گنجور

شمارهٔ ۲۲ - صدای سروش برای ثناگستری چمن کشمیر

مرا این نغمه مالد دم به دم گوش
که بلبل در چمن عیب است خاموش
ز لب مهر خموشی زود برگیر
زبان را در پس دندان مکن پیر
چه خاموشی، چمن را گوش کر نیست
فغان عندلیبان بی‌اثر نیست
محیط جسم را نطق است گوهر
زبان بی سخن، برگی‌ست بی بر
ز دریای سخن، از یک صدف در
جهانی را توان کرد از گهر پر
سخن روح است و پیکر جوهر جان
سخن را هست منت بر سر جان
کسی را بر سخن انگشت رد نیست
سخن از ملک جان است، از جسد نیست
سخن سازد جوان چرخ کهن را
چه منت‌هاست بر گردون سخن را
سخن منسوخ بودی گر در ایام
نبردی هیچ‌کس را، هیچ‌کس نام
سخن را گر قضا از عرصه رُفتی
به عالم، کس چه گفتی یا شنفتی
زبانی کز سخن بیکار باشد
زبان صورت دیوار باشد
سخن اصل وجود کاینات است
سخن پیرایه ذات و صفات است
ز بس طبعم به فکر گلشن افتاد
سخن با غنچه در یک پیرهن زاد
حدیث گل چنان افسانه‌ام شد
که بلبل آمد و پروانه‌ام شد
به قمری گفتم از سرو آنقدر من
که طوق از منتم سودش به گردن
ثناگستر نباشم چون چمن را؟
کند حرف چمن، رنگین سخن را
زبانم حرف گل چون کرد آغاز
به جای گوش، گل را شد دهن باز
حکایت آنقدر گفتم ز بستان
که اعضایم شد اجزای گلستان
به باغ فکر ازین گلشن ستایی
کفی دارم ز گل چیدن حنایی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا این نغمه مالد دم به دم گوش
که بلبل در چمن عیب است خاموش
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من هر لحظه با صدای این آهنگ در گوشم آشنا می‌شوم و به این ترتیب نمی‌توانم خودم را از صدای بلبل که در چمن خاموش است، دور نگه‌دارم. به نوعی اشاره به این دارد که همیشه باید به صدای زیبای بلبل توجه داشته باشم و نمی‌توانم سکوت او را نادیده بگیرم.
ز لب مهر خموشی زود برگیر
زبان را در پس دندان مکن پیر
هوش مصنوعی: از لب مهر سکوت را به سرعت بردار و زبانت را پشت دندان‌هایت پنهان نکن.
چه خاموشی، چمن را گوش کر نیست
فغان عندلیبان بی‌اثر نیست
هوش مصنوعی: در فضای چمن، سکوت و آرامش حاکم است و صدای ناله و فریاد بلبل‌ها هیچ تاثیری ندارد.
محیط جسم را نطق است گوهر
زبان بی سخن، برگی‌ست بی بر
هوش مصنوعی: این جمله به ما می‌گوید که وجود جسم، مشابه به وجود یک زبان است، اما اگر زبان سخن نگوید، مانند یک برگ بدون میوه می‌ماند. در واقع، جسم و زبان به نوعی با هم مرتبط‌اند، ولی اگر زبان کارکردش را نکند، خالی و بی‌فایده خواهد بود.
ز دریای سخن، از یک صدف در
جهانی را توان کرد از گهر پر
هوش مصنوعی: از عمق دریا می‌توان با یک صدف، جهانی را از گوهرهای ارزشمند پر کرد.
سخن روح است و پیکر جوهر جان
سخن را هست منت بر سر جان
هوش مصنوعی: سخن مانند روحی است که به جان انسان زندگی می‌بخشد و گوهر و معنای عمیق آن در وجود هر فردی وجود دارد. این کلام به نوعی نیکی و لطافتی است که بر زندگی انسان تاثیر می‌گذارد.
کسی را بر سخن انگشت رد نیست
سخن از ملک جان است، از جسد نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند بر حرف کسی اشکالی وارد کند، چرا که آن سخن مربوط به روح و ذات انسان است و نه به جسم او.
سخن سازد جوان چرخ کهن را
چه منت‌هاست بر گردون سخن را
هوش مصنوعی: جوان با گفتار خود چرخ قدیمی را به حرکت در می‌آورد، پس چه نیازی به شکایت و گلایه از گردونِ زمان است؟
سخن منسوخ بودی گر در ایام
نبردی هیچ‌کس را، هیچ‌کس نام
هوش مصنوعی: اگر در زمان جنگ هیچ‌کس را نمی‌کشتند، سخن من تاثیرش را از دست می‌داد و بی‌معنا می‌شد.
سخن را گر قضا از عرصه رُفتی
به عالم، کس چه گفتی یا شنفتی
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت اجازه ندهد که تو سخنی را بگویی یا بشنوی، هیچ کس در دنیا چه گفته یا چه شنیده است؟
زبانی کز سخن بیکار باشد
زبان صورت دیوار باشد
هوش مصنوعی: اگر زبانی که صحبت نمی‌کند و در سکوت است، هیچ فایده‌ای ندارد و مانند دیواری می‌ماند که فقط وجود دارد اما کاربردی ندارد.
سخن اصل وجود کاینات است
سخن پیرایه ذات و صفات است
هوش مصنوعی: سخن پایه و اساس وجود همه چیز در جهان است و ویژگی‌ها و صفات آن را شکل می‌دهد.
ز بس طبعم به فکر گلشن افتاد
سخن با غنچه در یک پیرهن زاد
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه ذوق و تمایل زیادی به باغ و گل و گیاه دارم، همیشه دلم می‌خواهد درباره‌ی زیبایی‌ها و لطافت‌های گل‌ها صحبت کنم، انگار که هم‌چون غنچه‌ای در کنار آن‌ها به دنیا آمده‌ام.
حدیث گل چنان افسانه‌ام شد
که بلبل آمد و پروانه‌ام شد
هوش مصنوعی: داستان گل برایم آن‌قدر جذاب و شگفت‌انگیز شد که مانند بلبل عاشق آن شدم و دل‌باخته‌اش گشتم.
به قمری گفتم از سرو آنقدر من
که طوق از منتم سودش به گردن
هوش مصنوعی: به یک قمر گفتم که از قد و قامت سرو بسیار بلند و زیبایی من چه سودی دارد وقتی که رنگین‌کمانی از زینت و تزیینات به گردنم افتاده است.
ثناگستر نباشم چون چمن را؟
کند حرف چمن، رنگین سخن را
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم به ستایش چمن بپردازم در حالی که خود چمن است؟ چمن سخنانش را با زیبایی و رنگینی بیان می‌کند.
زبانم حرف گل چون کرد آغاز
به جای گوش، گل را شد دهن باز
هوش مصنوعی: زمانی که زبانم شروع به صحبت کردن درباره گل می‌کند، به جای گوش دادن، خود گل صحبت‌هایش را بیان می‌کند.
حکایت آنقدر گفتم ز بستان
که اعضایم شد اجزای گلستان
هوش مصنوعی: داستانی که از باغ و گل‌ها تعریف کردم، به حدی زیاد بود که وجودم به اجزای گلستان تبدیل شد.
به باغ فکر ازین گلشن ستایی
کفی دارم ز گل چیدن حنایی
هوش مصنوعی: در باغ اندیشه‌ام، از این باغ زیبا خوشحالم؛ چرا که از چیدن گل، حس خوبی دارم.