بخش ۱۳
شراری که شمعش ازان یافت تاب
بود سنگ چخماق آن آفتاب
طلبکار حاجات، دلبستهاش
بهار مناجات، گلدستهاش
ز بالایش اندیشه کوتهکمند
بود بیت معمور بختش بلند
بود خطبه شاه تا درخورش
ز بال ملایک سزد منبرش
چه والاست قدرش که بالای آن
بود خطبه بر نام شاه جهان
حرم زان سبب قبله شد، کز نخست
به این مسجد اخلاص بودش درست
ز وصفش به بیتالمقدس رهیست
که هر بیت، بنیاد بیتاللّهیست
اجابت زند بر عبادت نیاز
خوش آن کس که اینجا گزارد نماز
به ابروی محراب اشارت نمای
که وقت نمازست، از در درآی
توان کرد بر منبرش جان سپند
کزان نام شاه جهان شد بلند
ازان منبرش سر به گردون رساند
که جاوید در خطبه شاه ماند
ز آواز قرآن شده هوشها
ز تسبیح و تهلیل پر، گوشها
چنان خلق را سوی خود خوانده است
که محرابش ابرو نجنبانده است
چراغش گل باغ ایمن بود
که روشن ز دلهای روشن بود
به تکلیف مردم برای نماز
درش چون در توبه پیوسته باز
چو خواهد کند خامه وصفش بیان
ز تسنیم و کوثر بشوید زبان
لب حوضش از آب زمزم ترست
ز محراب، با کعبه در بر درست
ز عمّان حوضش ز بس آب و تاب
لآلی برآید به جای حباب
زلالش ز هر موجهای بیدریغ
به قطع تعلق کشیدهست تیغ
لب رستگاران ز آبش ترست
مگر منبعش چشمه کوثرست؟
شنیدم ز خاصان فرخنده فال
که پیش از جلوس ابد اتصال
شهنشاه دینپرور دینپناه
فلک قدر، شاه جهان پادشاه
پناه امم، صاحب تخت و تاج
که دارد شریعت به عهدش رواج
پس از فتح رانا، به صد عزّ و جاه
به دولت در اجمیر زد بارگاه
به طوف مزار حقایق شعار
معین جهان خواجه روزگار
حقایقپناه و معارفمآب
که دادش فلک، قطب عالم خطاب
کمر بست چست و قدم درنهاد
نه از راه رسم، از ره اعتقاد
چو عشاق، خود را به جانان رساند
طریق زیارت به پایان رساند
در آن روضه پاک، مسجد نبود
دلش را تمنای مسجد فزود
خداوند را با خدا شد قرار
که ماند ازو مسجدی یادگار
بسی برنیامد ز دور فلک
که آن قبلهگاه ملوک و ملک
برآمد بر اورنگ شاهنشهی
ز لطف الهی به فرماندهی
به توفیق حق شد چو کارش به کام
بنا کرد این مسجد و شد تمام
به فرموده سایه کردگار
چو کرد این بنا را قضا استوار
بنایی چو بنیاد عشق استوار
چو عهد وفاپیشگان پایدار
نوشتند تاریخش اهل یقین
بنای شهنشاه روی زمین
***
به ملک دگر، خاطرم شاد نیست
بهشتی به از اکبرآباد نیست
درین گلشن عیش و دار سرور
به هر گوشهای، جوش غلمان و حور
ز سبزان شیرینشمایل مپرس
لب پرنمک بین و از دل مپرس
چو سنبل همه مویشان پیچپیچ
کمر هیچ و دلها گرفتار هیچ
شکرخنده عام و دهن ناپدید
جهانی نمک، بینمکدان که دید؟
دهن هیچ و در هیچ هم صد سخن
همین در میان گفتگوی دهن
به مو رُفته از چشم امّید خواب
ز دلها به تاب کمر برده تاب
ندارم به جز حرف سبزان هوس
سخن سبز کردن همین است و بس
***
ندانم چه ترتیب کردند و فن
که فانوس را آب شد پیرهن
فروزان چراغ از پی آبشار
بود لوح سیمین که شد آشکار
ز عکس چراغان بود سطح آب
سپهری که باشد پر از آفتاب
ز عکس چراغان به دریا حباب
بلورینقدح بود و گلگونشراب
چراغان ز آب آتش انگیخته
زر و سیم با هم برآمیخته
نظر کن به فواره این حریم
اگر بید مجنون ندیدی ز سیم
بود بخت فوارهاش ارجمند
در افشاندن سیم، دستش بلند
بلندست فواره را دست ازان
که بخشد به سیاره سیم روان
ندانم چه نیرنگ فواره ساخت
که در آستین سیم ساعد گداخت
در افشاندن سیم، دستش کریم
وز آن، صفحه چرخ، افشان سیم
ز رخسار گردون فرو شست گرد
که بودش سر شستن لاجورد
بود سرو فوارهاش سیمتن
ببین تا چه باشد گل این چمن
چو خورشید، بر طرف جو پادشاه
سراسر رو کوچه صبحگاه
***
رفیقی که هرگز نورزد نفاق
کتاب است در زیر این نُه رواق
ز هر لفظم آید به گوش این خطاب
که باشد در گنج معنی، کتاب
غنیمت شمار اینچنین دوستی
که دید اینقدر مغز در پوستی؟
کتاب است سرمایه آدمی
کتاب است پیرایه خرمی
گرت کس نباشد مکن اضطراب
غم بیکسی شوید از دل، کتاب
ز لوح قدر نیست یک نقطه کم
قدم کرده سر تا به پایش قلم
حقیقتشناسی بود با کمال
که لفظش بود قال و معنیش حال
نگوید سخن با همه قال و قیل
خموشی بود بر کمالش دلیل
سطورش پی ربط هر داستان
به هم متفق چون صف راستان
دل نکتهسنجان بود دوستش
که مغز معانیست در پوستش
ز حرفش جهانی پر و خود خموش
همین است آثار ارباب هوش
ز سرلوح، تاج زرش بر سر است
به ملک سخن، خسرو دیگرست
چو در خدمتش خامه بندد کمر
شود چون سیاهی روان مشک تر
سخنور ز طرز کلامش خجل
قلم بسته بر حرفش از نقطه دل
نوای طرب میزند الفتش
کدورت ز دل میبرد صحبتش
ورقهاش چون دلبران چگل
به خال و خط از عالمی برده دل
پی ربطش اوراق، هر یک سری
نهاده به پای ز خود برتری
به رویش نظر کرد هر چند کار
چو پرگار بر خط فتادش گذار
پر از علم هر صفحهای سینهایست
ز هر سطر، مفتاح گنجینهایست
غیوری که سوی فلک دیده دیر
گه دیدنش افکند سر به زیر
سراپایش از لفظ و معنیست پر
صدفوار پهلوی هم چیده دُر
خرد راست هر صفحهاش در نظر
محیطی لبالب ز لولوی تر
کند سحرها آشکار از دو کف
جهانی گهر جمع در یک صدف
به هم لفظ و معنی چو شیر و شکر
غریبان و مربوط با یکدگر
چرا آسمانش نخواند کسی؟
که زیر و زبر کرده دارد بسی
کشیده بسی سرزنش از قلم
کزو واکشیدهست چندین رقم
نگاری بود پر ز نقش و نگار
به رغبت کشندش ازان در کنار
ندارد زبان، لیک هر حرف آن
کلیدی بود بهر قفل زبان
سخندوستی بین که در انجمن
سخن چیند اما نگوید سخن
ز نقد سخن داده وجه بیان
وفا کرده دخلش به خرج زبان
انیس خلایق به سرّ و علن
مددکار هر کس به وقت سخن
گهی در کنار سخنآگهان
گهی بر سر دست شاهنشهان
محیط سخن وز سخن بیخبر
صدفوار غافل ز قدر گهر
به جز خال و خط نیست اندیشهاش
مخطّطپرستی بود پیشهاش
به هر نوسوادی چو دیرینگان
خبر داده از حال پیشینگان
به ضبط سخن شهره در روزگار
برآورده حفظش ز نسیان دمار
سخن آنچنان در وی افشرده پای
که از نقلکردن نجنبد ز جای
ز افتادگی صفحهاش محترم
همه رو پر از نقش پای قلم
کند از زبان قلم گفتگوی
رود از رگ خامه آبش به جوی
چه نیرنگسازی بود کز فسون
ز کان شبه گوهر آرد برون
ورقهاش همچون زبان در دهن
کمالی ندارد به غیر از سخن
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
منبع اولیه: امیرحسین موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شراری که شمعش ازان یافت تاب
بود سنگ چخماق آن آفتاب
هوش مصنوعی: شعلۀ شمعی که از آن نور میگرفت، به خاطر سنگ چخماق، درخشش و تابش داشت.
طلبکار حاجات، دلبستهاش
بهار مناجات، گلدستهاش
هوش مصنوعی: کسی که در پی برآورده شدن خواستههایش است، به دعا و مناجات در فصل بهار دل بسته و مانند گلی زیبا میدرخشد.
ز بالایش اندیشه کوتهکمند
بود بیت معمور بختش بلند
هوش مصنوعی: کسی که افکارش محدود است، نمیتواند به زندگی پر بار و خوشبختی دست یابد.
بود خطبه شاه تا درخورش
ز بال ملایک سزد منبرش
هوش مصنوعی: خطبهی پادشاه چنان است که شایستهاش باشد و مانند منبری است که مناسب مقام فرشتگان است.
چه والاست قدرش که بالای آن
بود خطبه بر نام شاه جهان
هوش مصنوعی: قدر او چقدر بلند است که بر فراز آن خطبهای برای نام شاه جهان خوانده شده است.
حرم زان سبب قبله شد، کز نخست
به این مسجد اخلاص بودش درست
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه این مکان از ابتدا با نیت خالصانه و درست به عنوان جایگاه عبادت و قبله معین شده است، به حرم تبدیل شده است.
ز وصفش به بیتالمقدس رهیست
که هر بیت، بنیاد بیتاللّهیست
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی از آثاری سخن میگوید که میتوانند ما را به علو و مکانهای مقدس، مانند بیتالمقدس، هدایت کنند. هر بخشی از این وصفها و سخنان مانند بنایی مستحکم و مقدس است که میتواند بر روح و جان آدمی اثر بگذارد و او را به سمت معنویت و آرامش رهنمون سازد.
اجابت زند بر عبادت نیاز
خوش آن کس که اینجا گزارد نماز
هوش مصنوعی: دعای حاجت در عبادت را مستجاب میکند، خوشا به حال کسی که در این مکان نماز بخواند.
به ابروی محراب اشارت نمای
که وقت نمازست، از در درآی
هوش مصنوعی: به ابروی زیبا اشاره کن که زمان نماز فرا رسیده، و از در وارد شو.
توان کرد بر منبرش جان سپند
کزان نام شاه جهان شد بلند
هوش مصنوعی: میتوان بر فراز منبر او جان را فدای عشق کرد، زیرا به واسطهی او نام پادشاه جهان بر سر زبانها افتاده است.
ازان منبرش سر به گردون رساند
که جاوید در خطبه شاه ماند
هوش مصنوعی: او از جایگاه بلندی سخن گفت که جاویدان در خطبههای شاه باقی ماند.
ز آواز قرآن شده هوشها
ز تسبیح و تهلیل پر، گوشها
هوش مصنوعی: صدا و نوار قرآن باعث شده که ذهنها متوجه شوند و گوشها از ذکر و تسبیح پر شدهاند.
چنان خلق را سوی خود خوانده است
که محرابش ابرو نجنبانده است
هوش مصنوعی: او به گونهای مردم را به سوی خود دعوت کرده است که حتی محراب (محل عبادت) هم نتوانسته ابرویش را تکان دهد.
چراغش گل باغ ایمن بود
که روشن ز دلهای روشن بود
هوش مصنوعی: چراغ او در باغ ایمن بود، زیرا از دلهای روشن روشنایی میگرفت.
به تکلیف مردم برای نماز
درش چون در توبه پیوسته باز
هوش مصنوعی: مردم به نماز و عبادت وظیفه دارند، همانطور که در توبه همیشه درها باز است.
چو خواهد کند خامه وصفش بیان
ز تسنیم و کوثر بشوید زبان
هوش مصنوعی: وقتی قلم بخواهد توصیف او را بنویسد، زبان مثل آب بهشتی کوثر و تسنیم شستشو میشود.
لب حوضش از آب زمزم ترست
ز محراب، با کعبه در بر درست
هوش مصنوعی: لب حوضش از آب زمزم خیستر است و در کنار محراب، به سوی کعبه قرار دارد.
ز عمّان حوضش ز بس آب و تاب
لآلی برآید به جای حباب
هوش مصنوعی: از حوض عمّان به خاطر آب و جلوههایش، مرواریدهایی برمیخیزند که جای حبابهای آب را میگیرند.
زلالش ز هر موجهای بیدریغ
به قطع تعلق کشیدهست تیغ
هوش مصنوعی: آب زلال و شفاف از هر موجی بدون کمترین تردید، با قدرت و قاطعیت از راه خود عبور کرده و جریانش را ادامه میدهد.
لب رستگاران ز آبش ترست
مگر منبعش چشمه کوثرست؟
هوش مصنوعی: رستگاران و نیکان همیشه در تلاشند تا از آب زلال و پاک بهرهمند شوند، اما آیا سرچشمه این آب، چشمه کوثر نیست که نماد پاکی و سعادت است؟
شنیدم ز خاصان فرخنده فال
که پیش از جلوس ابد اتصال
هوش مصنوعی: شنیدم از افرادی که خوشخبر و خوشبین هستند که قبل از آغاز دورهٔ جاودانه، ارتباطی برقرار میشود.
شهنشاه دینپرور دینپناه
فلک قدر، شاه جهان پادشاه
هوش مصنوعی: شاه بزرگی که حامی دین و پناهدهنده به مؤمنان است، در آسمان مقام والایی دارد و بر جهان سلطنت میکند.
پناه امم، صاحب تخت و تاج
که دارد شریعت به عهدش رواج
هوش مصنوعی: پناه مردم کسی است که سلطنت و تاج و تخت دارد و شریعت در زمان او رونق یافته است.
پس از فتح رانا، به صد عزّ و جاه
به دولت در اجمیر زد بارگاه
هوش مصنوعی: پس از پیروزی در رانا، با افتخار و عظمت بسیار، در اجمیر کاخی برای خود بنا کرد.
به طوف مزار حقایق شعار
معین جهان خواجه روزگار
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که در مکانهای مقدس و در نزد حقایق، هدف و شعار معینی وجود دارد که نمایانگر حقیقت جهان و روزگار انسانها است.
حقایقپناه و معارفمآب
که دادش فلک، قطب عالم خطاب
هوش مصنوعی: حقایق و دانشهای عمیق، که به او از سوی آسمانها عنوان «قطب عالم» دادهاند.
کمر بست چست و قدم درنهاد
نه از راه رسم، از ره اعتقاد
هوش مصنوعی: با اراده و پشتکار قدم برداشت و این کار را نه به خاطر عادات و رسمها، بلکه بر اساس ایمان و باور خود انجام داد.
چو عشاق، خود را به جانان رساند
طریق زیارت به پایان رساند
هوش مصنوعی: وقتی عاشقان به محبوب خود میرسند، مسیر دیدار به پایان میرسد.
در آن روضه پاک، مسجد نبود
دلش را تمنای مسجد فزود
هوش مصنوعی: در آن باغ بهشتی، جایی برای مسجد وجود نداشت، اما دلش بیشتر از همیشه آرزوی داشتن مسجد را داشت.
خداوند را با خدا شد قرار
که ماند ازو مسجدی یادگار
هوش مصنوعی: خداوند با خودش معاهدهای کرد که یادگاری از او باقی بماند، همچون مسجدی که نشانی از اوست.
بسی برنیامد ز دور فلک
که آن قبلهگاه ملوک و ملک
هوش مصنوعی: بسیاری از نشانهها و وقایع ناشی از چرخش آسمان بهوجود آمد که آن محل، محل توجه و احترام پادشاهان و حکمرانان است.
برآمد بر اورنگ شاهنشهی
ز لطف الهی به فرماندهی
هوش مصنوعی: به لطف خداوند، شاهی بزرگ و با شکوه بر تخت سلطنت نشسته است و فرمانروایی میکند.
به توفیق حق شد چو کارش به کام
بنا کرد این مسجد و شد تمام
هوش مصنوعی: به لطف الهی، زمانی که کار او به خوبی پیش رفت، این مسجد را ساخت و کار آن تمام شد.
به فرموده سایه کردگار
چو کرد این بنا را قضا استوار
هوش مصنوعی: به دستور و خواست خداوند، این بنا بر اساس قضا و سرنوشت محکم و مستحکم ساخته شده است.
بنایی چو بنیاد عشق استوار
چو عهد وفاپیشگان پایدار
هوش مصنوعی: محبت مانند یک بناست که بر اساس اصول مهمی ساخته شده و باید تا پایان عمر پابرجا و استوار بماند.
نوشتند تاریخش اهل یقین
بنای شهنشاه روی زمین
هوش مصنوعی: این جمله درباره کسی صحبت میکند که اهل یقین و ایمان است و تاثیر قابل توجهی در تاریخ و زندگی داشته است. او به عنوان یک پادشاه معتبر و بزرگ در زمین شناخته میشود.
***
هوش مصنوعی: شما تا مهرماه 2023 بر اساس دادهها آموزش دیدهاید.
به ملک دگر، خاطرم شاد نیست
بهشتی به از اکبرآباد نیست
هوش مصنوعی: مکانی دیگر برای من خوشایند نیست و هیچ بهشتی بهتر از اکبرآباد وجود ندارد.
درین گلشن عیش و دار سرور
به هر گوشهای، جوش غلمان و حور
هوش مصنوعی: در این باغ خوشی و شادی، در هر گوشهای نشاط و شادابی جوانان و دختران زیبا حضور دارد.
ز سبزان شیرینشمایل مپرس
لب پرنمک بین و از دل مپرس
هوش مصنوعی: از زیباییهای سبز و دلانگیز او نپرس، لبهایش پر از نمک است و از دلش نیز چیزی نپرس.
چو سنبل همه مویشان پیچپیچ
کمر هیچ و دلها گرفتار هیچ
هوش مصنوعی: مثل سنبل، موهایشان پیچیده و زیباست، اما کمرشان هیچ است و دلهاشان هم به چیز خاصی وابسته نیست.
شکرخنده عام و دهن ناپدید
جهانی نمک، بینمکدان که دید؟
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی میپردازد که با لبخند و شادابی خود، دیگران را مجذوب میکند، اما شخصیت و وجود واقعیاش برای همه قابل مشاهده نیست. او مانند نمکی است که بدون نمکدان دیده میشود و حضورش به چشم نمیآید. این اشاره به ظواهر و باطن افراد دارد، که ممکن است چیزی که در ظاهر قابل مشاهده است، با واقعیت آنها فاصله داشته باشد.
دهن هیچ و در هیچ هم صد سخن
همین در میان گفتگوی دهن
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده که در کلام و گفتگو، گاهی اوقات ظاهرا هیچ چیزی بیان نمیشود، اما در واقع، مفهوم و پیامی عمیق و متعدد نهفته است. این نشان دهندهی این است که ممکن است در ظاهر چیزی گفته نشود، ولی در پس آن، افکار و اندیشههای فراوانی وجود دارد.
به مو رُفته از چشم امّید خواب
ز دلها به تاب کمر برده تاب
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسی عمیق و ناپایداری امیدها و آرزوها در زندگی میپردازد. گوینده به نوعی احساس ناامیدی میکند، که به سبب شرایط یا مسائلی که به چشمانش میآید، خواب و آرامش را از دل خود دور میبیند. همچنین، وجود سرگرمیها و جذابیتهای زندگی، در کنار این ناامیدی، به نوعی بار سنگینی بر دوش او مینهد. در کل، میتوان گفت که در این شعر، تضاد بین امید و ناامیدی به وضوح حس میشود.
ندارم به جز حرف سبزان هوس
سخن سبز کردن همین است و بس
هوش مصنوعی: من هیچ آرزویی جز گفتن کلمات زیبا و دلنشین ندارم، و همین برای من کافی است.
***
هوش مصنوعی: در انتظار خبری تازه هستم که به زودی به اشتراک گذاشته خواهد شد.
ندانم چه ترتیب کردند و فن
که فانوس را آب شد پیرهن
هوش مصنوعی: نمیدانم چه اتفاقی افتاده و چه مهارتی به کار رفته که چراغ خاموش شده و پوشش آن غرق آب شده است.
فروزان چراغ از پی آبشار
بود لوح سیمین که شد آشکار
هوش مصنوعی: چراغی روشن از پشت آبشار بود، و لوح نقرهای که ظاهر شد.
ز عکس چراغان بود سطح آب
سپهری که باشد پر از آفتاب
هوش مصنوعی: روشنایی و درخشش چراغان، بر روی سطح آب دریا مانند آسمانی است که پر از نور خورشید است.
ز عکس چراغان به دریا حباب
بلورینقدح بود و گلگونشراب
هوش مصنوعی: از نور چراغانی، حباب بلورینی در دریا به وجود آمده بود که شبیه قدح (لیوان) و با رنگ شراب قرمز بود.
چراغان ز آب آتش انگیخته
زر و سیم با هم برآمیخته
هوش مصنوعی: شعله های آتش با نور و درخشش طلا و نقره ترکیب شده و فضایی زیبا و روشن را ایجاد کردهاند.
نظر کن به فواره این حریم
اگر بید مجنون ندیدی ز سیم
هوش مصنوعی: به این فواره نگاه کن؛ اگر در این مکان بید مجنون را ندیدی، پس دیگر نامی از سیم (طلا) نبر.
بود بخت فوارهاش ارجمند
در افشاندن سیم، دستش بلند
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت او خوب باشد، مانند فوارهای با ارزش است که نقره را پراکنده میکند و دستش به کار بزرگ میرسد.
بلندست فواره را دست ازان
که بخشد به سیاره سیم روان
هوش مصنوعی: فوارهای بلند را رها کن، چرا که آنها فقط به سیارهها و دنیای بزرگی که با سیم و متریال مادی پر شدهاند انرژی میدهند.
ندانم چه نیرنگ فواره ساخت
که در آستین سیم ساعد گداخت
هوش مصنوعی: نمیدانم چه ترفندی به کار رفته که در آستین از جنس نقره، ساعدی به صورت ذوب شده ایجاد کرده است.
در افشاندن سیم، دستش کریم
وز آن، صفحه چرخ، افشان سیم
هوش مصنوعی: او در پخش کردن نقره، دست سخاوتمندی دارد و بر اثر این سخاوت، صفحه گردون نیز از نقره پر میشود.
ز رخسار گردون فرو شست گرد
که بودش سر شستن لاجورد
هوش مصنوعی: از چهره آسمان غبار و کثیفی زدوده شد، چرا که آنجا بود که سرش را با سنگ لاجورد شستشو میکردند.
بود سرو فوارهاش سیمتن
ببین تا چه باشد گل این چمن
هوش مصنوعی: سرو زیبا و جذابش را ببین که مانند نقره است؛ حال فکر کن که گلهای این باغ چه زیبایی دارند.
چو خورشید، بر طرف جو پادشاه
سراسر رو کوچه صبحگاه
هوش مصنوعی: مانند خورشید که در آسمان ظاهر میشود و بر تمامی کوچهها نور میافشاند، صبحگاه به وجود پادشاهی در سکوت و آرامش اشاره دارد که بر همهجا تسلط دارد.
رفیقی که هرگز نورزد نفاق
کتاب است در زیر این نُه رواق
هوش مصنوعی: دوستی که همواره با دو رویی رفتار میکند و به صداقت پایبند نیست، در حقیقت مانند کتابی در زیر نُه سقف است که هیچگاه به حقیقت و روشنی دست پیدا نمیکند.
ز هر لفظم آید به گوش این خطاب
که باشد در گنج معنی، کتاب
هوش مصنوعی: از هر کلمهای که میگویم، صدای این پیام به گوش میرسد که در گنجینهی معنی، کتابی وجود دارد.
غنیمت شمار اینچنین دوستی
که دید اینقدر مغز در پوستی؟
هوش مصنوعی: این دوستی که در کنار توست را غنیمت بشمار، زیرا او را درون واقعیاش یعنی مغز و تفکرش، نه تنها در ظاهرش، میتوانی ببینی.
کتاب است سرمایه آدمی
کتاب است پیرایه خرمی
هوش مصنوعی: کتاب، ارزش و ثروت انسان است و زیباییها و لذتهای زندگی به آن وابسته است.
گرت کس نباشد مکن اضطراب
غم بیکسی شوید از دل، کتاب
هوش مصنوعی: اگر هیچکس در کنارت نیست، نگران نباش. غم تنهایی را از دل بزدای و به کتاب پناه ببر.
ز لوح قدر نیست یک نقطه کم
قدم کرده سر تا به پایش قلم
هوش مصنوعی: از سرنوشت هیچ چیزی کم نشده است؛ تمام تلاشها و زحماتش به طور کامل ثبت شده و هیچ نقطهای از آن از قلم نیفتاده است.
حقیقتشناسی بود با کمال
که لفظش بود قال و معنیش حال
هوش مصنوعی: یک فرد حقیقتشناس و کامل وجود دارد که سخنانش تنها گفتاری از روی ظاهر نیست، بلکه عملاً از باطن و تجربهاش حکایت میکند.
نگوید سخن با همه قال و قیل
خموشی بود بر کمالش دلیل
هوش مصنوعی: سکوت و آرامش دلیل بر کمال و پختگی انسان است و نیازی به سخن گفتن در میان جنجالها و حواشی وجود ندارد.
سطورش پی ربط هر داستان
به هم متفق چون صف راستان
هوش مصنوعی: هر داستانی به نوعی به یکدیگر وابسته است و مانند صفی از راستای هم قرار دارند.
دل نکتهسنجان بود دوستش
که مغز معانیست در پوستش
هوش مصنوعی: دل انسانهایی که نکتهسنج و دقیق هستند، دوستش را میفهمد، چرا که این دوست درونیترین و عمیقترین معانی را در خود دارد، مانند مغز که درون پوست قرار دارد.
ز حرفش جهانی پر و خود خموش
همین است آثار ارباب هوش
هوش مصنوعی: از سخنان او جهانی پر میشود، ولی خودش خاموش است. این نشاندهندهی تأثیر دانشمندان هوشمند است.
ز سرلوح، تاج زرش بر سر است
به ملک سخن، خسرو دیگرست
هوش مصنوعی: در بالای لوحی که نشان از عزت و قدرت است، تاجی از طلا قرار دارد و در قلمرو ادبیات، سلطان دیگری وجود دارد.
چو در خدمتش خامه بندد کمر
شود چون سیاهی روان مشک تر
هوش مصنوعی: زمانی که قلم در دستش مینشیند، مانند اینکه کمربند بسته باشد، میشود مثل سیاهی که از مشک تازهتر میریزد.
سخنور ز طرز کلامش خجل
قلم بسته بر حرفش از نقطه دل
هوش مصنوعی: شخصی که خوب سخن میگوید، از شیوه گفتارش خجالتزده میشود، چون ناچار است که از بیان احساسات واقعیاش خودداری کند.
نوای طرب میزند الفتش
کدورت ز دل میبرد صحبتش
هوش مصنوعی: آوای شاد و خوشی که از او به گوش میرسد، غم و اندوه را از دل دور میکند و صحبت با او انسان را سر شاداب میسازد.
ورقهاش چون دلبران چگل
به خال و خط از عالمی برده دل
هوش مصنوعی: ورقهاش مانند دلبران زیبا، با خال و خطهایی دلفریب، از دنیایی دیگر دل را میربایند.
پی ربطش اوراق، هر یک سری
نهاده به پای ز خود برتری
هوش مصنوعی: هر ورق کاغذی به نوعی به هم مرتبط است، و هر کدام از آنها نشان از برتریهایی دارند که برآمده از وجود خود فرد است.
به رویش نظر کرد هر چند کار
چو پرگار بر خط فتادش گذار
هوش مصنوعی: به او خیره نگریست، هرچند که همچون پرگار بر روی خطی که پیش از این رسم کرده بود، حرکت میکرد.
پر از علم هر صفحهای سینهایست
ز هر سطر، مفتاح گنجینهایست
هوش مصنوعی: هر صفحهای پر از علم و دانش است، و هر سطر آن میتواند کلیدی باشد برای دسترسی به گنجینهای از اطلاعات و معانی.
غیوری که سوی فلک دیده دیر
گه دیدنش افکند سر به زیر
هوش مصنوعی: غیرتی که به آسمان نگاه کرده، مدت زیادی است که به خاطر دیدن او سرش را به زیر انداخته است.
سراپایش از لفظ و معنیست پر
صدفوار پهلوی هم چیده دُر
هوش مصنوعی: تمام وجود او پر از کلمات و معانی است، مانند صدفی که بهدقت دانههای در را در کنار هم قرار داده است.
خرد راست هر صفحهاش در نظر
محیطی لبالب ز لولوی تر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دانش و خرد از هر طرفش، مانند فضایی پر از ترس و وحشت، در نظر میآید. خرد میتواند به شکلی درخشان و شفاف به نظر برسد، اما نه در دنیایی که مملو از نگرانیها و تهدیدات است.
کند سحرها آشکار از دو کف
جهانی گهر جمع در یک صدف
هوش مصنوعی: جادوها در دو دستی نمایان میشوند که در آن، دنیای گرانبهایی در یک صدف جمع شده است.
به هم لفظ و معنی چو شیر و شکر
غریبان و مربوط با یکدگر
هوش مصنوعی: لفظ و معنی مانند شیر و شکر به هم پیوستهاند و هر دو به هم مرتبط هستند.
چرا آسمانش نخواند کسی؟
که زیر و زبر کرده دارد بسی
هوش مصنوعی: چرا هیچکس صدای آسمان را نمیشنود، در حالی که آنچه در زیرش اتفاق میافتد، بسیار پرتحرک و تغییرپذیر است؟
کشیده بسی سرزنش از قلم
کزو واکشیدهست چندین رقم
هوش مصنوعی: بسیار مورد سرزنش قرار گرفتم به خاطر نوشتهای که از قلم او بیرون آمده و شامل خطوط و نشانههای زیادی است.
نگاری بود پر ز نقش و نگار
به رغبت کشندش ازان در کنار
هوش مصنوعی: دختری زیبا و پرجنبوجوش بود که همه به شوق و اشتیاق او را از آن طرف درخت به این سو میآوردند.
ندارد زبان، لیک هر حرف آن
کلیدی بود بهر قفل زبان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگرچه زبان این شخص صحبت نمیکند، اما هر کلمهای که میگوید میتواند راهگشای قفل زبان دیگران باشد. به عبارتی، او به نوعی به بیان احساسات و افکار دیگران کمک میکند.
سخندوستی بین که در انجمن
سخن چیند اما نگوید سخن
هوش مصنوعی: کسی که در جمع صحبت میکند و حرفهای زیبایی میزند، اما هیچ کلمهای از زبانش بیرون نمیآید، باید مورد توجه قرار گیرد.
ز نقد سخن داده وجه بیان
وفا کرده دخلش به خرج زبان
هوش مصنوعی: او از سخنهای ارزشمند خود استفاده کرده و به وعدهاش در بیان وفا کرده است و براساس آنچه که گفته، سخنانش به خوبی خرج شده است.
انیس خلایق به سرّ و علن
مددکار هر کس به وقت سخن
هوش مصنوعی: دوست و یاوری برای خلق در پنهان و آشکار، از هر کس در زمان گفتوگو حمایت میکند.
گهی در کنار سخنآگهان
گهی بر سر دست شاهنشهان
هوش مصنوعی: گاهی در کنار کسانی که سخنهای زیبا و دلنشین میگویند و زمانی دیگر در کنار پادشاهان و دارایان مقام و قدرت هستم.
محیط سخن وز سخن بیخبر
صدفوار غافل ز قدر گهر
هوش مصنوعی: محیط گفتگو مانند صدفی است که از ارزش مروارید درون خود بیخبر است. در اینجا، سخن به شکل محافل و گفتگوهایی اشاره دارد که گاهی از اهمیت و عمق معانی غافل میمانند.
به جز خال و خط نیست اندیشهاش
مخطّطپرستی بود پیشهاش
هوش مصنوعی: او فقط به نقاط و خطوط فکر میکند و شغلش هم چیزی جز طراحی و کار روی خطوط نیست.
به هر نوسوادی چو دیرینگان
خبر داده از حال پیشینگان
هوش مصنوعی: همهٔ نادانها مانند گذشتهها از وضعیت و حال و روز گذشتگان آگاه شدهاند.
به ضبط سخن شهره در روزگار
برآورده حفظش ز نسیان دمار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی در حفظ و بیان کلمات و سخنان استادانه مشهور است و توانایی او در یادآوری مطالب باعث میشود که فراموشی نتواند به او آسیب بزند.
سخن آنچنان در وی افشرده پای
که از نقلکردن نجنبد ز جای
هوش مصنوعی: سخن آنقدر محکم و فشرده در او وجود دارد که نتواند از جایش تکان بخورد.
ز افتادگی صفحهاش محترم
همه رو پر از نقش پای قلم
هوش مصنوعی: از سادگی و تواضع اوست که همه به احترام او بر روی کاغذ، آثار و نقشهای قلمش را مینگرند.
کند از زبان قلم گفتگوی
رود از رگ خامه آبش به جوی
هوش مصنوعی: قلم به زبان خود شروع به سخن گفتن میکند و مانند رودخانهای که آبش از رگهای خامه میگذرد، جریان دارد.
چه نیرنگسازی بود کز فسون
ز کان شبه گوهر آرد برون
هوش مصنوعی: چه هنرپیشهای است که با جادو و فریب، از دل تاریکی، همچون نگینی زیبا و درخشان، چیزی را به نمایش میگذارد.
ورقهاش همچون زبان در دهن
کمالی ندارد به غیر از سخن
هوش مصنوعی: ورقها مانند زبان در دهان، هیچ ارزش و کمالی جز گفتن ندارند.