر بالای چشم نشستهاند، بر سر دیده من قرار گرفت.
بدن در گداز از غرور سرست
دلیلش خود از شمع روشنترست
هوش مصنوعی: بدن در حال ذوب شدن از شدت غرور است و دلیلی که بر این وضعیت دلالت میکند، روشنتر از شمع است.
به نرگس نگر کز سرافکندگی
دهد چشم یارش خط بندگی
هوش مصنوعی: به نرگس نگاه کن که به خاطر سرافکندگی، چشمان یارش نشاندهندهٔ بندگی و اطاعت هستند.
بر دولت آرد نهال ادب
بود اوج دولت، کمال ادب
هوش مصنوعی: دروقتی که نهال ادب رشد و نمو کند، به اوج و کمال خود میرسد و میتواند به موفقیت و قدرت دست یابد.
ادب جزو فضل است و نبود عجب
که ناقص بود فاضل بیادب
هوش مصنوعی: فرهنگ و ادب بخشی از فضیلت به شمار میآید و جای تعجب نیست اگر فردی که بیادب است، هرچند از نظر دیگر جنبهها برتری داشته باشد، در واقع کامل نیست.
نکو داند آن کس که دانشورست
که چوب ادب به ز لوح زرست
هوش مصنوعی: کسی که دانا و دانشمند است، میداند که آموزش و تربیت صحیح ارزش بیشتری از نوشتن روی لوح طلا دارد.
ادب چون کشد پای خویش از میان
ز هم بگسلد انتظام جهان
هوش مصنوعی: زمانی که ادب از میان برود و کنار رود، نظم و ترتیب جهان نیز از هم میپاشد.
ادب را مگو بنده دولت است
ادب آفریننده دولت است
هوش مصنوعی: تعلیم و تربیت، نه تنها وابسته به قدرت و ثروت است، بلکه خود، باعث ایجاد و شکلگیری قدرت و ثروت نیز میشود.
ادب بر سر علم و فضل است تاج
ادب میکند بیادب را علاج
هوش مصنوعی: ادب پشتوانه علم و دانش است و مانند تاجی بر سر آنها قرار دارد؛ بنابراین بیادب را نمیتوان از علم و فضل بهرهمند کرد.
چو نرگس فکند از ادب سر به پیش
تو سازیش همچشم معشوق خویش
هوش مصنوعی: زمانی که نرگس سرش را از روی ادب پایین میاندازد، تو نیز به خاطر عشق خود به او، خود را به حالت چشمهای معشوقش در میآوری.
ز پروانه این نکته آموختم
که از ترک پاس ادب سوختم
هوش مصنوعی: از پروانه یاد گرفتم که به خاطر بیادبی و بیاحترامی، دلم آتش گرفته است.
نباشد نهان پیش اهل تمیز
که یوسف به مصر از ادب شد عزیز
هوش مصنوعی: یعنی هیچ چیزی نمیتواند از دید کسانی که فهم و درک دارند پنهان بماند و یوسف به خاطر تربیت صحیح و ادب خود در مصر مورد احترام و جایگاه ویژهای قرار گرفت.
ز منزل که و مه رود بر کران
نباشد چو پای ادب در میان
هوش مصنوعی: زمانی که به منزل و مه نرسیم و بر سر کرانهها نباشیم، ادب و رفتار درست نمیتواند در میانه قرار گیرد.
نگیرد خردمند ازان کس شمار
که لوح ادب نبودش در کنار
هوش مصنوعی: خردمند از کسی که آداب و ادب را نمیشناسد، انتظار شمارش و ارزش نمیکند.
دل از کودک بیادب خون شود
بزرگی که شد بیادب، چون شود؟
هوش مصنوعی: دل انسان از رفتار ناپسند یک کودک بیادب آزار میبیند. حال اگر فردی بزرگسال هم به همین بیادبی رو بیاورد، وضعیت چه خواهد شد؟
بود بیادب درخور سوختن
ز پروانه میباید آموختن
هوش مصنوعی: اگر بیادبی و بیاحترامی در رفتار خود داشته باشی، سزاوار عذاب و عواقب ناگوار خواهی بود. باید از پروانهها بیاموزی که چگونه با عشق و احترام زندگی کنند.
ز هر علم، علم ادب بهترست
نگویی که از علم ادب کمترست
هوش مصنوعی: همهٔ دانشها ارزشمندند، اما ادب از همه آنها مهمتر است. نباید تصور کرد که علم ادب، کمتر از سایر علوم است.
ادب را گرامیست اصل و نسب
ز ایمان حیا، وز حیا زاد ادب
هوش مصنوعی: ادب اهمیت زیادی دارد و ریشهاش به ایمان و حیا برمیگردد؛ حیا همانطور که از ایمان نشأت میگیرد، باعث به وجود آمدن ادب میشود.
تکبر به خاک افکند افسرت
تواضع به گردون رساند سرت
هوش مصنوعی: غرور و تکبر انسان را به زمین میزند، در حالی که تواضع و فروتنی او را به آسمان میبرد و باعث رشد و تعالیاش میشود.
ندارد گریز آتش از آتشی
ز سرکش کند کاف چون سرکشی؟
هوش مصنوعی: فرار از آتش برای آتشی که به شدت شعلهور است ممکن نیست، همانطور که نمیتوان از سرکشی و طغیان دوری کرد.
محال است بی خاکساری کمال
بود در زمین ریشه هر نهال
هوش مصنوعی: در زمین، هیچ چیز بدون خاکساری و humility به کمال نمیرسد، همانطور که ریشه هر نهالی نشاندهنده بنیاد و پایهاش است.
تواضع بود در جوانی هنر
نه هنگام پیری ز ضعف کمر
هوش مصنوعی: تواضع و فروتنی در جوانی هنر و نشانهی بزرگی است، نه اینکه در پیری و به دلیل ناتوانی و ضعف جسمانی به آن روی آوریم.
در افتادگی باشد آزادگی
نباشد گر از عجز، افتادگی
هوش مصنوعی: اگر در حالتی قرار بگیریم که در برابر مشکلات و ناتوانیها نرمش و تسلیم را پیشه کنیم، نمیتوانیم به آزادگی و بزرگمنشی واقعی دست یابیم. افتادگی از ناتوانی، نشانهای از آزادی و رهایی نیست.
شهیدان ز تیغ بلا جستهاند
ز افتادن افتادگان رستهاند
هوش مصنوعی: شهیدان از خطر و بلا فرار کردهاند و کسانی که به زمین افتادهاند، از رویدادهای بد رها شدهاند.
ندانست چون شمع، کس زندگی
که شد سرفراز از سرافکندگی
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که مانند شمع، زندگی از کجا روشن میشود، اگرچه با افت و خیزی ممکن است به عظمت برسد.
چه بیند کس از دعوی خار و خس؟
نگیرد گر افتادگی دست کس
هوش مصنوعی: آیا کسی به دعوی و ادعای خار و خس توجهی میکند؟ اگر کسی به خاطر کمارزشی خود بیفتد، کسی به او توجه نخواهد کرد.
دهد آینه با همه سادگی
به دل عکس را جا ز افتادگی
هوش مصنوعی: آینه با تمام سادگیاش به قلب انسان تصویری میدهد که از احساسات و حالتهای درونی او نشأت میگیرد و این نشاندهندهی ضعف اوست.
در آیینه عکس افتد و روشن است
که افتاده در قلعه آهن است
هوش مصنوعی: در آینه تصویر دیده میشود و واضح است که این تصویر در دنیای سخت و محکم قرار دارد.
چو گردون، بداختر نباشد زمین
نخیزد کس افتاده را از کمین
هوش مصنوعی: اگر آسمان بر سر جای خود باشد، زمین هم به حال خود میماند و هیچ کس از کمین بیرون نمیآید.
کند طوف گرد زمین آسمان
که باشد زمین، جای افتادگان
هوش مصنوعی: وقتی طوفان در زمین و آسمان به راه میافتد، زمین به محلی برای افتادن و زمینگیر شدن افراد بدل میشود.
در افتادگی از تو امن است کاخ
نمیلرزد از باد، افتاده شاخ
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و دشوار، آرامش و امنیت وجود دارد. وقتی که درختی خشک و افتاده باشد، دیگر از وزش باد نمیلرزد و نمیترسد.
بود سربلندی در افتادگی
تهیدستی، آرد بر، آزادگی
هوش مصنوعی: در اوج فقر و ناتوانی میتوان به عزت و آزادگی دست یافت؛ افتادگی و تهیدستی نمیتواند مانع سربلندی و شرافت انسان شود.
من افتادگی را به جان بندهام
گل نقش پا را سرایندهام
هوش مصنوعی: من به زحمت و افتادگی خود افتخار میکنم و مانند هنرمندی که بر زمین اثر گذاشته، خود را شناساندهام.
به افغانپرستی چو دوران مباش
صبوری کن از ناصبوران مباش
هوش مصنوعی: اگر در زمانهای پر از احساسات افغانی زندگی میکنی، صبور باش و مانند کسانی که صبر ندارند، رفتار نکن.
در ناصبوری برآور به گل
وگرنه خجل گردی از خود، خجل
هوش مصنوعی: اگر در حق دیگران بدی کنی و خوشی برآوری، ناچار از خود شرمنده خواهی شد.
شکیبایی از خلق باشد صواب
شود کشته سیماب از اضطراب
هوش مصنوعی: صبر و شکیبایی از طرف مردم درست و پسندیده است، زیرا در غیر این صورت، انسان مانند جیوه که به خاطر نگرانی و اضطراب خود را به این سو و آن سو میزند، به سرنوشت بدی دچار میشود.
ز خامی مکن بر دل خویش جبر
شود پخته هر خام، اما به صبر
هوش مصنوعی: به خاطر نادانی خود بر دلات سخت نگیر، زیرا با صبر و تحمل میتوانی رشد کنی. هر کسی که در ابتدا خام است، با گذر زمان میتواند پخته شود.
ز یک دانه کز صبر کاری به گل
دهد بهره صد خرمن کام دل
هوش مصنوعی: از یک دانهای که با صبر و حوصله پرورش یابد، میتوان به اندازهی صد خرمن محصول خوشبختی و رضایت بهدست آورد.
شود گر دو عالم سراسر کلید
بود صبر دندانه هر کلید
هوش مصنوعی: اگر دو عالم بهطور کامل در اختیار باشد، صبر مانند دندانه هر کلید است که برای باز کردن درها ضروری است.
چه حاصل ز بیداد شب اضطراب؟
برآید ز مشرق به صبر آفتاب
هوش مصنوعی: در طول شب پر اضطراب که همه چیز به ظلم و ناعدالتی میگذرد، چه فایدهای دارد؟ اما صبح روز بعد، با صبوری، خورشید از شرق طلوع میکند و امید دوبارهای به زندگی میآورد.
شکیبنده را بس همین ماجرا
که باشد رفیق صبوران خدا
هوش مصنوعی: آدمهای صبور همواره دوستانی از جانب خدا دارند که در سختیها و چالشها کنارشان هستند.
بود صبر سرمایه هر مراد
نهال صبوری دهد بر، مراد
هوش مصنوعی: صبر، کلید موفقیت در هر هدف و آرزویی است و صبوری میتواند به هدفها و آرزوهای ما ثمربخش باشد.
کسی را که از صبر باشد نصیب
همین بس که نازش رسد بر حبیب
هوش مصنوعی: کسی که صبر دارد، همین برایش کافی است که مورد محبت و نوازش معشوق قرار بگیرد.
کند باده در خم چو صبری تمام
رسد از لب خوبرویان به کام
هوش مصنوعی: وقتی که شراب در جام به خوبی فراهم میشود، از لبان زیبای معشوق به کام میرسد.
مزن طعنه بر صابران ای فضول
که میراث ماندهست صبر از رسول
هوش مصنوعی: ای فضول، به صابران طعنه نزن، چرا که صبر از رسول برای ما به یادگار مانده است.
ز صبر آسمان ایستاده به پای
ولیکن به صبری که دادش خدای
هوش مصنوعی: آسمان به دلیل صبر خود استوار و پابرجا مانده است، اما این صبر، صبری است که خداوند به او عطا کرده است.
اگر مردی، از صبر دوری مکن
مکن تکیه بر ناصبوری، مکن
هوش مصنوعی: اگر باجرات و استقامت زندگی میکنی، از صبر دور نشو و به ناپایداری تکیه نکن.
رود گر به بیصبری از پیش، راه
نماند جنین در رحم چند ماه
هوش مصنوعی: اگر رود در حالت بیصبری و شتاب به جلو حرکت کند، دیگر راهی برای پیشرفت نخواهد داشت، مانند جنینی که در رحم چند ماهه نمیتواند به دنیا بیاید.
کند شمع چون صبر در سوختن
بود پیشهاش مجلسافروختن
هوش مصنوعی: شمع وقتی میسوزد و صبر دارد، کارش روشنی بخشیدن به مجلس و افروختن فضا است.
چو یوسف کند صبر در قعر چاه
به مصر از عزیزی شود پادشاه
هوش مصنوعی: وقتی یوسف در عمق چاه صبر کند، به مقام بالایی در مصر میرسد و از عزت و مقام برخوردار میشود.
گرت هست صبری، مشو ناامید
در بسته را صبر باشد کلید
هوش مصنوعی: اگر صبوری داری، ناامید نشو، زیرا صبر میتواند در راهای بسته را باز کند.
به خم از صبوری زند جوش، مل
برآید به صبر از رگ خار، گل
هوش مصنوعی: اگر انسان بتواند صبر و تحمل کند، مانند جوشیدن آب در آتش، در نهایت به نتیجه و برکت میرسد. از سوی دیگر، با صبوری و تحمل، حتی خارها نیز میتوانند باعث رشد گلهای زیبا شوند.
بنای صبوری مبادا نگون
به صبر آمد از چاه، بیژن برون
هوش مصنوعی: صبر را بنا نکن که اگر در چاه بیژن بیفتی، صبرت از بین میرود.
کند صبر چون غنچه بر زخم خار
برآید به تخت چمن تاجدار
هوش مصنوعی: صبر مانند غنچهای است که بر زخم خار میروید و در نهایت به شکوفایی میرسد و در باغ بهعنوان یک گل زیبا و باوقار ظاهر میشود.
مکن بر خود از سعی بیهوده جبر
گل چین شود چینی، اما به صبر
هوش مصنوعی: برای خودت از تلاشهای بیفایده ناامید نشو; در حالی که با صبر میتوانی به نتایج دلخواه دست یابی.
مکش از ره صبر زنهار پای
که باشد رفیق صبوران خدای
هوش مصنوعی: صبر را کنار نگذار، چرا که به دوستی خداوند، همواره صبرکنندگان همراه تو هستند.
گریزانم از کوچه باغ هوس
مرا چاک دل، کوچه باغ و بس
هوش مصنوعی: من از راههای پر از آرزو فرار میکنم، دلbroken من تنها به همان مسیرهای خیالی فکر میکند.
اگر خاک گردد سراسر تنم
نیارد گرفتن هوا دامنم
هوش مصنوعی: اگر تمام وجودم به خاک تبدیل شود، باز هم نمیتوانم برای خودم دامن بگیرم.
نباشد هوا مرد میدان من
ندانم چه میخواهد از جان من
هوش مصنوعی: اگر هوا و شرایط مساعد نباشد، من نمیفهمم که زندگی و سرنوشت چه خواستهای از من دارند.
اگر کفچه مارت زند، زان به است
که بر خوان دونان کنی کفچه، دست
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو آسیب بزند، بهتر است که به جای اینکه به افراد پست و بیارزش توجه کنی، به خودت و ارزشهایت اهمیت دهی.
چو نخلت بود بر گیا دسترس
به هر خوان طفیلی مشو چون مگس
هوش مصنوعی: زمانی که درخت نخل تو بر شاخ و برگِ سبز قرار دارد، به هر میزانی که میخواهی، نزدیک شدن به هر چیزی را از دیگران یاد نگیر و چون مگس فقط دنبال پستی و بلندی نرو.
اگر بگذرد صید از پیش من
خدنگ طمع نیست در کیش من
هوش مصنوعی: اگر شکار از دستم برود، دیگر در جستجوی آن نخواهم بود.
مرا بینیازی چنان چیره ساخت
که از یاد من آرزو رنگ باخت
هوش مصنوعی: من به حدی بینیاز شدم که دیگر آرزوهایم را فراموش کردم و دیگر برایم اهمیتی ندارند.
ندارد به کس مرد قانع نیاز
که عید قناعت بود مرگ آز
هوش مصنوعی: هیچکس به مرد قانع نیاز ندارد، زیرا عید واقعی قناعت در زمانی است که انسان از آز و خواستههای بیپایان بمیرد.
به نور قناعت دلم زنده است
به نفرین بدم زانکه گیرنده است
هوش مصنوعی: دل من به نور قناعت زندگی میکند و از بدیها و نفرینهایی که با خود به همراه دارم، به خاطر اینکه آنها را دریافت میکنم نگران نیستم.
گرفتن حرام است بر هوشیار
بجز جرعه باده از دست یار
هوش مصنوعی: فرد هوشیار فقط میتواند از محبت و بادهٔ یار استفاده کند و هیچ چیز دیگری برای او مجاز نیست.
به آب قناعت سرشته گلم
سر کوی عزلت بود منزلم
هوش مصنوعی: در جستجوی آرامش و دوری از دنیای پرمشغله، سکونت من در جایی است که تنها به قطرهای آب نیاز دارم و از زیباییهای طبیعی آنجا لذت میبرم.
اگر پشت پایی زنی بر طلب
ز دریا گذشتن توان تشنهلب
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به دنبال خواستهای برود و با اراده و تلاش خود به هدفش برسد، حتی اگر در دشواریهایی قرار گیرد، میتواند بر همهی موانع غلبه کند و موفق شود.
بر آنکه طبعش طمع بنده نیست
دو عالم به یک ارزن ارزنده نیست
هوش مصنوعی: کسی که ذاتش جاهطلبی و طمع ندارد، در واقع هیچ چیز در این دو دنیا برای او ارزشمند نیست.
اگر پنجه آز برتافتی
ز ارباب همت نظر یافتی
هوش مصنوعی: اگر از چنگال ظلم و ستم رهایی یابی و توانایی و ارادهات را به کار بگیری، میتوانی به موفقیت و پیشرفت دست یابی.
گرفتم ز آموزگار این سبق
که نتوان گرفتن به جز راه حق
هوش مصنوعی: از معلم آموختم که تنها راه درست را نمیتوان به دست آورد.
دعای مرا بس اثر اینقدر
که آهم نگیرد عنان اثر
هوش مصنوعی: دعای من تا این حد اثر دارد که آهی که میکشم نمیتواند کنترلش را در دست بگیرد.
مرا ناگرفتن چنان شد شعار
که دستم نگیرد سر زلف یار
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه نتوانستم معشوقم را به دست آورم، به شدت به این وضعیت اعتراض میکنم و احساس میکنم که دیگر نمیتوانم به زیباییهای او نزدیک شوم.
برای گرفتن مخوان ترّهات
اجل گیردت به که گیری حیات
هوش مصنوعی: برای حفظ زندگی و جلوگیری از خطرات و مشکلات، بهتر است وارد حواشی و افکاری که بیهودهاند نشوید.
زهی بخت اگر باشدت دسترس
به کاری که صورت نگیرد ز کس
هوش مصنوعی: اگر روزگار به تو یاری کند و به کارهایی که هیچ کس نمیتواند انجام دهد، دست پیدا کنی، روزگار تو را خیلی خوشبخت میداند.
نویسد قلم گر حدیث کرم
قلم باد دستی که گیرد قلم!
هوش مصنوعی: اگر قلمی از خوبیها بنویسد، باید دستی لایق آن باشد که قلم را در دست بگیرد.
وگر از گرفتن نداری گزیر
برو از کریمان کرم یاد گیر
هوش مصنوعی: اگر از دریافت کردن بینصیب هستی، پس از افراد بخشنده و مهربان بیاموز که چطور باید بخشید.
خدا داند و دل که هنگام راز
بجز ناگرفتن ندارم نیاز
هوش مصنوعی: خدا میداند که در مواقعی که میخواهم رازی را در دل نگهدارم، به چیز دیگری نیاز ندارم جز اینکه آن راز را فراموش کنم.
گرفتن سراپای عارست و ننگ
شود تیره چون گیرد آیینه زنگ
هوش مصنوعی: اگر انسان تمام وجودش را به عیب و ننگ بگیرد، سرانجام مانند آینهای میشود که زنگار گرفته و تیره و تار میشود.
اگر وعده وصل بخشد نگار
به خون گردد آن دل که گیرد قرار!
هوش مصنوعی: اگر معشوق وعده وصال بدهد، دل آن کسی که آرامش دارد، به خاطر عشق و شوق، به شدت آتش میگیرد و خونخواهی میکند!