گنجور

شمارهٔ ۳ - تعریف ملک کشمیر و آب و هوای آن

خوشا کشمیر و خاک پاک کشمیر
که سر بر زد بهشت از خاک کشمیر
چه کشمیر، آبروی هفت کشور
نگاه از دیدن او تازه و تر
چه کشمیر، آب و رنگ باغ و بستان
اسیر هر نهالش صد گلستان
سوادش سرمه چشم بهارست
بهشت و جوی شیری آب لارست
سواد خطه‌اش رسم نهادست
که سبزی از سواد اینجا مراد است
بود نشو و نما اینجا روان را
بهار دیگرست این بوستان را
ز سبزی هر نهالش رشک طوبی
جهان‌گیرند سبزانش به خوبی
ز جوش سبزه در کوه و بیابان
زمین کشته و ناکشته، یکسان
جز آن گلها که مشهور جهان است
گل اینجا بوستان در بوستان است
نظر چندان که بر دشتش گماری
به جز آب زمرد نیست جاری
به وصف سبزه‌اش از معنی بکر
زمرد می‌کشم در رشته فکر
کجا خضر و کجا این سبز رعنا؟
که آن از چشمه خورد آب این ز دریا
ز چشم بد، کس اینجا چون گریزد؟
که از آتش سپندش سبزه خیزد
سراسر سبزه و آب روان است
که گویی خطه‌اش یک بوستان است
کند در بذل عمر جاودانی
هوایش کار آب زندگانی
به ره نتوان قدم بر خاک افشرد
زمین را سبزه گویی از میان برد
به زیر سبزه، ره در کوه و صحرا
چو از عقد زمرد، رشته پیدا
ز طوفان رطوبت در فضایش
کند نم عاریت، آب از هوایش
ز تاثیر هوای این گلستان
شود فولاد هندی سبز در کان
نشاید رفت بی کشتی به گلگشت
ز شبنم، کار دریا می‌کند دشت
همه خار و خسش، ریحان و سنبل
جهانی کوه کوه از سبزه و گل
زند از سبزه او گر قلم، دم
به سرسبزی شود مشهور عالم
درین گلشن، ز جوش خنده گل
نمی‌آید به گوش آواز بلبل
ز عکس لاله این سبز گلشن
چراغ هفت اقلیم است روشن
شود اوقات صرف اینجا صبا را
وطن کشمیر دان نشو و نما را
گلش در شهر و صحرا زد چنان جوش
که گلشن گشت بلبل را فراموش
دمد گل از در و دیوار، اینجا
چه فرق از خانه تا گلزار، اینجا؟
به شهرش خانه‌ها رنگین ز لاله
چو از می، خانه چشم پیاله
به نوعی بام‌ها را لاله آراست
که گویی خیمه‌های آل برپاست
ز لاله، خانه‌ها را بام گلگون
قدح‌های مرصع چیده وارون
زده گل بر سر دیوارها صف
ز سنبل، روی دیوارش مزلّف
چو آساید کسی در خاک پاکش
نگشته خاک، گل روید ز خاکش
به میناکاری یک قبضه خاک
چه صنعت‌ها نمود استاد افلاک
کمال اینجا بود آب و هوا را
دهد نشو و نما، نشو و نما را
ز فیض ابر، می‌روید در این کاخ
ز تار شمع، گل بیش از رگ شاخ
نبود اهل جنان را سیرگاهی
به کشمیر از جنان کردند راهی
به خوبی آنچنان کشمیر طاق است
که معشوق خراسان و عراق است
ز هر سو چون خراسان صد ندیمش
عراق از خاکساران قدیمش
مشرف هند در جنب حریمش
معطر خاک تبت از نسیمش
خروشان زنده‌رود از آرزویش
عرق‌ریزان عراق از جستجویش
صفاهان راست سنگ سرمه تدبیر
چو بی صلوات گوید نام کشمیر
ز شوقش ملک دارالهرز، یک سر
چو آذربایجان دایم در آذر
سزد کشگیر را در جلوه ناز
هزار الله اکبر گو چو شیراز
صفای شام را اینجا مبر نام
چه نسبت صبح صادق راست با شام؟
چو کشمیر آفتابی در برابر
مبر گو نام خوبی، ملک دیگر
عبث مصر این دکان بر خویش چیده
چه خواهد بود حسن زر خریده؟
نباشد شرم بطعا گر عنان‌گیر
حجاز آید به طوف کوه کشمیر
خوشا ملکی که از فیض هوایش
بود گلدسته، جاروب سرایش
ز بس سبزه به کار خاک پرداخت
زمرد از گِل اینجا می‌توان ساخت
زمین را آنچنان کم شد قباله
که از گل، گل دمید از لاله، لاله
ز رشک سبزه‌زار کوه کشمیر
ز غم فیروزه در معدن شود پیر
خزان را در گلستانش چه کارست؟
که صید هر نهالش صد بهار است
ز هر جانب درین فردوس اعلا
جوانان زمردپوش، برپا
ز سحر بابلی، خاکش سرشته
هوایش تازه و حسنش برشته
ز حق نتوان گذشت، این سبز رعنا
نمکدانی بود بر خوان دنیا
درین گلشن نمی‌یابد خزان بار
بهار این چمن باشد وفادار
ز دریا کی کشد منت سحابش؟
که بی‌منت، هوا می‌بخشد آبش
شبیهش را سزد گر هفت کشور
پی قدر و شرف بندند بر سر
ولیکن هر مصور کی تواند
قلم بر صورت این خطه راند
کسی را بر شبیهش دسترس نیست
که نقاش قضا مزدور کس نیست
ز حیرت عندلیبانش خموشند
ز سودایش جهانی شال‌پوشند
فقیرش از بلندی‌های اقبال
به شاهان می‌فرستد خرقه شال
جوانانش چو می روشن ضمیران
چو نرگس از قدح پر، چشم پیران
اگر همت به سیرش برگمارد
بهشت از برگ طوبی پر برآرد
بود مایل به سبزی خاک پاکش
مگر آب زمرد خورده خاکش؟
ارم از سبزه‌اش یک شاخ سنبل
بهشت از گلبنش یک دسته گل
کلی شد قسمت محمود ازین باغ
هنوزش هست ازان گل، بر جگر داغ
ز گل چیدن، به رنگ نوجوانان
حنایی گشته دست باغبانان
به شبنم گر کند ابرش حواله
برد از لاله داغ دیرساله
چمن را بیشه‌هایش داغ دارد
که نخل میوه بیش از باغ دارد
به بستانش میا گو آب، گستاخ
که شوید از هوا، رو میوه بر شاخ
کند گل بر سر دستار، ریشه
شود فولاد سبز از آب تیشه
به سرو از رشک بلبل، گل زند جوش
مباد این نکته قمری را فراموش
به برگ گل، بغل گیری دهد یاد
درین فن، غنچه استادست، استاد
به دل دزدد ز بیمش غنچه، لب را
ادب باید نسیم بی‌ادب را
نخواهد سبزه‌اش تعلیم استاد
دمیدن را دمیدن می‌دهد یاد
بهارش تیرگی نگذاشت در سنگ
ببین چون کرد برگ لاله را رنگ
ازان دست چنار از گل تهی نیست
که گلبن را ز بالش کوتهی نیست
نیاید بوی صندل گر ز اشجار
نپیچد بر درختان تاک چون مار
نه تنها بلبل از گل سینه‌ریش است
که گل هم سینه‌چاک رنگ خویش است
ز ننگ عاشقان کوته‌اندیش
صنوبر بسته دل بر قامت خویش
برد ابر از هوایش پایه پایه
برای برشکال هند، مایه
گل از بس کرد رنگین بوستان را
ز گل، بلبل نداند آشیان را
نسیم فیض این روح‌الله آباد
ز اعجاز مسیحا می‌دهد یاد
چو یوسف‌طلعتی زین گل برآید
بنفشه بر عذار از مادر آید
عجب آب و هوایی دارد این خاک
که دل را از کدورت می‌کند پاک
درین گلشن نباشد شیشه را بار
ز رنگ گل بود پیمانه سرشار
گل از بس در شکفتن گشته گستاخ
دَرَد از خنده گل، پرده شاخ
به خوشبویی، ستاند از شمامه
پیاز نرگسش منشورنامه
چو سروش آورد در جلوه قامت
نماید بی‌نمک، شور قیامت
چمن را رنگ گل ریزد ز دیوار
چنان کز می بود پیمانه سرشار
نسیمی گر به این گلشن درآید
ز رنگ گل، به رنگ گل برآید
بود پوشیده اینجا اشک بلبل
که گم شد گریه‌اش در خنده گل
تراود حسن را عشق از بر و دوش
زند با اشک بلبل، خون گل جوش
سوی گلبن بری گر دست گستاخ
ترواد خون بلبل از رگ شاخ
بود از ابر، دست سایه در پیش
شود سیراب، نخل از سایه خویش
ز سبزی و تری شد آنچنان راغ
که هم دریا توانش خواند و هم باغ
نگاری بر ورق گر صورت خار
ز تاثیر هوا، گل آورد بار
نم باران درین صحرای پر نم
نشاند گرد، اما بر دل غم
زمین افتاده مست از نشاه تاک
چرا مخمور روید نرگس از خاک؟
هوا آبی به روی کار آورد
که گل، صد رنگ از یک خار آورد
بهار اینجا برآورد از خزان گرد
چو داغ لاله، خون مرده، گل کرد
ز خود رفته‌ست شاخ از گل دمیدن
بلی، بی‌هوشی آرد خون‌کشیدن
بود خضر آبیار این گلستان
درین گلشن شود صرف آب حیوان
چنان مردم‌نشین شد صحن گلزار
که شد تا پشم نرگس مردمک‌دار
شده دست چنار از فیض باران
چو دست اهل همت گوهرافشان
بنای حسن این ملک استوارست
ملاحت، خانه‌زاد این دیارست
بهشتش خوانده‌اند و نیست دل‌گیر
که دارد در جهان، آزرم کشمیر؟
نسیمی چارفصل اینجا به کارست
که صید اولش فصل بهارست
ز تاثیر هوا، در خاک کشمیر
برآرد دسته گل، دسته تیر
عروس ملک ازو دایم در آرا
ز سبزی، وسمه ابروی دنیا
چو سبزی و نمک بر خوان امکان
بود کشمیر بس، آرایش خوان
هوای تر بود کشمیر را باب
زمرد را فزاید قیمت از آب
ز مطرب، آسمانی پر ز ناهید
تمام سال او نوروز، یا عید
نوای مطربان بالا گرفته
ره آواز بلبل را گرفته
درین بستان‌سرای عشرت‌افزا
نوای مطربانم برده از جا
نهان چون نغمه‌ام در پرده ساز
مقامم را نیابی جز به آواز
در این کشور گروهی مِی پرستند
که از فیض هوا، بی باده مستند
لبالب غنچه‌اش از بخت فیروز
چو مینای می از حسن گلوسوز
گر افتد از کف ساقی پیاله
دواند ریشه در گِل همچو لاله
به مینا، گر کند فیض هوا، کار
ببالد چون کدوی تازه بربار
روان می‌شد به روی سبزه‌اش باد
سبک‌روحی به شبنم یاد می‌داد
بشارت ده به صیاد هوسناک
که تیر از سبزه اینجا کی خورد خاک؟
صبا در بی‌خودی دستی برافشاند
پر بلبل به زیر برگ گل ماند
نسیم صبحدم افتان و خیزان
برد عطر گل از گلشن گریزان
ز بس جیب رطوبت داشت در چنگ
هوا چون آب می‌غلتید بر سنگ
که دارد فرقت کشمیر را تاب؟
درین شهر از هوا دل می‌خورد آب
هوایش ابر را سرمایه‌ای داد
که بخشش‌های بحرش رفت از یاد
در آتش، تخمه شد بر روی نان سبز
نگردد چون زمین و آسمان سبز؟

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوشا کشمیر و خاک پاک کشمیر
که سر بر زد بهشت از خاک کشمیر
هوش مصنوعی: خوشا کشمیر و سرزمین پاک آن که بهشت از دل زمین آن بیرون آمده است.
چه کشمیر، آبروی هفت کشور
نگاه از دیدن او تازه و تر
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت شخصیتی اشاره دارد که چشمانش مثل کشمیر (پارچه‌ای بسیار لطیف و گرانبها) است و به خاطر دیدن او، آبروی هفت سرزمین دیگر حفظ می‌شود و تازگی و شادابی به وجود می‌آورد. در واقع، این شخص تأثیر شگرفی بر دیگران دارد و زیبایی‌اش، اعتبار و منزلت را افزایش می‌دهد.
چه کشمیر، آب و رنگ باغ و بستان
اسیر هر نهالش صد گلستان
هوش مصنوعی: کشمیر، با زیبایی و رنگارنگی باغ‌ها و بوستان‌هایش، تحت تأثیر هر درختی که در آن می‌روید، صدها گلستان دیگر را به وجود می‌آورد.
سوادش سرمه چشم بهارست
بهشت و جوی شیری آب لارست
هوش مصنوعی: سایه‌اش مانند سرمه‌ی چشم، زیبایی بهار را به نمایش می‌گذارد و بهشت و جوی آب لار مانند شیری روان، دل‌انگیز و دل‌نواز است.
سواد خطه‌اش رسم نهادست
که سبزی از سواد اینجا مراد است
هوش مصنوعی: سواد آن منطقه به گونه‌ای است که سبزی و طراوت آنجا را به تصویر می‌کشد.
بود نشو و نما اینجا روان را
بهار دیگرست این بوستان را
هوش مصنوعی: اینجا جایی است که روح و جان رشد و شکوفایی دارند، چرا که بهار دیگری در این بوستان در راه است.
ز سبزی هر نهالش رشک طوبی
جهان‌گیرند سبزانش به خوبی
هوش مصنوعی: هر نهالی که سبز می‌شود، از طراوت و زیبایی‌اش حسادت درخت طوبی را برمی‌انگیزد و سبزی آن، برای تمامی جهان خوشایند است.
ز جوش سبزه در کوه و بیابان
زمین کشته و ناکشته، یکسان
هوش مصنوعی: از سرسبزی و جوانه‌های سبزه در کوه و دشت، زندگی و مرگ هیچ تفاوتی ندارند و هر دو در یک راستا قرار دارند.
جز آن گلها که مشهور جهان است
گل اینجا بوستان در بوستان است
هوش مصنوعی: به جز گل‌هایی که در دنیا معروف هستند، این گل‌ها در این بوستان خاص با دیگر گل‌ها متفاوت و منحصر به فرد هستند.
نظر چندان که بر دشتش گماری
به جز آب زمرد نیست جاری
هوش مصنوعی: هر اندازه که بر دشت نظر کنی، تنها آب زلالی به رنگ زمرد در آن جاری است.
به وصف سبزه‌اش از معنی بکر
زمرد می‌کشم در رشته فکر
هوش مصنوعی: من با توصیف سبزه‌اش، زیبایی و طراوتی را به تصویر می‌کشم که شبیه به درخشش و اصالت زمرد است و این تصاویر در ذهنم شکل می‌گیرند.
کجا خضر و کجا این سبز رعنا؟
که آن از چشمه خورد آب این ز دریا
هوش مصنوعی: کجا خضر و کجا این جوان سبز و زیبا؟ زیرا آن یکی از چشمه آب می‌نوشد و این یکی از دریا.
ز چشم بد، کس اینجا چون گریزد؟
که از آتش سپندش سبزه خیزد
هوش مصنوعی: در این دنیا کسی نمی‌تواند از نگاه‌های بد چشم‌پوشی کند، چون از دل آتش یک درخت مقدس، سبزه و گیاه می‌روید.
سراسر سبزه و آب روان است
که گویی خطه‌اش یک بوستان است
هوش مصنوعی: تمام آنجا پر از سبزه و جوی آب است و به نظر می‌رسد این منطقه مانند یک باغ سرسبز و زیبا می‌باشد.
کند در بذل عمر جاودانی
هوایش کار آب زندگانی
هوش مصنوعی: درخواستی از زندگی برای بخشش و از خودگذشتگی عمر، مانند خواهشی است که به دنبال آب حیات جاودانی است.
به ره نتوان قدم بر خاک افشرد
زمین را سبزه گویی از میان برد
هوش مصنوعی: در این بیت، مفهوم این است که انسان نمی‌تواند به سادگی بر روی زمین قدم بگذارد، و به نوعی این عمل با بی‌توجهی به طبیعت یا از بین بردن زیبایی‌های آن همراه است. به عبارت دیگر، ما نمی‌توانیم بدون اندیشه و توجه به محیط زیست، به مسیر خود ادامه دهیم.
به زیر سبزه، ره در کوه و صحرا
چو از عقد زمرد، رشته پیدا
هوش مصنوعی: به زیر گیاهان سبز، راهی به کوه و دشت پیدا می‌شود، مانند اینکه از گره‌ای از زمرد، رشته‌ای آشکار می‌گردد.
ز طوفان رطوبت در فضایش
کند نم عاریت، آب از هوایش
هوش مصنوعی: از طوفان‌های مرطوب، در فضای خود رطوبت می‌گیرد و در حقیقت، از هوای خود، آب را به امانت می‌گیرد.
ز تاثیر هوای این گلستان
شود فولاد هندی سبز در کان
هوش مصنوعی: بخاطر تأثیر هوای این باغ، فولاد هندی به رنگ سبز در می‌آید.
نشاید رفت بی کشتی به گلگشت
ز شبنم، کار دریا می‌کند دشت
هوش مصنوعی: نباید بدون کشتی به باغ و گلزار رفت، زیرا دشت با شبنم کار دریا را به عهده می‌گیرد.
همه خار و خسش، ریحان و سنبل
جهانی کوه کوه از سبزه و گل
هوش مصنوعی: تمامی خار و گیاهان بی‌ارزش، گل‌های معطر و خوشبو در گوشه و کنار دنیا، مانند کوه‌هایی هستند که از سبزه و گل پوشیده شده‌اند.
زند از سبزه او گر قلم، دم
به سرسبزی شود مشهور عالم
هوش مصنوعی: اگر قلم از سبزه زندگی بگیرد، به زودی به خاطر سرسبزی‌اش در جهان معروف می‌شود.
درین گلشن، ز جوش خنده گل
نمی‌آید به گوش آواز بلبل
هوش مصنوعی: در این باغ، از شور و شوق گل‌ها صدای خنده نمی‌آید و آواز بلبل به گوش نمی‌رسد.
ز عکس لاله این سبز گلشن
چراغ هفت اقلیم است روشن
هوش مصنوعی: عکس لاله‌ای که در این باغ وجود دارد، نور و روشنایی همه جای دنیا را به طور زیبایی به نمایش می‌گذارد.
شود اوقات صرف اینجا صبا را
وطن کشمیر دان نشو و نما را
هوش مصنوعی: بگذارید که زمان در اینجا برای صبا، جایی به نام کشمیر شود و پرورش یابد.
گلش در شهر و صحرا زد چنان جوش
که گلشن گشت بلبل را فراموش
هوش مصنوعی: گل در شهر و دشت به قدری شاداب و پرجنب و جوش است که بلبل، آواز خواندن و زیبایی‌های گلستان را فراموش کرده است.
دمد گل از در و دیوار، اینجا
چه فرق از خانه تا گلزار، اینجا؟
هوش مصنوعی: بوی گل و عطرش همه جا را پر کرده است، اینجا چه فرقی بین خانه و باغ گل وجود دارد؟
به شهرش خانه‌ها رنگین ز لاله
چو از می، خانه چشم پیاله
هوش مصنوعی: در شهر او خانه‌ها مانند لاله‌ها رنگارنگ هستند، و وقتی از شراب می‌نوشند، چشم‌ها به مانند پیاله می‌درخشند.
به نوعی بام‌ها را لاله آراست
که گویی خیمه‌های آل برپاست
هوش مصنوعی: بام‌ها به زیبایی با لاله‌ها تزیین شده‌اند، به طوری که به نظر می‌رسد خیمه‌های آل برپا شده‌اند.
ز لاله، خانه‌ها را بام گلگون
قدح‌های مرصع چیده وارون
هوش مصنوعی: خانه‌ها با گل‌های لاله تزیین شده و جام‌های زیبا و رنگارنگ به صورت معکوس چیده شده‌اند.
زده گل بر سر دیوارها صف
ز سنبل، روی دیوارش مزلّف
هوش مصنوعی: بر روی دیوارها گل‌های زیبا به هم چیده شده و سنبل‌ها هم بر روی دیوارها خودنمایی می‌کنند.
چو آساید کسی در خاک پاکش
نگشته خاک، گل روید ز خاکش
هوش مصنوعی: وقتی کسی در خاک پاکش آرام می‌گیرد، خاک آن شخص آلوده نمی‌شود و از آن خاک گل می‌روید.
به میناکاری یک قبضه خاک
چه صنعت‌ها نمود استاد افلاک
هوش مصنوعی: استاد آسمان‌ها با تلاش و هنرمندی خود، بر روی یک تکه خاکی به شکلی هنری و زیبا کار کرده و آثار شگفت‌انگیزی را خلق کرده است.
کمال اینجا بود آب و هوا را
دهد نشو و نما، نشو و نما را
هوش مصنوعی: کمال در اینجا به وجود آب و هوایی است که باعث رشد و توسعه می‌شود.
ز فیض ابر، می‌روید در این کاخ
ز تار شمع، گل بیش از رگ شاخ
هوش مصنوعی: از نعمت باران، در این کاخ گل‌ها به شایستگی رشد می‌کنند و از نور شمع، گل‌ها بیشتر از رگ‌های شاخ و برگ درختان می‌بالند.
نبود اهل جنان را سیرگاهی
به کشمیر از جنان کردند راهی
هوش مصنوعی: اهل بهشت را در کشمیر به راهی هدایت کردند.
به خوبی آنچنان کشمیر طاق است
که معشوق خراسان و عراق است
هوش مصنوعی: کشمیر به اندازه‌ای زیبا و دل‌انگیز است که محبوب و معشوق مردم خراسان و عراق نیز به آن می‌بالند.
ز هر سو چون خراسان صد ندیمش
عراق از خاکساران قدیمش
هوش مصنوعی: از هر طرف مانند خراسان، عراق به شمار می‌آید، به خاطر مردمان خاکی و قدیمی‌اش.
مشرف هند در جنب حریمش
معطر خاک تبت از نسیمش
هوش مصنوعی: هند به دلیل نزدیکی به حریم خود، از عطر و بوی خوش نسیم تبت بهره‌مند است.
خروشان زنده‌رود از آرزویش
عرق‌ریزان عراق از جستجویش
هوش مصنوعی: رود زنده با شدت جریان در حال حرکت است، که نشان‌دهنده آرزوهای فراوانش است و در عین حال تمام تلاش و کوشش خود را به خرج می‌دهد، مثل اینکه عراق هم به خاطر دنبال کردن آرزوهایش سختی می‌کشد.
صفاهان راست سنگ سرمه تدبیر
چو بی صلوات گوید نام کشمیر
هوش مصنوعی: اصطلاح "صفاهان راست سنگ سرمه تدبیر" به معنای زیبایی و هنر خاص اصفهان در زمینه تدبیر و نقاشی است. اینجا به مقام و ارزش اصفهان اشاره می‌شود، که در تخصص و ذوق هنری خود قابل توجه است. عبارت "چو بی صلوات گوید نام کشمیر" بیانگر این است که هر جا درباره کشمیر صحبت شود، اگر با نام و یاد خداوند همراه نباشد، ارزش و زیبایی آن کمتر می‌شود. در واقع، این جمله نشان‌دهنده اهمیت ذکر خداوند در همه کارها و تفکرات است.
ز شوقش ملک دارالهرز، یک سر
چو آذربایجان دایم در آذر
هوش مصنوعی: از عشق او، سرزمین بی‌ثمر و بی‌حاصل مانند آذربایجان همیشه در حال آتش و شعله‌ور شده است.
سزد کشگیر را در جلوه ناز
هزار الله اکبر گو چو شیراز
هوش مصنوعی: کسی که خود را در زیبایی و شکوه نشان می‌دهد، شایسته است تا با تمام وجود از عظمتی که در برابرش قرار دارد، ستایش کند، مانند تشکیلاتی که در شیراز وجود دارد.
صفای شام را اینجا مبر نام
چه نسبت صبح صادق راست با شام؟
هوش مصنوعی: این بیت به تشابه و تفاوت میان شب و روز اشاره دارد. شاعر می‌گوید که نباید به نام شب قضاوت کرد، چون هر دوره‌ای زیبایی‌های خاص خود را دارد. در واقع، صبح روشنی و حقیقتی دارد که با شب مقایسه می‌شود و هرکدام ویژگی‌های منحصر به فرد خود را دارا هستند.
چو کشمیر آفتابی در برابر
مبر گو نام خوبی، ملک دیگر
هوش مصنوعی: به مانند کشمیر که با تابش آفتاب درخشندگی و زیبایی خاصی پیدا می‌کند، در برابر آن نباید نامی از سرزمین‌های دیگر برد.
عبث مصر این دکان بر خویش چیده
چه خواهد بود حسن زر خریده؟
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به بیهوده‌گی و بی‌فایده بودن کاری که انجام داده شده اشاره می‌کند. به این معنا که وقتی کسی چیزی زیبا و گران‌قیمت خریده، اما آن را در جایی نادرست یا بی‌استفاده قرار دهد، در واقع آن زیبایی و ارزش از بین می‌رود و هیچ بهره‌ و فایده‌ای ندارد. در نتیجه، سوالی ایجاد می‌شود که این زیبایی و ارزش، چه شکلی دارد وقتی در جای درست خود قرار نگرفته است.
نباشد شرم بطعا گر عنان‌گیر
حجاز آید به طوف کوه کشمیر
هوش مصنوعی: اگر کسی که قدرت را در دست دارد، به سرزمین حجاز (مکه و مدینه) بیاید، نباید از او شرمنده شویم، حتی اگر در دل کوه‌های کشمیر باشیم.
خوشا ملکی که از فیض هوایش
بود گلدسته، جاروب سرایش
هوش مصنوعی: خوشا جایی که به برکت هوای خوبش، گلدسته‌ای در آن باشد و حیاطش تمیز و مرتب شود.
ز بس سبزه به کار خاک پرداخت
زمرد از گِل اینجا می‌توان ساخت
هوش مصنوعی: به دلیل فراوانی سبزه و سفره‌گستری خاک، از این گل و لای می‌توان زمرد ساخت.
زمین را آنچنان کم شد قباله
که از گل، گل دمید از لاله، لاله
هوش مصنوعی: زمین به قدری باریک و کم‌جا شد که از گل، گلستانی پدید آمد و از لاله، لاله‌زار به وجود آمد.
ز رشک سبزه‌زار کوه کشمیر
ز غم فیروزه در معدن شود پیر
هوش مصنوعی: از حسادت سبزه‌زار کوه کشمیر، غم فیروزه در معدن به کهن‌سالی تبدیل می‌شود.
خزان را در گلستانش چه کارست؟
که صید هر نهالش صد بهار است
هوش مصنوعی: خزان چه معنایی دارد در باغی که پر از گل و شکوفه است؟ چون هر جوانه‌اش، نشانه‌ای از بهار و زندگی است.
ز هر جانب درین فردوس اعلا
جوانان زمردپوش، برپا
هوش مصنوعی: از هر سو در این بهشت عالی، جوانان با لباس‌های سبز، حاضر و ایستاده‌اند.
ز سحر بابلی، خاکش سرشته
هوایش تازه و حسنش برشته
هوش مصنوعی: از صبحگاهی در شهر بابل، هوای آنجا تازگی خاصی دارد و زیبایی‌اش دلنواز است.
ز حق نتوان گذشت، این سبز رعنا
نمکدانی بود بر خوان دنیا
هوش مصنوعی: از حق نمی‌توان صرف‌نظر کرد، این زیبایی جوان مثل نمکدانی بود بر سفره زندگی.
درین گلشن نمی‌یابد خزان بار
بهار این چمن باشد وفادار
هوش مصنوعی: در این باغ، پاییز نمی‌تواند زیبایی بهار را بیابد، زیرا این گلزار همیشه وفادار و سرسبز است.
ز دریا کی کشد منت سحابش؟
که بی‌منت، هوا می‌بخشد آبش
هوش مصنوعی: از دریا چه انتظاری می‌توان داشت که ابرش به آن وابسته باشد؟ ابر بدون هیچ خواهش و دستمزدی، به هوا آب می‌دهد.
شبیهش را سزد گر هفت کشور
پی قدر و شرف بندند بر سر
هوش مصنوعی: اگر هفت کشور را به خاطر ارزش و مقامش بر سرش بزنند، شایسته‌اش است.
ولیکن هر مصور کی تواند
قلم بر صورت این خطه راند
هوش مصنوعی: اما هیچ هنرمندی نمی‌تواند با قلم خود تصویری از زیبایی‌های این سرزمین بکشد.
کسی را بر شبیهش دسترس نیست
که نقاش قضا مزدور کس نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به شبیه خود دست پیدا کند، زیرا نقاش تقدیر هیچ‌کس را به‌عنوان مزدور نمی‌شناسد.
ز حیرت عندلیبانش خموشند
ز سودایش جهانی شال‌پوشند
هوش مصنوعی: پژمردگی و سکوت بلبلان به خاطر شگفتی از عشق اوست، و جهانیان به خاطر دیوانگی‌اش در طوسی پوشیده‌اند.
فقیرش از بلندی‌های اقبال
به شاهان می‌فرستد خرقه شال
هوش مصنوعی: مرد فقیر، از اوج شادی و خوشبختی‌اش، پیغامی به پادشاهان می‌فرستد و لباس ساده‌اش را به آنها تقدیم می‌کند.
جوانانش چو می روشن ضمیران
چو نرگس از قدح پر، چشم پیران
هوش مصنوعی: جوانان مانند شراب، روشن و سرزنده‌اند و مانند نرگس، چشمانشان پر از شور و نشاط است، در حالی که چشم‌های پیران نگران و غمگین به نظر می‌رسد.
اگر همت به سیرش برگمارد
بهشت از برگ طوبی پر برآرد
هوش مصنوعی: اگر اراده و هدف انسان به جنبش و تلاش بیفتد، بهشت از درخت طوبی میوه‌ها و ثمرات فراوانی خواهد داشت.
بود مایل به سبزی خاک پاکش
مگر آب زمرد خورده خاکش؟
هوش مصنوعی: او به سبزی و طراوت خاکش متمایل است، گویی که خاکش از آب زمرّد سیراب شده است.
ارم از سبزه‌اش یک شاخ سنبل
بهشت از گلبنش یک دسته گل
هوش مصنوعی: از باغ پر از سبزه‌اش، یک شاخه سنبل بهشتی می‌چینم و از گل‌هایش دسته‌گلی می‌سازم.
کلی شد قسمت محمود ازین باغ
هنوزش هست ازان گل، بر جگر داغ
هوش مصنوعی: محمود از این باغ بهره‌مند شده و سهم او کلی بوده، اما هنوز در دلش اثر آن گل، مانند جراحتی باقی مانده است.
ز گل چیدن، به رنگ نوجوانان
حنایی گشته دست باغبانان
هوش مصنوعی: باغبانان، با چیدن گل‌ها، دست‌هایشان به رنگ حنایی و زیبا مانند رنگ جوانان درآمده است.
به شبنم گر کند ابرش حواله
برد از لاله داغ دیرساله
هوش مصنوعی: اگر ابر شبنم را به خود بگیرد، گلی که سال‌هاست در دلش داغی دارد، را از لاله می‌گیرد.
چمن را بیشه‌هایش داغ دارد
که نخل میوه بیش از باغ دارد
هوش مصنوعی: چمن به خاطر جنگل‌هایش گرما و حرارت را بیشتر حس می‌کند، چون نخل میوه‌ای بیشتر از باغ‌ها دارد.
به بستانش میا گو آب، گستاخ
که شوید از هوا، رو میوه بر شاخ
هوش مصنوعی: به باغ او نگو که آب بدهند، زیرا ممکن است باعث شود که درختان از هوا شکوفا شوند و میوه‌ها روی شاخه‌ها رشد کنند.
کند گل بر سر دستار، ریشه
شود فولاد سبز از آب تیشه
هوش مصنوعی: گلی بر سر دستار می‌روید و از آب تیشه، ریشه‌اش مثل فولاد سبز می‌شود.
به سرو از رشک بلبل، گل زند جوش
مباد این نکته قمری را فراموش
هوش مصنوعی: بلبل از زیبایی‌های سرو حسادت می‌کند و می‌خواهد گل را به حرکت درآورد. اما نباید فراموش کرد که قمری در این میان وجود دارد.
به برگ گل، بغل گیری دهد یاد
درین فن، غنچه استادست، استاد
هوش مصنوعی: برگ گل به آرامی با محبت به خود جذب می‌شود و در این هنر، غنچه‌ای وجود دارد که آن را به خوبی درک می‌کند و به ما یاد می‌دهد.
به دل دزدد ز بیمش غنچه، لب را
ادب باید نسیم بی‌ادب را
هوش مصنوعی: اگر قلب گل به خاطر ترسش از نسیم بی‌ادب غنچه‌اش را پنهان کرده، باید به آن یاد داد که چگونه خود را با ادب نشان دهد.
نخواهد سبزه‌اش تعلیم استاد
دمیدن را دمیدن می‌دهد یاد
هوش مصنوعی: سبزه نیاز به آموزش و یادگیری از کسی ندارد و به طور طبیعی رشد می‌کند.
بهارش تیرگی نگذاشت در سنگ
ببین چون کرد برگ لاله را رنگ
هوش مصنوعی: بهار نیامد که تاریکی را از دل سنگ‌ها دور کند؛ مگر اینکه برگ‌های لاله را رنگ بزند.
ازان دست چنار از گل تهی نیست
که گلبن را ز بالش کوتهی نیست
هوش مصنوعی: این متن به زیبایی و لطافت گل و درخت چنار اشاره دارد. از یک طرف، چنار درخشانی در دست دارد که نشان‌دهنده قدرت و ثبات آن است. از سوی دیگر، گلی که در اینجا آمده، به نوعی احساس لطافت و آسیب‌پذیری دارد. همچنین، این جمله اشاره می‌کند که همیشه زیبایی و عشق در زندگی وجود دارد و هیچ چیزی نمی‌تواند این زیبایی را کم کند، حتی اگر تحت فشار قرار گیرد. به بیان دیگر، در دل سختی‌ها و چالش‌ها نیز زیبایی و عشق وجود دارد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.
نیاید بوی صندل گر ز اشجار
نپیچد بر درختان تاک چون مار
هوش مصنوعی: اگر عطر و بوی صندل در فضا پخش نشود، نشانه‌ای از درختان تاک وجود ندارد، درست مثل این که مار به آرامی در حرکت است.
نه تنها بلبل از گل سینه‌ریش است
که گل هم سینه‌چاک رنگ خویش است
هوش مصنوعی: بلبل تنها نیست که عشق خود را به گل نشان می‌دهد، بلکه خود گل نیز به زیبایی و عشق خود افتخار می‌کند.
ز ننگ عاشقان کوته‌اندیش
صنوبر بسته دل بر قامت خویش
هوش مصنوعی: عاشقانی که اندیشه‌هایشان محدود است، از شرم به خود می‌پیچند و خود را به صورت درختی صنوبر درآورده‌اند، که دلشان به قامت خودشان وابسته است.
برد ابر از هوایش پایه پایه
برای برشکال هند، مایه
هوش مصنوعی: ابرها از آسمان برمی‌گردند و بر روی زمین برای زیبایی و جلوه‌های هنری پژمرده می‌شوند.
گل از بس کرد رنگین بوستان را
ز گل، بلبل نداند آشیان را
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و رنگارنگی گل‌ها در بوستان، بلبل نمی‌تواند جایی را برای لانه‌سازی انتخاب کند.
نسیم فیض این روح‌الله آباد
ز اعجاز مسیحا می‌دهد یاد
هوش مصنوعی: نسیم خوشی و رحمت این روح‌الله، یادآور معجزات مسیح است و موجب آبادانی می‌شود.
چو یوسف‌طلعتی زین گل برآید
بنفشه بر عذار از مادر آید
هوش مصنوعی: وقتی چهره‌ی زیبای یوسف مانند از این گل ظاهر شود، بنفشه نیز از مادرش متولد می‌شود.
عجب آب و هوایی دارد این خاک
که دل را از کدورت می‌کند پاک
هوش مصنوعی: این زمین آب و هوای شگفت‌انگیزی دارد که دل‌ها را از هر نوع کدورت و ناراحتی پاک می‌کند.
درین گلشن نباشد شیشه را بار
ز رنگ گل بود پیمانه سرشار
هوش مصنوعی: در این باغ و گلستان، شیشه‌ای که پر از رنگ گل‌هاست، جایی ندارد. یعنی در این محیط زیبا و دلنشین، چیزی که نشانه محدودیت باشد، جا ندارد و همه چیز پر از زیبایی و شادی است.
گل از بس در شکفتن گشته گستاخ
دَرَد از خنده گل، پرده شاخ
هوش مصنوعی: گل به خاطر اینکه خیلی شکفته و زیبا شده، به حدی جسور شده که با خنده‌اش، پرده‌ی شاخ را می‌درد.
به خوشبویی، ستاند از شمامه
پیاز نرگسش منشورنامه
هوش مصنوعی: به خاطر عطر خوشش، از گل شمامه، پیاز نرگس به او نامه‌ای می‌فرستد.
چو سروش آورد در جلوه قامت
نماید بی‌نمک، شور قیامت
هوش مصنوعی: وقتی سروش در جلوه‌گری ظاهر می‌شود، زیبایی‌اش به حدی است که به نظر می‌رسد هیچ چیز نمی‌تواند با آن رقابت کند و هیجانی شگفت‌انگیز به وجود می‌آورد.
چمن را رنگ گل ریزد ز دیوار
چنان کز می بود پیمانه سرشار
هوش مصنوعی: چمن با رنگ گل پوشیده می‌شود، به‌گونه‌ای که دیوار مثل پیمانه‌ای پر از شراب به نظر می‌رسد.
نسیمی گر به این گلشن درآید
ز رنگ گل، به رنگ گل برآید
هوش مصنوعی: اگر نسیمی به این باغ بیاید، به خاطر زیبایی گل‌ها، رنگ و بوی آن‌ها را به خود می‌گیرد و رنگارنگ می‌شود.
بود پوشیده اینجا اشک بلبل
که گم شد گریه‌اش در خنده گل
هوش مصنوعی: در اینجا اشک‌های بلبل پنهان است، چون گریه‌اش در شادی گل گم شده است.
تراود حسن را عشق از بر و دوش
زند با اشک بلبل، خون گل جوش
هوش مصنوعی: عشق زیبایی را از دل و دوش خود نشان می‌دهد و با اشک بلبل، خون گل را به رقص درمی‌آورد.
سوی گلبن بری گر دست گستاخ
ترواد خون بلبل از رگ شاخ
هوش مصنوعی: اگر به سمت باغ گل بروی و دستت را بی‌پروا دراز کنی، خون بلبل از رگ‌های درخت خواهد ریخت.
بود از ابر، دست سایه در پیش
شود سیراب، نخل از سایه خویش
هوش مصنوعی: زمانی که ابرها بر سر زمین سایه می‌افکنند، نخل‌ها از همان سایه بهره‌مند می‌شوند و سیراب می‌شوند.
ز سبزی و تری شد آنچنان راغ
که هم دریا توانش خواند و هم باغ
هوش مصنوعی: به سبب سبزی و تازگی‌اش، به حدی بارور و سرسبز شد که هم دریا او را به خود جذب کرد و هم باغ.
نگاری بر ورق گر صورت خار
ز تاثیر هوا، گل آورد بار
هوش مصنوعی: اگر زیبایی بر روی کاغذ به تصویر کشیده شود، حتی اگر ظاهرش خاری باشد، تحت تأثیر هوا، می‌تواند گل به بار بیاورد.
نم باران درین صحرای پر نم
نشاند گرد، اما بر دل غم
هوش مصنوعی: باران نرم در این دشت پرآب، تنها غم را در دل باقی گذاشت.
زمین افتاده مست از نشاه تاک
چرا مخمور روید نرگس از خاک؟
هوش مصنوعی: زمین به حالت مستی افتاده و انگار نشئه‌ی تاک است، پس چرا نرگس از خاک این‌قدر گیج و مست به نظر می‌رسد؟
هوا آبی به روی کار آورد
که گل، صد رنگ از یک خار آورد
هوش مصنوعی: هوا آبی و دلپذیری به وجود آورد که گل، از یک خار رنگارنگ و زیبایی به نمایش گذاشت.
بهار اینجا برآورد از خزان گرد
چو داغ لاله، خون مرده، گل کرد
هوش مصنوعی: بهار در اینجا به دلیل گذشتن از فصل خزان، مانند داغی که بر گل لاله می‌نشیند، جان تازه‌ای به دنیا می‌بخشد و به زندگی مرده‌اش جانی دوباره می‌دهند.
ز خود رفته‌ست شاخ از گل دمیدن
بلی، بی‌هوشی آرد خون‌کشیدن
هوش مصنوعی: شاخ گل از خود بی‌خبر است و در حال دمیدن و به زندگی ادامه می‌دهد. این بی‌خبری ممکن است باعث شود که او در اثر درد و رنج دچار غفلت شود.
بود خضر آبیار این گلستان
درین گلشن شود صرف آب حیوان
هوش مصنوعی: در این گلستان، خضر که نگهدار آب و حیات است، باعث باروری و زنده ماندن این گل‌ها می‌شود. در اینجا، آب زندگی به معنای طراوت و شادابی گل‌ها به کار رفته است.
چنان مردم‌نشین شد صحن گلزار
که شد تا پشم نرگس مردمک‌دار
هوش مصنوعی: در باغ گل، آن‌قدر مردم جمع شد که حتی پشم‌های نرگس‌ها نیز تحت تأثیر قرار گرفت و به چشم‌هایی شبیه مردمک درآمد.
شده دست چنار از فیض باران
چو دست اهل همت گوهرافشان
هوش مصنوعی: دست‌های درخت چنار به خاطر برکاتی که از باران دریافت می‌کند، مانند دست‌های کسانی است که دارای اراده و تلاش هستند و از آن‌ها جواهرات باارزشی به وجود می‌آید.
بنای حسن این ملک استوارست
ملاحت، خانه‌زاد این دیارست
هوش مصنوعی: زیبایی و خوبی این سرزمین به خاطر جذابیت و دلنوازی است که در آن وجود دارد و این ویژگی به صورت طبیعی و ذاتی در افراد این منطقه دیده می‌شود.
بهشتش خوانده‌اند و نیست دل‌گیر
که دارد در جهان، آزرم کشمیر؟
هوش مصنوعی: بهشت نامیده‌اند آنجا را، اما چه غم‌انگیز است که در این دنیا، شرم و حیاء کشمیر وجود دارد؟
نسیمی چارفصل اینجا به کارست
که صید اولش فصل بهارست
هوش مصنوعی: در اینجا نسیمی وجود دارد که در تمام فصول سال تأثیرگذار است و آغاز آن به فصل بهار مربوط می‌شود.
ز تاثیر هوا، در خاک کشمیر
برآرد دسته گل، دسته تیر
هوش مصنوعی: به دلیل تأثیر و زیبایی هوای کشمیر، از زمین آن گل‌هایی فوق‌العاده و زیبا می‌روید، در حالی که این خاک می‌تواند تیرهایی نیز تولید کند، که به نوعی نشان‌دهنده‌ی قدرت و تاثیرگذاری آن زمین است.
عروس ملک ازو دایم در آرا
ز سبزی، وسمه ابروی دنیا
هوش مصنوعی: عروس ملک همیشه با زیبایی خود تزئین شده است و این زیبایی به مانند سبزی و وسمه‌ای است که ابروهای دنیا را به حد کمال می‌رساند.
چو سبزی و نمک بر خوان امکان
بود کشمیر بس، آرایش خوان
هوش مصنوعی: وقتی که سبزی و نمک بر سفره باشد، باید بدانیم که کشمیر نیز می‌تواند زیبا و دلنشین باشد.
هوای تر بود کشمیر را باب
زمرد را فزاید قیمت از آب
هوش مصنوعی: هوای مرطوب کشمیر باعث شده تا ارزش زمرد در این منطقه افزایش یابد.
ز مطرب، آسمانی پر ز ناهید
تمام سال او نوروز، یا عید
هوش مصنوعی: از آواز مطرب، آسمان پر از زیبایی و خوشبختی می‌شود، و در تمام طول سال مانند نوروز یا عید است.
نوای مطربان بالا گرفته
ره آواز بلبل را گرفته
هوش مصنوعی: صدای ساز و آواز نوازندگان به اوج خود رسیده و صدای بلبل را تحت تأثیر قرار داده است.
درین بستان‌سرای عشرت‌افزا
نوای مطربانم برده از جا
هوش مصنوعی: در این باغ پر از خوشی و شادی، صدای نوازندگان مرا به شدت تحت تأثیر قرار داده و از جای خودم برخاسته‌ام.
نهان چون نغمه‌ام در پرده ساز
مقامم را نیابی جز به آواز
هوش مصنوعی: آوای من پنهان است و چون نغمه‌ای در ساز، به همین خاطر نمی‌توانی مقام و جایگاه من را جز از طریق صدایم بشنوی.
در این کشور گروهی مِی پرستند
که از فیض هوا، بی باده مستند
هوش مصنوعی: در این سرزمین افرادی وجود دارند که به نوشیدن می‌پردازند و حتی بدون نوشیدن باده، تحت تأثیر نعمت‌های طبیعی سرمست و شاداب هستند.
لبالب غنچه‌اش از بخت فیروز
چو مینای می از حسن گلوسوز
هوش مصنوعی: غنچه‌اش پر از شادکامی و خوشبختی است، مانند که گویی پیمانه‌ای از شراب خوشبو و دل‌چسب از زیبایی گل.
گر افتد از کف ساقی پیاله
دواند ریشه در گِل همچو لاله
هوش مصنوعی: اگر ساقی یک پیاله را به زمین بیندازد، مانند لاله‌ای که در گل ریشه دارد، دوباره برمی‌خیزد و جان می‌گیرد.
به مینا، گر کند فیض هوا، کار
ببالد چون کدوی تازه بربار
هوش مصنوعی: اگر هوا به مینا نیکوُ خوش باشد، کار به شکلی رونق می‌گیرد که مانند کدوی تازه در فصل برداشت شکوفا می‌شود.
روان می‌شد به روی سبزه‌اش باد
سبک‌روحی به شبنم یاد می‌داد
هوش مصنوعی: نسیمی ملایم بر روی سبزه‌ها می‌وزید و به شبنم‌ها درس آرامش می‌آموخت.
بشارت ده به صیاد هوسناک
که تیر از سبزه اینجا کی خورد خاک؟
هوش مصنوعی: به صیاد عاشق و مشتاق بگو که تیرش از این سبزه به زمین نخواهد رسید.
صبا در بی‌خودی دستی برافشاند
پر بلبل به زیر برگ گل ماند
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی در حالت بی‌خودی، دستش را به سوی آسمان دراز کرد و پرنده بلبل در زیر برگ گل باقی ماند.
نسیم صبحدم افتان و خیزان
برد عطر گل از گلشن گریزان
هوش مصنوعی: در صبح زود، نسیمی ملایم و تند گل‌ها را از باغ به اطراف می‌برد.
ز بس جیب رطوبت داشت در چنگ
هوا چون آب می‌غلتید بر سنگ
هوش مصنوعی: به خاطر آنکه جیبش پر از رطوبت بود، وقتی در هوا بود، مانند آب بر روی سنگ‌ها سر می‌خورد.
که دارد فرقت کشمیر را تاب؟
درین شهر از هوا دل می‌خورد آب
هوش مصنوعی: کیست که تحمل جدایی کشمیر را داشته باشد؟ در این شهر، دل از رنج و غم هوا به درد آمده است.
هوایش ابر را سرمایه‌ای داد
که بخشش‌های بحرش رفت از یاد
هوش مصنوعی: هوا به ابر فرصت داد تا فراموش کند که بخشش‌های دریایش از کجا آمده است.
در آتش، تخمه شد بر روی نان سبز
نگردد چون زمین و آسمان سبز؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر در آتش، دانه‌ای بر روی نان بپاشد، آیا این دانه به رنگ سبز درنمی‌آید مانند رنگ زمین و آسمان؟ به طور کلی، این اشعار به تضاد و تفاوت‌ها میان عناصر طبیعی اشاره دارد و نشان‌دهنده‌ی محدودیت‌ها و عدم قابلیت تغییر برخی چیزهاست.

حاشیه ها

1398/11/10 17:02

سزد کشمیر را در جبوه ناز-----
نباشد شرم بطحا گر عنان گیر----
گلی شد قسمت محمود ازین باغ----
درست است