بخش ۱۲
بر آتش بود عود در گلخنش
مشام آرزومند پیرامنش
خضر کرده آبش ز سرچشمه صاف
هوایش به عمر ابد در مصاف
چو آیینه سنگش مصفا بود
ز جامش چو می نشئه پیدا بود
به وصف جدارش کنم چون تلاش
جواهرتراشم، نه کاشیتراش
به صحنش بود گرم، بازار نور
بود آتشش از تجلای طور
به حمام شاه جهان از قدیم
خَضِر آورد آب و آتش کلیم
کند حرف زیبش چو اندیشه سر
عرقوار ریزد گهر بر گهر
به هم آتش و آب درساخته
وز آن نقش گرمابه برساخته
گرش در ندارد خزینه، به جاست
ز سیم روان ایستادن خطاست
گروهی به خدمت ز کارآگهی
همه کیسهها پر ز دست تهی
تهیکیسگان را در او جا خوش است
بود گنج، اما زرش آتش است
چو دست کریمان گشاده درش
غلو کرده شاه و گدا بر سرش
گشوده دری با دل سوزناک
به تکلیف ناپاک و اخراج پاک
ز هر جانبش حوض صافی سرشت
دهد یاد از سلسبیل بهشت
بر اطراف حوضش ز بس انبساط
به آب طرب، غسل کرده نشاط
ز آبش بتانند آشفته حال
که ناگه نشوید سیاهی ز خال
ز روزن کند گر به آبش نگاه
غبار سَبَل شوید از چشم، ماه
درون و برون را سحاب و چمن
که شوید غم از دل، غبار از بدن
ز شبنم عنان بهارش به دست
چو فصل خزان لیک عریانپرست
جهانی در او غوطهزن سربهسر
همه تا به گردن در آب گهر
ندانم به این رونق احتساب
چه سان مرمرش کرده در سر شراب
گدایی که آید بدین خانقاه
بود بی کلاه و کمر پادشاه
گرفته چنان شعلهاش طبع آب
که دودش به سنبل دهد آب و تاب
بود آهکش از سفیداب صبح
به نور و صفا برده است آب صبح
طلسمی خرد ز آتش و آب بست
که بر خاکش از باد غم نیست دست
بر اهل زمین و زمان روشن است
که خورشید، یک جامش از روزن است
کی آنجاست بخشندهتر، کس ز کس؟
تواضع به یک تاس آب است و بس
ز جمعیت آب و آتش به هم
ز هر خاطری فرد افتاده غم
هوایش چو باد خطا مشکبوی
کند چون خطایی ز تن پاک موی
صلا گر زند بر خواص و عوام
چه حیرت، که گرمابهاش گشته نام
اشارت به احضار جمع است و بس
دم آب هرجا کند گرم، کس
برآیند ازین کعبه اهل صفا
درآیند هریک به کیشی جدا
ز فیضش دماغ جهانی ترست
مزاجش، مزاج می احمر است
مکش گو خرد دست ازان خانه باز
که در وی توان کرد پایی دراز
چو داغ دل عاشقان خراب
خراب است بی فیض آتش، خراب
جهان را شبیهی چو حمام نیست
که در وی بسی جای آرام نیست
چو گیرد سحاب از بخارش رواج
نیفتد به بحرش دگر احتیاج
ز مال جهان هیچش اسباب نیست
کمالش به جز آتش و آب نیست
جز این منبع عیش شاه و گدا
که دیدهست در زیر گنج اژدها؟
به گرمی گرو برده است از شراب
کز اعجازش آتش نمیرد در آب
هوایش ز بس میکند نشئه سر
حریفان دماغ از عرق کرده تر
فسون را به نیرنگ گوید سبق
به تردستی از خشت گیرد عرق
ز گرمی در و بام او قطرهبار
که دیدهست یک جا تموز و بهار؟
چه جادوگری فرشش آموخته؟
که در سنگ آتش برافرخته
شنیدم ز هر خشتش این ساز را
که من مکتبم، مشق آواز را
کند استخوان شکسته علاج
هوایش بود مومیاییمزاج
کند گر در او جای، رویینهتن
ملایمتر از موم سازد بدن
عزیزست گرمابه هر جایگاه
به تخصیص گرمابه پادشاه
تر و گرم، دیو از کسی شست دست
که احرام مسجد ز گرمابه بست
دهد مرد را از طریق فلاح
پی عزم میدان مسجد، سلاح
زدم حرف گرمابه بس بیدریغ
دگر زین سخن مُهر بِه، سنگ و تیغ
***
زهی مسجد پادشاه جهان
که دارد ز بیتالمقدس نشان
خوشا قدر این خانه کز احترام
بود ثانی اثنین بیتالحرام
مقدس حریمی چو قدس خلیل
به وصفش زبان وقف ذکر جمیل
شمارند با کعبهاش توامان
که دیدهست مسجد به این عز و شان؟
شرافت همین بس، که اهل حجاز
به این مسجد آرند روی نیاز
بر این در دعا کرد صبح و دمید
بنایی به این میمنت کس ندید
ندیده بهشتی چنین، هیچکس
که دربانیاش کرده رضوان هوس
ز بالای منبر، خروشان خطیب
چو در گلشن از شاخ گل عندلیب
مقیم درش را برای نجات
کفاف است موج حصیرش برات
شب و روزش از پرتو مهر و ماه
دو گازُر، پی نامههای سیاه
ز بس حاجت اینجا روا میشود
کفیل اجابت، دعا میشود
که دیده چنین مسجدی محترم؟
فضای حریمش محیط حرم
بود از حرم عزتش بیشتر
خدا را به این خانه باشد نظر
کند دسته مژگان خود آفتاب
که جاروبکش یابد اینجا خطاب
نمایان در او کعبه وقت نماز
ز محراب، در بر حرم کرده باز
بود حلقه در کعبه فریادرس
بر این در بود حلقه ذکر و بس
ملک گرد شمعش ز پروانه بیش
زد از نقش فرشش فلک فال خویش
بود کعبهاش توامان در حسب
به بیتالمقدس رساند نسب
به توفیق محراب کرد از دو سوی
به یک قبله پشت و به یک قبله روی
نهال دعایش دهد بر، مراد
درین خانه، باشد اثر خانهزاد
ز بیتالمقدس دهندش درود
کند کعبه در پیش سنگش سجود
ملک خواهد اینجا ز روی نیاز
به قصد تقرّب، گزارد نماز
به حسن و صفا در بساط زمین
ندیده کسی مسجدی اینچنین
بود خانه کعبه همسایهاش
بود بیت معمور در سایهاش
ز طوبی تراشیده رضوان درش
فلک اولین پایه از منبرش
به فرشش گذاری چو روی امید
شود نامه چون سنگ مرمر سفید
به تعمیر فرشش سزد بیدرنگ
که آرد به دوش از صفا، مروه سنگ
فضایش بود مشرقستان طور
ستونهای مرمر، علمهای نور
جدارش چو گوهر سراسر سفید
صدفوار از سنگ مرمر سفید
چنین مرمری کس ندارد به یاد
تو گویی که مشرق درین خانه زاد
مگر کعبه را زین عمارت، نگاه
شناسد به سنگ سفید و سیاه
به هندم قوی شد ازان رو امید
که خاک سیه راست بخت سفید
اثر بیشمارست و در انتظار
دعای که اینجا نیاید به کار؟
اگر پاک، اگر راست، اینجاش جاست
چه دلهای پاک و چه صفهای راست
چه حیرت گر این مسجد باصفا
کند حلقه در گوش خود کعبه را
چو شاه جهان در محل نماز
به محراب آورد روی نیاز
ازین روی شاید اگر خاص و عام
بخوانند ذوقبلتینش به نام
نشسته به مسجد شهنشاه دین
بلی هست محراب مسجدنشین
میسر در آن، دیدن پادشاه
که باشد ز مسجد سوی قبله راه
جهان را دو چشمند مردمنشین
یکی خانه کعبه و دیگر این
به وقت دعای شه از هر طرف
ملایک چو پاکان زده صف به صف
زند چون موذن به طاعت صلا
اثر میکند انتظار دعا
چه گویم ز قدرش که چون است و چند
که گوید موذن به بانگ بلند
نداند جز اخلاص در وی دعا
در آب و گلش نیست بوی ریا
به فرموده شاه گردون وقار
فلک، ثانی کعبه کرد آشکار
ندیده چنین مسجدی کس به خواب
که تا کعبه کردهست رفع حجاب
چراغش که قندیل ازان برفروخت
به جز روغن فیض چیزی نسوخت
دلیلش بود روشن و روشناس
چو فانوس با آن که دارد لباس
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
منبع اولیه: امیرحسین موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر آتش بود عود در گلخنش
مشام آرزومند پیرامنش
هوش مصنوعی: در خانهای که بوی خوش عود به مشام میرسد، خواستههای و آرزوهای من به شدت حس میشود.
خضر کرده آبش ز سرچشمه صاف
هوایش به عمر ابد در مصاف
هوش مصنوعی: خضر، با آب زلالی که از چشمه میآید، هوای پاکی را برای زندگی ابدی فراهم کرده است.
چو آیینه سنگش مصفا بود
ز جامش چو می نشئه پیدا بود
هوش مصنوعی: زمانی که این سنگ به مانند یک آیینه صاف و درخشان باشد، نشئه و سرخی که از جام او میجوشد، مانند شراب پیدا و مشخص است.
به وصف جدارش کنم چون تلاش
جواهرتراشم، نه کاشیتراش
هوش مصنوعی: به زیبایی دیوارش میپردازم، مانند جواهری که با دقت و ظرافت تراشیده میشود، نه مثل یک کاشی که به سادگی شکل داده میشود.
به صحنش بود گرم، بازار نور
بود آتشش از تجلای طور
هوش مصنوعی: در اینجا، به فضایی اشاره میشود که پر از نور و روشنی است و جلوهای مانند کوه طور دارد. احساس میشود که گرمایی ناشی از این نورها در فضا وجود دارد و همه جا شلوغ و پرجنب و جوش است.
به حمام شاه جهان از قدیم
خَضِر آورد آب و آتش کلیم
هوش مصنوعی: در حمام بزرگ شاه جهان، همچنان که در گذشته، خضر، نماد زندگی و حیات، آب و آتش کلید و رمز حیات را به همراه خود آورد.
کند حرف زیبش چو اندیشه سر
عرقوار ریزد گهر بر گهر
هوش مصنوعی: چشمک زدن حرفهای دلنشینش مانند افکار عمیق اوست که همچون قطرات عرق، جواهرات ارزشمند را بر روی یکدیگر میچکاند.
به هم آتش و آب درساخته
وز آن نقش گرمابه برساخته
هوش مصنوعی: آتش و آب با هم ترکیب شده و از این ترکیب، الگو و ساختاری برای گرمابه به وجود آمده است.
گرش در ندارد خزینه، به جاست
ز سیم روان ایستادن خطاست
هوش مصنوعی: اگر چه خزانهاش خالی است، اما بهتر است به جای توقف و ماندن، از ثروت جاری استفاده کند.
گروهی به خدمت ز کارآگهی
همه کیسهها پر ز دست تهی
هوش مصنوعی: گروهی به کار و خدمت مشغولند و از آنجا که از مشکلات آگاهند، تمام داراییهای خود را خرج کردهاند و اکنون دستشان از هرگونه مال و ثروت خالی است.
تهیکیسگان را در او جا خوش است
بود گنج، اما زرش آتش است
هوش مصنوعی: در دل تهیدستان، گنجینهای پنهان است، اما مانند آتش زنده و سوزان است.
چو دست کریمان گشاده درش
غلو کرده شاه و گدا بر سرش
هوش مصنوعی: زمانی که دست بخشندگان دراز شود، هر دو، شاه و گدا، بر سر آن دعوا میکنند.
گشوده دری با دل سوزناک
به تکلیف ناپاک و اخراج پاک
هوش مصنوعی: در اینجا دری با احساسات دردناک و ناراحتکننده به روی وظایف نادرست و مشکلات ناشی از آنها باز شده است.
ز هر جانبش حوض صافی سرشت
دهد یاد از سلسبیل بهشت
هوش مصنوعی: از هر سو حوضی با آب زلال دیده میشود که انسان را به یاد چشمههای بهشت میاندازد.
بر اطراف حوضش ز بس انبساط
به آب طرب، غسل کرده نشاط
هوش مصنوعی: به دور حوضش به خاطر شادی زیاد، آب شادیبخش را به طرز لذتبخشی برای شستشو استفاده کرده است.
ز آبش بتانند آشفته حال
که ناگه نشوید سیاهی ز خال
هوش مصنوعی: از آب چشم آنهاست که نگران و آشفتهاند، چرا که ناگهان ممکن است سیاهی ناشی از خال بر چهرهشان پدیدار شود.
ز روزن کند گر به آبش نگاه
غبار سَبَل شوید از چشم، ماه
هوش مصنوعی: اگر از روزنهای به آب نگاه کنی، غبار و کدورت از چشمان ماه پاک خواهد شد.
درون و برون را سحاب و چمن
که شوید غم از دل، غبار از بدن
هوش مصنوعی: اگر درد و غم از دل برود، مانند باران که زمین را سیراب میکند و گلها را میشوید، درون و بیرون انسان نیز از نگرانیها و غمها پاک میشود.
ز شبنم عنان بهارش به دست
چو فصل خزان لیک عریانپرست
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک حال و هوا میپردازد. صحبت از این است که در حالی که بهار مثل شبنم تازه و شاداب است، اما در عین حال به خاطر فصل خزان، حالتی بیپوشش و آسیبپذیر دارد. در اینجا به تضاد بین زیبایی و fragility اشاره شده است، جایی که بهار و تازگی با آسیبپذیری و واقعیت فصل خزان روبرو میشود.
جهانی در او غوطهزن سربهسر
همه تا به گردن در آب گهر
هوش مصنوعی: نوعی تصویر از جهانی پر از زندگی و زیباییها ارائه میدهد، که در آن همه موجودات و انسانها به طور کامل در دریاچهای سرشار از جواهرات و گنجهای پنهان غوطهور شدهاند. این تصویر نشاندهنده غرق شدن در زیباییها و عمق وجودی است که هر فرد به نوعی در آن سهیم است.
ندانم به این رونق احتساب
چه سان مرمرش کرده در سر شراب
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه این حال و هوای شاداب و زنده شراب، مانند مرمر در ذهن من نقش بسته است.
گدایی که آید بدین خانقاه
بود بی کلاه و کمر پادشاه
هوش مصنوعی: فقیری که به این مکان مقدس میآید، بدون کلاه و کمربند پادشاهی است.
گرفته چنان شعلهاش طبع آب
که دودش به سنبل دهد آب و تاب
هوش مصنوعی: شعلهای که از طبع او برمیخیزد چنان قدرتی دارد که حتی دودش میتواند به گل سنبل جلوه و زیبایی بخشد.
بود آهکش از سفیداب صبح
به نور و صفا برده است آب صبح
هوش مصنوعی: آب صبح که به تازگی آمده، سفیدی و روشنی خاصی دارد.
طلسمی خرد ز آتش و آب بست
که بر خاکش از باد غم نیست دست
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده که کسی با استفاده از عناصر طبیعت مانند آتش و آب، قدرتی خلاقانه و حفاظتی ایجاد کرده است. به طوری که این نیروی ایجاد شده به قدری قوی است که هیچ گونه غمی نمیتواند به آن آسیب بزند یا بر آن تأثیر بگذارد. به عبارتی، استحکام و ایمنی این ساختار به گونهای است که از هر نوع ناامیدی یا مشکل دور است.
بر اهل زمین و زمان روشن است
که خورشید، یک جامش از روزن است
هوش مصنوعی: همه بر این نکته واقف هستند که نور خورشید از روزنهای به درون میتابد.
کی آنجاست بخشندهتر، کس ز کس؟
تواضع به یک تاس آب است و بس
هوش مصنوعی: کسی را نمیتوان یافت که بخشش بیشتری داشته باشد، زیرا تواضع و فروتنی تنها به اندازه یک تاس آب است و بس.
ز جمعیت آب و آتش به هم
ز هر خاطری فرد افتاده غم
هوش مصنوعی: از اجتماع دو عنصر متضاد، یعنی آب و آتش، به خاطر هریک از احساسات و فکرهای خود، غم و اندوهی به وجود آمده است.
هوایش چو باد خطا مشکبوی
کند چون خطایی ز تن پاک موی
هوش مصنوعی: اگر هوای آنجا شبیه باد باشد، عطر مشک را به همراه دارد؛ همانطور که وقتی اشتباهی از کسی سر میزند، نشاندهندهی پاکی و زیبایی او میباشد.
صلا گر زند بر خواص و عوام
چه حیرت، که گرمابهاش گشته نام
هوش مصنوعی: اگر صدایی بر خاصه و عام بشنوی، چه تعجبی دارد که نامش بر سر گرمابهاش رفته است.
اشارت به احضار جمع است و بس
دم آب هرجا کند گرم، کس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هرگاه شخصی بخواهد جمعیتی را به خود جلب کند، به سادگی میتواند با ایجاد شرایط مناسب و دعوت کردن، آنها را به دور خود متجمع کند. به عبارتی دیگر، شرایط و مکان نیز اهمیت دارند و هر کجا که آب و هوا مساعد باشد، افراد بیشتری جذب خواهند شد.
برآیند ازین کعبه اهل صفا
درآیند هریک به کیشی جدا
هوش مصنوعی: از این کعبه، افرادی که به صفای دل رسیدهاند، هر یک با آیینی متفاوت وارد میشوند.
ز فیضش دماغ جهانی ترست
مزاجش، مزاج می احمر است
هوش مصنوعی: از نعمتهای او، سرنوشت جهانیان تحت تأثیر قرار میگیرد و حال او شبیه به حال شراب قرمز است.
مکش گو خرد دست ازان خانه باز
که در وی توان کرد پایی دراز
هوش مصنوعی: از آن خانه دست بکش و به آن نزدیک نشو، زیرا در آنجا میتوان پا را فراتر گذاشت و دردسر ایجاد کرد.
چو داغ دل عاشقان خراب
خراب است بی فیض آتش، خراب
هوش مصنوعی: دلهای عاشقان مانند آتشی است که بیفایده و ویرانگر است. درد و رنج آنان در درونشان شعلهور است و این آتش، تنها ویرانی به همراه دارد.
جهان را شبیهی چو حمام نیست
که در وی بسی جای آرام نیست
هوش مصنوعی: جهان هیچگاه به آرامش واقعی نمیرسد، مانند حمامی نیست که در آن مکانهای زیادی برای آرامش وجود داشته باشد.
چو گیرد سحاب از بخارش رواج
نیفتد به بحرش دگر احتیاج
هوش مصنوعی: وقتی ابر برمیخیزد و بخار آن را میگیرد، دیگر نیازی به دریا برای باریدن ندارد.
ز مال جهان هیچش اسباب نیست
کمالش به جز آتش و آب نیست
هوش مصنوعی: هیچ چیز از دنیا نمیتواند باعث کمال او شود؛ تنها چیزی که او را کامل میکند، آتش و آب است.
جز این منبع عیش شاه و گدا
که دیدهست در زیر گنج اژدها؟
هوش مصنوعی: جز این چشمهی خوشبختی که هم برای پادشاه و هم برای گدا وجود دارد، چه چیزی دیگر وجود دارد که در زیر گنج اژدها دیده شده است؟
به گرمی گرو برده است از شراب
کز اعجازش آتش نمیرد در آب
هوش مصنوعی: به خاطر گرمایی که شراب دارد، آتش نمیتواند در آب خاموش شود، زیرا این شراب به صورت جادویی عمل میکند.
هوایش ز بس میکند نشئه سر
حریفان دماغ از عرق کرده تر
هوش مصنوعی: هوا به قدری مستکننده است که عرقهای روی صورت حریفان را خیس میکند و آنها را غرق در نشئگی میسازد.
فسون را به نیرنگ گوید سبق
به تردستی از خشت گیرد عرق
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به مهارت و تردستی اشاره دارد که فرد با استفاده از فریب و نیرنگ میتواند به هدفش برسد. او به آسانی از مواد اولیه ساده مانند خشت استفاده میکند تا به چیزی ارزشمند برسد. به بیان دیگر، با ذهنی خلاق و چابک میتواند از امکانات موجود بهرهبرداری کند و کارهای دشوار را آسانتر جلوه دهد.
ز گرمی در و بام او قطرهبار
که دیدهست یک جا تموز و بهار؟
هوش مصنوعی: در گرما و حرارت خانه، بارانی که دیده شده، آیا میتواند یکجا تابستان و بهار را تجلی کند؟
چه جادوگری فرشش آموخته؟
که در سنگ آتش برافرخته
هوش مصنوعی: چه کسی این کار را به این زیبایی انجام داده است؟ که حتی در دل سنگها هم آتش را روشن کرده و جادوگری کرده است.
شنیدم ز هر خشتش این ساز را
که من مکتبم، مشق آواز را
هوش مصنوعی: شنیدهام که از هر آجر این بنا، این نوا به گوش میرسد که من را به عنوان مکتب خود میشناسید، جایی که هنر آواز را تمرین میکنم.
کند استخوان شکسته علاج
هوایش بود مومیاییمزاج
هوش مصنوعی: اگر چه استخوان شکسته درمانی دارد، اما درد و حال دلِ بیمار نیاز به توجه خاصی دارد.
کند گر در او جای، رویینهتن
ملایمتر از موم سازد بدن
هوش مصنوعی: اگر در آتش قرار گیرد، بدن نرم و انعطاف پذیرتر از موم خواهد شد.
عزیزست گرمابه هر جایگاه
به تخصیص گرمابه پادشاه
هوش مصنوعی: گرمابه در هر کجا که باشد، ارزش و اهمیت خاصی دارد، اما گرمابه پادشاه به سبب جایگاه خاص خود عزیزتر و ویژهتر است.
تر و گرم، دیو از کسی شست دست
که احرام مسجد ز گرمابه بست
هوش مصنوعی: کسی که در حالت گرم و تر به سراغ دیو میرود، نتیجهاش این است که دیگر نمیتواند از چیزهای مقدس و روحانی مانند احرام مسجد بهرهمند شود. او از مکانهای پاک و معنوی دور میشود و ارتباطش با آنها قطع میگردد.
دهد مرد را از طریق فلاح
پی عزم میدان مسجد، سلاح
هوش مصنوعی: مرد به منظور رسیدن به سعادت و موفقیت، عزم کرده است که به سمت میدان و مسجد برود و در این راه سلاح و آمادگی لازم را در دست دارد.
زدم حرف گرمابه بس بیدریغ
دگر زین سخن مُهر بِه، سنگ و تیغ
هوش مصنوعی: گفتم که در مراسم تشریفاتی و خوشگذرانی، حرفهای خیلی خوب و دلنشینی زدم، اما حالا از این حرفها دیگر چیزی نمیتوان گفت، زیرا که دیگر آن حال و هوای خوب باقی نمانده و مشکلاتی چون سختی و دشمنی وجود دارد.
زهی مسجد پادشاه جهان
که دارد ز بیتالمقدس نشان
هوش مصنوعی: چه زیباست مسجدی که نماد پادشاهی جهانی است و از بیتالمقدس الهام گرفته است.
خوشا قدر این خانه کز احترام
بود ثانی اثنین بیتالحرام
هوش مصنوعی: این خانه چقدر ارزشمند است که احترام و عظمت آن به قدری بالاست که حتی در روزگار دومین بزرگوار نیز مورد تأکید و احترام واقع شده است.
مقدس حریمی چو قدس خلیل
به وصفش زبان وقف ذکر جمیل
هوش مصنوعی: حرمتی مانند حریم قدس خلیل دارد که وصفش باعث شده زبانها در ذکر زیباییهای آن خاموش شوند.
شمارند با کعبهاش توامان
که دیدهست مسجد به این عز و شان؟
هوش مصنوعی: کسانی که با کعبه آشنا هستند، به خاطر شکوه و اعتبارش، میدانند که آیا مسجدی دیگر به این عظمت و سعادت وجود دارد؟
شرافت همین بس، که اهل حجاز
به این مسجد آرند روی نیاز
هوش مصنوعی: شرافت این است که اهالی حجاز به این مسجد با رویکرد و نیازمندی خود میآیند.
بر این در دعا کرد صبح و دمید
بنایی به این میمنت کس ندید
هوش مصنوعی: در اینجا کسی صبح و هنگام دمیدن آفتاب، دعا کرد و اثر این دعا به گونهای که هیچکس ندید، به وجود آمد.
ندیده بهشتی چنین، هیچکس
که دربانیاش کرده رضوان هوس
هوش مصنوعی: هیچکس مشاهده نکرده است که بهشتی به این زیبایی باشد، مگر کسی که دربان آن بهشت، رضوان، آرزویش را داشته باشد.
ز بالای منبر، خروشان خطیب
چو در گلشن از شاخ گل عندلیب
هوش مصنوعی: از بالای منبر، خطیب با صدای بلند و پرشور سخن میگوید، مانند آواز دلنشین بلبل در باغی پر از گل.
مقیم درش را برای نجات
کفاف است موج حصیرش برات
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که وجود یک دروازه میتواند مایه نجات باشد و به نوعی بیانگر این است که میتوان با یک چیز ساده مثل یک حصیر، از خطرات و مشکلات دور ماند. به عبارتی دیگر، حتی یک وسیله یا نشانه کوچک نیز میتواند در مواقع سخت برای نجات و امنیت افراد کافی باشد.
شب و روزش از پرتو مهر و ماه
دو گازُر، پی نامههای سیاه
هوش مصنوعی: شب و روز او به نور خورشید و ماه میگذرد، در حالی که به دنبال نامههای سیاه است.
ز بس حاجت اینجا روا میشود
کفیل اجابت، دعا میشود
هوش مصنوعی: به خاطر نیازهای فراوانی که اینجا برطرف میشود، خود به خود پاسخ دعاها داده میشود.
که دیده چنین مسجدی محترم؟
فضای حریمش محیط حرم
هوش مصنوعی: کی دیده است که چنین مسجدی با احترام باشد؟ فضایی که دور تا دور آن مانند حرم امن و مقدس است.
بود از حرم عزتش بیشتر
خدا را به این خانه باشد نظر
هوش مصنوعی: خداوند از تمام مکانهای مقدس و معابد، به این خانه توجه بیشتری دارد.
کند دسته مژگان خود آفتاب
که جاروبکش یابد اینجا خطاب
هوش مصنوعی: چشمهایش مانند خورشید میدرخشند و با زیبایی خاصی میتوانند دلها را جذب کنند و این زیبایی باعث میشود که هر کسی در دلش آن را مورد توجه قرار دهد.
نمایان در او کعبه وقت نماز
ز محراب، در بر حرم کرده باز
هوش مصنوعی: در زمان نماز، کعبه به وضوح در دل او نمایان است و او در آغوش حرم، از محراب بازگشته است.
بود حلقه در کعبه فریادرس
بر این در بود حلقه ذکر و بس
هوش مصنوعی: در کعبه، حلقهای وجود دارد که به عنوان وسیلهای برای کمک و در خواست نیازها شناخته میشود. این حلقه تنها به یادآوری و زاری کردن در پیشگاه خداوند استفاده میشود.
ملک گرد شمعش ز پروانه بیش
زد از نقش فرشش فلک فال خویش
هوش مصنوعی: پادشاه برای نور شمعش بیش از پروانه در دورش قرار گرفت و از نقشهاش فلک به سرنوشت خویش اشاره کرد.
بود کعبهاش توامان در حسب
به بیتالمقدس رساند نسب
هوش مصنوعی: در این بیت گفته شده که، دو مکان مقدس یعنی کعبه و بیتالمقدس (قدس) از نظر نسب و اعتبار به هم مرتبطاند. به این معنا که هر دو محل در تاریخ و فرهنگ اسلامی جایگاه خاصی دارند و به نوعی به یکدیگر پیوند خوردهاند.
به توفیق محراب کرد از دو سوی
به یک قبله پشت و به یک قبله روی
هوش مصنوعی: با لطف الهی، انسان از دو سو به یک سمت نماز میخواند و با دل و جان به همان سمت توجه دارد.
نهال دعایش دهد بر، مراد
درین خانه، باشد اثر خانهزاد
هوش مصنوعی: دعای نهال (درخت جوان) به مراد و خواستهاش میرسد، زیرا در این خانه، نشانهای از وجود و حضور خانگی است که در آن زندگی میشود.
ز بیتالمقدس دهندش درود
کند کعبه در پیش سنگش سجود
هوش مصنوعی: از بیتالمقدس بر او درود میفرستند و کعبه در برابر او سر به سجده میآورد.
ملک خواهد اینجا ز روی نیاز
به قصد تقرّب، گزارد نماز
هوش مصنوعی: فرشتهای از روی نیاز و برای نزدیک شدن به خدا، در این مکان نماز خواهد خواند.
به حسن و صفا در بساط زمین
ندیده کسی مسجدی اینچنین
هوش مصنوعی: هیچکس در دنیا، به زیبایی و پاکی این مکان مقدس ندیده است.
بود خانه کعبه همسایهاش
بود بیت معمور در سایهاش
هوش مصنوعی: خانه کعبه همسایهی بیت الحرام است و به خاطر سایهاش، این دو مکان به هم مرتبطاند.
ز طوبی تراشیده رضوان درش
فلک اولین پایه از منبرش
هوش مصنوعی: بهشتی از درخت طوبی ساخته شده است و بهشت رضوان، دروازهای دارد که به آسمان میرسد و این دروازه، اولین پایهی منبر آنجا میباشد.
به فرشش گذاری چو روی امید
شود نامه چون سنگ مرمر سفید
هوش مصنوعی: وقتی امید به چهرهات تابناک میشود، نامهات مثل سنگ مرمر سفید میدرخشد.
به تعمیر فرشش سزد بیدرنگ
که آرد به دوش از صفا، مروه سنگ
هوش مصنوعی: بهتر است هر چه زودتر فرش را تعمیر کند، چون کسی که از صفا به مروه میرود، سنگی را بر دوش میآورد.
فضایش بود مشرقستان طور
ستونهای مرمر، علمهای نور
هوش مصنوعی: فضای اطرافش مانند مشرق زمین، دارای ستونهای مرمری و پرچمهای نورانی است.
جدارش چو گوهر سراسر سفید
صدفوار از سنگ مرمر سفید
هوش مصنوعی: دیوارش همچون جواهر سفید و درخشان، مانند صدفی از سنگ مرمر سفید ساخته شده است.
چنین مرمری کس ندارد به یاد
تو گویی که مشرق درین خانه زاد
هوش مصنوعی: هیچ کسی مانند تو یادآور نمیشود، مانند اینکه گویی مشرق در این خانه زاده شده است.
مگر کعبه را زین عمارت، نگاه
شناسد به سنگ سفید و سیاه
هوش مصنوعی: آیا کعبه به این ساختمان میتواند از روی سنگهای سیاه و سفیدش پی ببرد؟
به هندم قوی شد ازان رو امید
که خاک سیه راست بخت سفید
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که به خاطر امیدی که به خاک سیاه (زمین) دارم، استعداد و قدرتی در خود احساس میکنم که میتواند آیندهای روشن و خوب برایم رقم بزند.
اثر بیشمارست و در انتظار
دعای که اینجا نیاید به کار؟
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به اهمیت و دعاهای بیپایان اشاره دارد. به این معناست که در اینجا، تأثیرات زیادی وجود دارد که به دعای سالم و مثبت نیاز دارد، اما این دعاها در واقع به دست نمیآید یا به کار نمیآید. به نوعی، اگرچه تلاش و دعاهای زیادی وجود دارد، اما نتیجهی مطلوب در دسترس نیست.
اگر پاک، اگر راست، اینجاش جاست
چه دلهای پاک و چه صفهای راست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در این مکان، افراد با دلهای پاک و نیتهای راست و درست وجود دارند. اینجا محلی است برای کسانی که از لحاظ اخلاقی و اعتقادی سالم و درست هستند.
چه حیرت گر این مسجد باصفا
کند حلقه در گوش خود کعبه را
هوش مصنوعی: عجب است که این مسجد زیبا چگونه میتواند در گوش خود، کعبه را به حلقه درآورد.
چو شاه جهان در محل نماز
به محراب آورد روی نیاز
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه دنیا در مکان عبادت به سجده میافتد و با دل نیازمند خود رو به خدا میآورد.
ازین روی شاید اگر خاص و عام
بخوانند ذوقبلتینش به نام
هوش مصنوعی: به همین خاطر ممکن است اگر مردم عادی و خاص در موردش صحبت کنند، به نام او نیز اشاره کنند.
نشسته به مسجد شهنشاه دین
بلی هست محراب مسجدنشین
هوش مصنوعی: در مسجد، پادشاه دین نشسته است و بله، در محراب مسجد حضور دارد.
میسر در آن، دیدن پادشاه
که باشد ز مسجد سوی قبله راه
هوش مصنوعی: در آنجا، دیدن پادشاه از مسجد به سوی قبله، چه کار راحتی است.
جهان را دو چشمند مردمنشین
یکی خانه کعبه و دیگر این
هوش مصنوعی: جهان به دو چشم نیاز دارد تا نظارهگر باشد؛ یکی خانه کعبه و دیگری اینجا، یعنی دنیای زندگی انسانها.
به وقت دعای شه از هر طرف
ملایک چو پاکان زده صف به صف
هوش مصنوعی: در زمان دعا کردن امام، فرشتگان از همه سو به صف ایستادهاند و مانند نیکان و پاکان، حضور دارند.
زند چون موذن به طاعت صلا
اثر میکند انتظار دعا
هوش مصنوعی: زندگی مانند ندا و آوای موذن است که انسان را به عبادت و دینداری فرا میخواند و انتظار دعا و نیایش از آن برمیآید.
چه گویم ز قدرش که چون است و چند
که گوید موذن به بانگ بلند
هوش مصنوعی: نمیدانم چطور از ارزش او بگویم و تا چه حد، که همانا او را به صدای بلند مؤذنی میخوانند.
نداند جز اخلاص در وی دعا
در آب و گلش نیست بوی ریا
هوش مصنوعی: فقط صداقت در وجود او وجود دارد و در وجودش هیچ نشانهای از ریا و تزویر نیست.
به فرموده شاه گردون وقار
فلک، ثانی کعبه کرد آشکار
هوش مصنوعی: بر اساس دستوری که از طرف خداوندگار آسمانها صادر شده، به ثانیه کعبه نمایان شد.
ندیده چنین مسجدی کس به خواب
که تا کعبه کردهست رفع حجاب
هوش مصنوعی: کسی در خواب هم چنین مسجدی را ندیده که کعبه با این عظمت و زیبایی به نمایش گذاشته شده باشد.
چراغش که قندیل ازان برفروخت
به جز روغن فیض چیزی نسوخت
هوش مصنوعی: چراغی که از قندیل نور گرفت، تنها با روغن فیض روشن بود و چیز دیگری در آن نسوخت.
دلیلش بود روشن و روشناس
چو فانوس با آن که دارد لباس
هوش مصنوعی: دلیل او واضح و آشکار بود، مانند فانوسی که در تاریکی میدرخشد، هر چند که ممکن است ظاهری پوشیده داشته باشد.