بخش ۱۰
ز چشم ضعیفان گو افتادهتر
در او گنج قارون عیان در نظر
قضا کرد چون خندقش را شکاف
برآورد سامان صد کوه قاف
به فرض ار به قعرش فتد آفتاب
دگر برنیاید به چندین طناب
حصارش به این قلعه گردد قرین
شود آسمان گر مربعنشین
شکفت از فصیلش سپهر کبود
مگر زهره را شانه در کار بود؟
طلسمی چنین را ز نامآوران
کسی نشکند غیر صاحبقران
ز سرکوب برجش درین نُه حصار
نباشد دمی پاسبان را قرار
ببالد مگر عمرها طاق عرش
که تا پای برجش رسد ساق عرش
ز سختی به خیبر بود توامان
به رفعت گرو برده از آسمان
ندیده چنین قلعهای چرخ پیر
چو آسیر، هرسو هزارش اسیر
حصاری به رفعت ز گردون فزون
ز برجش ستون بر سر بیستون
گر از نه فلک بگذراند طناب
نیابد بر این قلعه دست آفتاب
به گردوننوردی ازان است طاق
که یک بار پیموده راهش بُراق
ز پیرامنش اختران نیکبخت
ز نظّارهاش دیدهها گشته سخت
به ذکرش گشاید قلم گر زبان
سخن را رسد پایه بر آسمان
نمایان ز هر فُرجه، توپ دگر
ز روزن برو کرده آشوب سر
که کرد این بنا را به این محکمی
نمیآید این کار از آدمی
مگر راست کردند دیوان به جهد
حصاری ز بهر سلیمان عهد
دری را که پیدا نمیشد کلید
به دوران شاه جهان شد پدید
فتادش به زیر آفتاب از فراز
شکستهست رنگش ازان روز باز
به سنگش مکن آسمان گو ستیز
که چون شیشه خواهد شدن ریزریز
که دید آسمانی ز یک پارهسنگ؟
که تیر شهابش بود از تفنگ
همه آهنین حربهاش جابهجاست
مگر سنگ این قلعه آهنرباست؟
ندارد چنین قلعهای چرخ یاد
که تا خاکریزش نرفتهست باد
حصاری نمودار چرخ بلند
ولی مهر را کوته از وی کمند
گذشته ز برج فلک، بارهاش
شکسته فلک شیشه بر خارهاش
سر کنگرش پیش فرزانهها
کلید دکن راست، دندانهها
ز فتحش فتوحات آید پدید
که دیدهست قفلی سراسر کلید؟
به وصفش کنم ناخن فکر، بند
که گر افتم، افتم به فکر بلند
به اوجش به همت توان برد راه
نه هر همتی، همت پادشاه
خداوند اقبال، شاه جهان
کزو فتح شد قلعه آسمان
کشد قبضه تیغش از اقتدار
ز فولاد، بر گرد عالم حصار
ز سرکوب عدلش، حصار ستم
فتادهست در خاکریز عدم
بود آیت سجدهاش بر جبین
که هرکس که خواند، ببوسد زمین
ز کشورستانان این آستان
کمین بنده پادشاه جهان
چو آهنگ تسخیر کشور کند
حصار فلک را مسخر کند
***
زهی برج شاهنشه دین پناه
که هم شاه برج است و هم برج شاه
اساسی چو بنیاد دولت قوی
جهان کهن را بنای نوی
به سویش کند ماه اگر کج نگاه
کشد کنگرش اره بر فرق ماه
در اتمام این قصر گوهرنگار
بقا عمرها بوده مزدورکار
زهی خوش اساسی و پایندگی
که قصر بهشتش کند بندگی
تهی کرد گیتی بسی دُرج را
که پر کرد از گوهر این برج را
ز چینی پر از ظرفهای گزین
که هرگز ندیدهست فغفور چین
شد از لعل و یاقوت، جوهرنشان
مگر دسته گردیده رگهای کان؟
ز یاقوت و لعلش بود سنگ و خشت
چنین برج باشد مگر در بهشت
ز بالای این برج گردون سپر
چو فواره میجوشد آب گهر
طلاکاریاش سربهسر دلپذیر
نهان کرده زر در عصا چرخ پیر
تمام از زر پخته و سیم خام
درونش مرصع چو بیرون جام
در آیینه کاری ندارد قرین
همین است دُرج پر اختر، همین
ز جامش عرقناک، یاقوت تر
زمینش صدفوار فرش از گهر
گل اینجا ز یاقوت احمر بود
چو نسرین که از سنگ مرمر بود
درش را رسد بر در کعبه ناز
که برعکس آن است پیوسته باز
ز بس چشم و زلف بتان طراز
ز زنجیر و زرفین بود بینیاز
بود بر فرازش کبوتر ملک
ستونی بود زیر سقف فلک
ز بالایش آید کسی چون به زیر
توان سیر افلاک کردن دلیر
عروس جهان کرده ساعد بلند
که در جیب گردون کند پنجه بند
چه شمعیست این برج عالی جناب
که پروانهاش درخورست آفتاب
ز هر روزنش مشرقی جلوهگر
که خورشیدی از جام دارد به بر
عمود فلک گر دهندش قرار
بماند بنای فلک پایدار
مکن بهر فردوس اینجا تلاش
نهای چون کبوتر، دو برجی مباش
به گردش بود آسمان را مدار
که بی برج، صورت نگیرد حصار
نیابد خلل دست بر آسمان
بود پای این برج تا در میان
سر کنگرش در مقام عتاب
کند پنجه در پنجه آفتاب
نگردد ازان سبزه چرخ، زرد
که دارد ز فوّارهاش آبخورد
اگر بیندش چشم هندوسرشت
بدیهیش گردد وجود بهشت
جهاندیده گوید به بانگ دهل
که این چارباغاست، یک دسته گل
نظر کن بر این برج نیکوسرشت
که یک دسته شد هشت باغ بهشت
چو در وی نشیند شه کامیاب
به برج حمل جا کند آفتاب
پی دست قدرت برد آستین
همین است معراج دولت، همین
بود مجلس خاص شاه جهان
ننازد به این برج چون آسمان؟
حمل باشد از نسبتش کامیاب
ازین برج یابد شرف آفتاب
به خوبیست چشم و چراغ جهان
بود دستهای گل ز باغ جهان
تهی نیست یک لحظه از شمع دین
همین است فانوس قدرت، همین
زهی دست معمار معجزنمای
که داد آسمان را به یک برج جای
تو گویی اساسش ز بس محکمی
ز دلهای سنگین ندارد کمی
ببین این بنا را چه دولت بود
که فانوس شمع سعادت بود
فنا پیش ازین هرچه میخواست، کرد
بقا زین بنا قامتی راست کرد
درونش ز نقاشی رنگزنگ
به هم جای آمیزش رنگ، تنگ
تماشای نقاشی این بنا
نگه را کند محو در دیدهها
ز خامی به نقشش مبین بیدرنگ
مشو غافل از پختگیهای رنگ
به نقاشی این بهشت برین
چها کرده نقاش سحرآفرین
***
زهی سحرپرداز صورتنگار
که معنی ز صورت کند آشکار
کشد خضر کلکش که معجز نماست
رهی از مخالف به مغلوب، راست
اگر پیکری را کشد رعشهناک
چو برگ خزاندیده افتد به خاک
چو خواهد کند نقش سروی درست
کشد شکل آزادیاش را نخست
نگارد چو در خانهای آفتاب
در آن خانه شب درنیاید به خواب
شود پیکری را چو صورتنگار
کشد معنیاش را نخست آشکار
اگر شکل مشرق کشد شب به خواب
همان لحظه طالع شود آفتاب
نهالی که از کلک او رسته است
ز تردستیاش میوه رو شسته است
چو گیرد به کف کلک گلشننگار
دمد شاخ نسرین چو صبح آشکار
وزد گر نسیمی در آن بوستان
ز غیرت رمد بلبل از آشیان
ز شبنم عذار گلش در گلاب
جهد غنچه از جوش بلبل ز خواب
به تصویر گل، غنچه ناکرده روی
صبا برده عطر گلش کو به کوی
ز مو چهره گل نپرداخته
که زد بر نوا بلبل ساخته
کشد بر ورق تا شتاب و درنگ
پی رفتن گل ز رنگی به رنگ
قلم شکل سروی نپرداخته
که بست آشیان بر سرش فاخته
هنوزش قلم کار در لاله داشت
که در چشم نرگس نظر میگماشت
کشد شکل خار آنچنان آبدار
که روید ز تردستیاش گل ز خار
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
منبع اولیه: امیرحسین موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز چشم ضعیفان گو افتادهتر
در او گنج قارون عیان در نظر
هوش مصنوعی: چشمان افرادی که ضعیف و ناتواناند، در واقع چیزهایی با ارزش و گرانبها را نمیبینند. برای آنها، مانند گنج قارون، آن چیزها از نظر دور است.
قضا کرد چون خندقش را شکاف
برآورد سامان صد کوه قاف
هوش مصنوعی: به محض اینکه تقدیر کارش را انجام داد و خندقی را باز کرد، ترتیبی به وجود آمد که باعث بروز چالشهای فراوان و مشکلات بزرگ شد.
به فرض ار به قعرش فتد آفتاب
دگر برنیاید به چندین طناب
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است خورشید به عمق زمین برود، اما دیگر هیچ تلاشی به اندازهی طنابهای فراوان نمیتواند آن را به سطح برگرداند.
حصارش به این قلعه گردد قرین
شود آسمان گر مربعنشین
هوش مصنوعی: در اینجا به یک قلعه اشاره شده که در حصارش محصور است. اگر آسمان بر روی آن به طور مربعی شکل باشد، نشان میدهد که شرایط و محیط خاصی برای این قلعه ایجاد شده است. به طور کلی میتوان گفت که این بیت به مفهوم محصور شدن و تأثیرات محیطی اشاره دارد.
شکفت از فصیلش سپهر کبود
مگر زهره را شانه در کار بود؟
هوش مصنوعی: آسمان آبی از شکوفایی و زیبایی بهرهمند شده، آیا این زیبایی به خاطر زهره نیست که در تلاش است برای خود زیبایی بسازد؟
طلسمی چنین را ز نامآوران
کسی نشکند غیر صاحبقران
هوش مصنوعی: هیچ کس جز کسانی که قدرت و شایستگی دارند، نمیتواند طلسم و دشواریهایی از این قبیل را بشکند.
ز سرکوب برجش درین نُه حصار
نباشد دمی پاسبان را قرار
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که پاسبانی که در دیوارههای قلعهای به دور از سرکوبی قرار دارد، هرگز نتواند آرامش و قرار را تجربه کند. این نشاندهندهی تأثیرات منفی فشار و تهدید بر روی روح و روان آن فرد است.
ببالد مگر عمرها طاق عرش
که تا پای برجش رسد ساق عرش
هوش مصنوعی: آیا عمرها به اندازۀ کافی طولانی میشوند تا به ارتفاعی برسند که ساقههای عرش به پای برجها رسیده و بالاتر بروند؟
ز سختی به خیبر بود توامان
به رفعت گرو برده از آسمان
هوش مصنوعی: از دشواریهای خیبر، توانمندی به دست آوردهام که مانند ارتفاعات آسمان است.
ندیده چنین قلعهای چرخ پیر
چو آسیر، هرسو هزارش اسیر
هوش مصنوعی: چرخ فلک مانند یک زندانی، در هیچکجای دنیا قلعهای چنین بزرگ و مستحکم را ندیده است و در هر سمت آن، هزاران نفر گرفتار هستند.
حصاری به رفعت ز گردون فزون
ز برجش ستون بر سر بیستون
هوش مصنوعی: بنا و دژی ساخته شده که از آسمان هم بلندتر است و بر فراز آن ستونی قرار دارد که نماد استقامت و پایداری است.
گر از نه فلک بگذراند طناب
نیابد بر این قلعه دست آفتاب
هوش مصنوعی: اگرچه آسمانها و سرنوشت ممکن است سختیهایی را پیش آورند، اما هیچ قدرتی نمیتواند به این قلعه آسیب برساند یا بر آن تسلط یابد.
به گردوننوردی ازان است طاق
که یک بار پیموده راهش بُراق
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که آن که یک بار به آسمان سفر کرده و مسیر را طی کرده است، دیگر نیازی به تلاشهای مکرر ندارد و میتواند با اطمینان بیشتری در آن مسیر حرکت کند.
ز پیرامنش اختران نیکبخت
ز نظّارهاش دیدهها گشته سخت
هوش مصنوعی: از دور او، ستارههای خوشبختی میدرخشند و به تماشای او، چشمان مردم به شدت خیره مانده است.
به ذکرش گشاید قلم گر زبان
سخن را رسد پایه بر آسمان
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم در مورد او صحبت کنیم، قلم در وصفش به حرکت درمیآید و سخن به حدی بلند میشود که به آسمان میرسد.
نمایان ز هر فُرجه، توپ دگر
ز روزن برو کرده آشوب سر
هوش مصنوعی: هر گوشهای، نشانهای از شور و هیجان جدیدی در حال ظهور است، به طوری که از هر پنجره، ناآرامی و آشفتگی به وجود آمده است.
که کرد این بنا را به این محکمی
نمیآید این کار از آدمی
هوش مصنوعی: چه کسی این سازه را به این استحکام بنا کرده است؟ این کار از انسان برنمیآید.
مگر راست کردند دیوان به جهد
حصاری ز بهر سلیمان عهد
هوش مصنوعی: آیا دیوان باوجود تلاش بسیار، واقعاً برای سلیمان قفسی درست کردند؟
دری را که پیدا نمیشد کلید
به دوران شاه جهان شد پدید
هوش مصنوعی: دری که کلیدش پیدا نمیشد، در دوران شاه جهان نمایان شد.
فتادش به زیر آفتاب از فراز
شکستهست رنگش ازان روز باز
هوش مصنوعی: او به زیر نور خورشید افتاده و رنگش به خاطر آن روز، از بین رفته است.
به سنگش مکن آسمان گو ستیز
که چون شیشه خواهد شدن ریزریز
هوش مصنوعی: به آسمان نگو که با سنگش دست به چالش بزند، زیرا اگر چنین کند، مانند شیشه خرد خواهد شد و تکهتکه خواهد گردید.
که دید آسمانی ز یک پارهسنگ؟
که تیر شهابش بود از تفنگ
هوش مصنوعی: کی توانست آسمانی را از یک تکه سنگ ببیند؟ زیرا که تیر شهابش مانند گلولهای از تفنگ بود.
همه آهنین حربهاش جابهجاست
مگر سنگ این قلعه آهنرباست؟
هوش مصنوعی: همهی وسایل و سلاحهایش به راحتی جابهجا میشوند، اما سنگهای این قلعه به مانند آهنربا ثابت و سرجای خودشان ماندهاند.
ندارد چنین قلعهای چرخ یاد
که تا خاکریزش نرفتهست باد
هوش مصنوعی: اینگونه قلعهای که به یادگار باد در آن خاک نمیخورد، وجود ندارد.
حصاری نمودار چرخ بلند
ولی مهر را کوته از وی کمند
هوش مصنوعی: چرخ بلند نماد زمان است که دور میزند، اما عشق و محبت را نمیتوان در آن محصور کرد و برای آن نمیتوان محدودیتی تعیین کرد.
گذشته ز برج فلک، بارهاش
شکسته فلک شیشه بر خارهاش
هوش مصنوعی: زمانه گذشته و از بلندای آسمان به زمین افتاده و حالا دنیا به مانند شیشهای آسیبدیده به نظر میرسد.
سر کنگرش پیش فرزانهها
کلید دکن راست، دندانهها
هوش مصنوعی: سر کنگر به معنی قله کنگر است، که در اینجا به معنای بلندای اوج و معرفت فرزانهها اشاره دارد. در واقع، این ابیات به نوعی بر اهمیت و دانش فرزانهها تاکید دارد و بیان میکند که در این اوج، درک و دانایی وجود دارد که میتواند به حل مسایل کمک کند. به نوعی، این اشاره به کلیدهایی است که میتواند در باز کردن قفلهای پیچیده زندگی و جهان موثر باشد. در این راه، دندانهها نمایانگر جزئیات و نکاتی هستند که باید مورد توجه قرار گیرد تا به درک کاملتری از حقیقت برسیم.
ز فتحش فتوحات آید پدید
که دیدهست قفلی سراسر کلید؟
هوش مصنوعی: از پیروزی او، پیروزیهای بیشتری نمایان میشود، چون چه کسی میتواند قفلی را ببیند که کاملاً کلیدش در دست اوست؟
به وصفش کنم ناخن فکر، بند
که گر افتم، افتم به فکر بلند
هوش مصنوعی: در توصیف او افکارم را به کار میگیرم، اما اگر از دست بروم، به افکار عمیقتری فرو میروم.
به اوجش به همت توان برد راه
نه هر همتی، همت پادشاه
هوش مصنوعی: برای رسیدن به اوج و موفقیت، باید تلاش و همتی بزرگتر از دیگران داشته باشیم؛ مثل همت یک پادشاه.
خداوند اقبال، شاه جهان
کزو فتح شد قلعه آسمان
هوش مصنوعی: خداوندی که برکت و خوشبختی را عطا میکند، شاه جهانی که به سبب او آسمان به تسخیر درآمد.
کشد قبضه تیغش از اقتدار
ز فولاد، بر گرد عالم حصار
هوش مصنوعی: تیغ او از قدرت و استحکام فولاد، دور تا دور جهان را محصور میکند.
ز سرکوب عدلش، حصار ستم
فتادهست در خاکریز عدم
هوش مصنوعی: به دلیل قدرت و سلطه عدالت او، دیوارهای ظلم و ستم در ناچیزی و بیاساسی فرو ریختهاند.
بود آیت سجدهاش بر جبین
که هرکس که خواند، ببوسد زمین
هوش مصنوعی: علامت سجدهاش بر پیشانیاش بود، بهطوری که هر کس نام او را ببیند، باید زمین را ببوسد.
ز کشورستانان این آستان
کمین بنده پادشاه جهان
هوش مصنوعی: از سرزمینهای دور، در این مکان، من در انتظار بندهای از پادشاه جهانی نشستهام.
چو آهنگ تسخیر کشور کند
حصار فلک را مسخر کند
هوش مصنوعی: وقتی کسی عزم خود را جزم کند که بر obstacles غلبه کند و برای دستیابی به هدف تلاش کند، میتواند حتی محدودیتهای بزرگی را تحت کنترل درآورد و به موفقیت برسد.
زهی برج شاهنشه دین پناه
که هم شاه برج است و هم برج شاه
هوش مصنوعی: ستایش از برجی که پادشاهی دینپناه است. این برج هم به عنوان پادشاه و هم به عنوان نماد قدرت و مراقبت شناخته میشود.
اساسی چو بنیاد دولت قوی
جهان کهن را بنای نوی
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم بنیاد و اساس قوی برای ایجاد یک دولت و حکومت معتبر اشاره دارد. به این معنی که استحکام و قوت این بنیاد میتواند موجب شکلگیری یک تمدن یا جهانی نوین باشد. در واقع، برای ساختن یک آینده روشن و پایدار، نیاز به پایههای محکم و استواری داریم که بتوانند آن را حمایت کنند.
به سویش کند ماه اگر کج نگاه
کشد کنگرش اره بر فرق ماه
هوش مصنوعی: اگر ماه به طرف او نگاهی کج بیندازد، آن کنگر (گوش) او مانند اره بر روی سر ماه خواهد بود.
در اتمام این قصر گوهرنگار
بقا عمرها بوده مزدورکار
هوش مصنوعی: در پایان این قصر پر از زیبایی، زندگی و عمر آدمی همیشه در حال تلاش و زحمت برای بقا و ادامه حیات است.
زهی خوش اساسی و پایندگی
که قصر بهشتش کند بندگی
هوش مصنوعی: چقدر خوب است که پایه و اساس خوبی دارد و این باعث میشود که قصر بهشتش همیشه برقرار و پایدار بماند.
تهی کرد گیتی بسی دُرج را
که پر کرد از گوهر این برج را
هوش مصنوعی: جهان بسیاری از درهای خود را خالی کرد تا این برج را از جواهرات پر کند.
ز چینی پر از ظرفهای گزین
که هرگز ندیدهست فغفور چین
هوش مصنوعی: در سرزمین چین، ظرفهای زیبا و خاصی وجود دارد که هیچگاه فغفور چین آنها را ندیده است.
شد از لعل و یاقوت، جوهرنشان
مگر دسته گردیده رگهای کان؟
هوش مصنوعی: آیا از لعل و یاقوت، جواهر درخشان بهوجود نیامده است، مگر اینکه رگهای معدن به هم پیوستهاند؟
ز یاقوت و لعلش بود سنگ و خشت
چنین برج باشد مگر در بهشت
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که اگر سنگ و آجر به اندازهی یاقوت و لعل با ارزش و زیبا باشند، تنها میتوان چنین بنایی را در بهشت تصور کرد. به عبارت دیگر، زیبایی و ارزش این سازه به قدری بالاست که تنها در مکانهایی چون بهشت میتوان دید.
ز بالای این برج گردون سپر
چو فواره میجوشد آب گهر
هوش مصنوعی: آب گوهری از بالای این برج آسمانی مانند فواره به جوش میآید.
طلاکاریاش سربهسر دلپذیر
نهان کرده زر در عصا چرخ پیر
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیتی اشاره دارد که در باطن یک چیز نهفته است. در اینجا، به نظر میرسد که ظاهری زیبا و درخشان وجود دارد، اما در عین حال، راز و زیباییهای پنهانی در آن نهفته است. به نوعی میتوان گفت که جذابیت واقعی ممکن است در لایههای عمیقتر یک چیز وجود داشته باشد، نه فقط در سطح ظاهری آن.
تمام از زر پخته و سیم خام
درونش مرصع چو بیرون جام
هوش مصنوعی: درون این جام، با زر و سیم زیبا و ارزندهای تزئین شده است، به گونهای که هر چه از آن بیرون بیاید، نشاندهندهی ارزش و زیباییاش است.
در آیینه کاری ندارد قرین
همین است دُرج پر اختر، همین
هوش مصنوعی: در آينه، جايگاه خاصي ندارد و فقط نشاندهنده حقيقت است. همانطور که در درون يك دُرج پر از ستاره، همين وجود دارد.
ز جامش عرقناک، یاقوت تر
زمینش صدفوار فرش از گهر
هوش مصنوعی: از جام او که پر از نوشیدنی است، زمینش به زیبایی یاقوت میدرخشد و فرش آن مانند صدفی پر از گوهر است.
گل اینجا ز یاقوت احمر بود
چو نسرین که از سنگ مرمر بود
هوش مصنوعی: در اینجا، گل به زیبایی و درخشش یاقوت احمر تشبیه شده است و مانند نسرین است که از سنگ مرمر ساخته شده. به عبارت دیگر، زیبایی و رنگ گل یادآور جواهرات و سنگهای قیمتی است.
درش را رسد بر در کعبه ناز
که برعکس آن است پیوسته باز
هوش مصنوعی: در دنیای عشق و محبت، گاهی دلتنگی و عشق به معشوق به حدی میرسد که انسان خود را در دسترس او میبیند. اما به رغم امیدها و آرزوها، ممکن است که عشق به معشوق دست نیافتنی باشد و همیشه به سمت او باز بماند. در واقع، این احساس در تلاش است که به معشوق نزدیک شود، در حالی که شرایط و واقعیتها ممکن است متفاوت باشد و دستیابی به او همواره دشوار و بعید به نظر برسد.
ز بس چشم و زلف بتان طراز
ز زنجیر و زرفین بود بینیاز
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و دلربایی چشمان و موهای محبوبان، دیگر نیازی به زنجیر و زرفین (زیورآلات و تزیینات) نیست.
بود بر فرازش کبوتر ملک
ستونی بود زیر سقف فلک
هوش مصنوعی: بر فراز او کبوتران آسمانی قرار دارند و زیر سقف آسمان، ستونی است مستحکم.
ز بالایش آید کسی چون به زیر
توان سیر افلاک کردن دلیر
هوش مصنوعی: اگر کسی از ارتفاع بالایی به سمت پایین بیفتد، این نشاندهندهی شجاعت و توانایی او در حرکت و پیشرفت در دنیا و دستاوردهای بزرگ است.
عروس جهان کرده ساعد بلند
که در جیب گردون کند پنجه بند
هوش مصنوعی: عروس دنیا با دستهای بلند خود، میخواهد که در آغوش آسمان، قدرت و زیبایی خود را نشان دهد.
چه شمعیست این برج عالی جناب
که پروانهاش درخورست آفتاب
هوش مصنوعی: این برج بلند و باعظمت مانند شمعی است که پروانهاش تماماً برای آفتاب مناسب است.
ز هر روزنش مشرقی جلوهگر
که خورشیدی از جام دارد به بر
هوش مصنوعی: هر روز صبح، نوری از سمت مشرق تابیده میشود که همچون خورشیدی است که در دمنوشی در آغوش دارد.
عمود فلک گر دهندش قرار
بماند بنای فلک پایدار
هوش مصنوعی: اگر به آسمان اجازه دهند که آرام بگیرد، پایه و بنیاد آسمان همواره ثابت و پایدار خواهد ماند.
مکن بهر فردوس اینجا تلاش
نهای چون کبوتر، دو برجی مباش
هوش مصنوعی: در تلاش برای رسیدن به بهشت اینجا زحمت نکش، زیرا همچون کبوتر، برجی دو دو نخواهی کرد.
به گردش بود آسمان را مدار
که بی برج، صورت نگیرد حصار
هوش مصنوعی: آسمان به دور خودش در حال چرخش است و اگر ستارهها وجود نداشتند، هیچ چیزی نمیتوانست بهطور کامل شکل بگیرد یا دوری داشته باشد.
نیابد خلل دست بر آسمان
بود پای این برج تا در میان
هوش مصنوعی: اگر پای این برج در زمین است و به آسمان دست نمیرسد، نشاندهندهی استواری و استقامت این بنا است که هیچ تزلزلی نمیتواند آن را در هم شکند.
سر کنگرش در مقام عتاب
کند پنجه در پنجه آفتاب
هوش مصنوعی: در اینجا تصویری از قدرت و شکوه سر کنگر وجود دارد که به نوعی با آفتاب درگیر میشود. این توصیف احساس عتاب و کنایهای به بازخورد قوی و تأثیرگذار او دارد. به عبارتی دیگر، سر کنگر به نوعی ابراز نارضایتی یا چالش را از خود نشان میدهد، در حالی که آفتاب نماد روشنایی و قدرت است. این بیت به ما میگوید که میتواند در مواجهه با قدرتهای بزرگ، خود را برجسته کند و نشان دهد که در برابر چالشها ایستادگی میکند.
نگردد ازان سبزه چرخ، زرد
که دارد ز فوّارهاش آبخورد
هوش مصنوعی: سبزهای که زرد شده است، دیگر نمیتواند به دور بچرخد، زیرا از فوارهاش آب نخورده است.
اگر بیندش چشم هندوسرشت
بدیهیش گردد وجود بهشت
هوش مصنوعی: اگر کسی به چهره زیبای هندوها نگاه کند، آن چهره به قدری دلفریب است که گویی بهشت را در وجود او مشاهده میکند.
جهاندیده گوید به بانگ دهل
که این چارباغاست، یک دسته گل
هوش مصنوعی: آدم با تجربهای میگوید با صدای بلند که اینجا چمنزاری زیباست که به اندازه یک دسته گل میدرخشد.
نظر کن بر این برج نیکوسرشت
که یک دسته شد هشت باغ بهشت
هوش مصنوعی: به این برج زیبا نگاه کن که به شکل یک دسته، هشت باغ بهشتی را در خود جای داده است.
چو در وی نشیند شه کامیاب
به برج حمل جا کند آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه موفق به ورود به صورت فلکی حمل شود، آفتاب در آنجا جای میگیرد.
پی دست قدرت برد آستین
همین است معراج دولت، همین
هوش مصنوعی: برای دستیابی به موفقیت و نیل به قلههای بلند، تنها کافی است که آستینها را بالا بزنیم و به تلاش و عمل بپردازیم. این تلاش و همت، نشانهی رشد و پیشرفت ما خواهد بود.
بود مجلس خاص شاه جهان
ننازد به این برج چون آسمان؟
هوش مصنوعی: در این مجلس خاصی که برای شاه جهان برگزار شده، آیا این برج به قدری بلند است که بتواند به آسمان ناز کند و خود را در برابر آن ببازد؟
حمل باشد از نسبتش کامیاب
ازین برج یابد شرف آفتاب
هوش مصنوعی: کسی که به او وابسته است، به موفقیت میرسد و از این جایگاه بلند، به مانند خورشید، ارزش و مقام پیدا میکند.
به خوبیست چشم و چراغ جهان
بود دستهای گل ز باغ جهان
هوش مصنوعی: چشم و چراغ جهان به خوبی هستند، مانند دستهای گل که از باغ جهان چیده شدهاند.
تهی نیست یک لحظه از شمع دین
همین است فانوس قدرت، همین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچزمان از نور و روشنایی دین خالی نیست و قدرت و عظمت دین همیشه مانند یک شمع در حال درخشش است. در واقع، دین همواره راهنمایی و روشنی را برای انسانها فراهم میکند.
زهی دست معمار معجزنمای
که داد آسمان را به یک برج جای
هوش مصنوعی: چه دست ماهر و اعجازی دارد معمار که با ساختن یک برج، آسمان را در آن قرار داده است.
تو گویی اساسش ز بس محکمی
ز دلهای سنگین ندارد کمی
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که استحکام او به قدری زیاد است که نمیتواند از دلهای سنگین کمی هم نرم شود.
ببین این بنا را چه دولت بود
که فانوس شمع سعادت بود
هوش مصنوعی: نگاه کن به این بنا، چه خوشاوندانی داشت که نور امید و خوشبختی در آن میتابید.
فنا پیش ازین هرچه میخواست، کرد
بقا زین بنا قامتی راست کرد
هوش مصنوعی: قبل از این، فنا هر چه میخواست، انجام داد، اما حالا بقا به واسطه این بنا قامت راست و استواری پیدا کرده است.
درونش ز نقاشی رنگزنگ
به هم جای آمیزش رنگ، تنگ
هوش مصنوعی: درون این رنگها از نقاشی، جایی برای درهمآمیختن و ترکیب رنگها تنگ و محدود است.
تماشای نقاشی این بنا
نگه را کند محو در دیدهها
هوش مصنوعی: تماشای این اثر هنری باعث میشود که انسان محو زیبایی آن شود و نگاهش در آن غرق گردد.
ز خامی به نقشش مبین بیدرنگ
مشو غافل از پختگیهای رنگ
هوش مصنوعی: از ناپختگی او را قضاوت نکن و سریعاً نمیتوانی از تجربه و کمال رنگها غافل شوی.
به نقاشی این بهشت برین
چها کرده نقاش سحرآفرین
هوش مصنوعی: نقاشی که این بهشت عجیب و زیبا را خلق کرده، چه کار شگفتانگیزی انجام داده است.
***
هوش مصنوعی: این شعر به طور کلی به لزوم تلاش و کوشش انسان اشاره دارد. به این معناست که برای رسیدن به هدفها و آرزوها، باید همیشه در حال تلاش و فعالیت باشیم و از هیچ زحمتی دریغ نکنیم. در واقع، اهمیت پشتکار و زحمت در مسیر دستیابی به موفقیت به تصویر کشیده شده است.
زهی سحرپرداز صورتنگار
که معنی ز صورت کند آشکار
هوش مصنوعی: چه بسا هنرمندی که با زیباییهای چهره، معانی عمیق و پنهان را خطاب روشن میکند.
کشد خضر کلکش که معجز نماست
رهی از مخالف به مغلوب، راست
هوش مصنوعی: در این بیت، به شخصیتی به نام خضر اشاره شده که در ادبیات نماد دانایی و رهنمود است. تصویر میشود که او به صورت معجزهآسا میتواند انسانها را از دشواریها و مشکلات نجات دهد و آنها را به سمت پیروزی و موفقیت هدایت کند. در اینجا، اشاره به داشتن راهی درست و مطمئن از وضعیتی نامناسب به وضعیت مطلوب است.
اگر پیکری را کشد رعشهناک
چو برگ خزاندیده افتد به خاک
هوش مصنوعی: وقتی که کسی به شدت ترسیده و لرزیده باشد، مانند برگهایی که در پاییز از درخت میافتند، به زمین میافتد.
چو خواهد کند نقش سروی درست
کشد شکل آزادیاش را نخست
هوش مصنوعی: وقتی که کسی تصمیم به ایجاد گلی زیبا بگیرد، ابتدا باید شکل و فرم آن را به دقت طراحی کند.
نگارد چو در خانهای آفتاب
در آن خانه شب درنیاید به خواب
هوش مصنوعی: وقتی آفتاب به خانهای بتابد، دیگر شب در آنجا خواب نمیتواند بیاید.
شود پیکری را چو صورتنگار
کشد معنیاش را نخست آشکار
هوش مصنوعی: اگر زیبایی کسی مانند تصویرگر بتواند بدوش بیارید، معنای او در ابتدا نمایان خواهد شد.
اگر شکل مشرق کشد شب به خواب
همان لحظه طالع شود آفتاب
هوش مصنوعی: اگر صبح نزدیک شود و شب هنوز خواب باشد، در همان لحظه خورشید طلوع میکند.
نهالی که از کلک او رسته است
ز تردستیاش میوه رو شسته است
هوش مصنوعی: نهالی که از دست او رشد کرده است، به واسطهی مهارت و تلاشش، میوهای بار آورده است که به خوبی پرورش یافته است.
چو گیرد به کف کلک گلشننگار
دمد شاخ نسرین چو صبح آشکار
هوش مصنوعی: وقتی که قلم گلشننگار به دست گرفته میشود، شاخ نسرین مانند صبح روشنی خود را نشان میدهد.
وزد گر نسیمی در آن بوستان
ز غیرت رمد بلبل از آشیان
هوش مصنوعی: اگر نسیمی در آن باغ بوزد، بلبل به دلیل غیرت خود از آشیانش فرار میکند.
ز شبنم عذار گلش در گلاب
جهد غنچه از جوش بلبل ز خواب
هوش مصنوعی: از شبنم روی گل او و عطر گلاب، غنچه به شوق و سرّی از شوق گل بلبل از خواب بیدار میشود.
به تصویر گل، غنچه ناکرده روی
صبا برده عطر گلش کو به کوی
هوش مصنوعی: در اینجا به یک گل اشاره میشود که بوی خوش آن در همه جا پخش شده است، حتی اگر هنوز غنچه نشده باشد. عطر این گل با نسیم صبحگاهی به دور و بر میرسد و در کوی و برزنها پراکنده میشود.
ز مو چهره گل نپرداخته
که زد بر نوا بلبل ساخته
هوش مصنوعی: چهرهی گل هنوز به علت اشعار بلبل خراب نشده است که در این لحن زیبا به نغمهسرایی پرداخته است.
کشد بر ورق تا شتاب و درنگ
پی رفتن گل ز رنگی به رنگ
هوش مصنوعی: همانطور که گلها به آرامی و با حوصله از رنگی به رنگ دیگر میروند، بر روی کاغذ نیز باید با دقت و سرعت پیش برویم.
قلم شکل سروی نپرداخته
که بست آشیان بر سرش فاخته
هوش مصنوعی: قلم به اندازهی سرزندگی و زیبایی یک درخت سرو کار نکرده است، زیرا فاختهای که بر روی آن نشسته، خانهاش را بر سر این درخت نمیسازد.
هنوزش قلم کار در لاله داشت
که در چشم نرگس نظر میگماشت
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که او هنوز توانایی خلق زیبایی و هنر را دارد، به گونهای که زیبایی چشم نرگس را تحت تأثیر قرار میدهد.
کشد شکل خار آنچنان آبدار
که روید ز تردستیاش گل ز خار
هوش مصنوعی: شکلی از خار به گونهای رشد میکند که به وسیلهی مهارت و ظرافتش، گلی زیبا از آن بیرون میآید.