گنجور

شمارهٔ ۱۹ - تعریف باغ بیگم‌آباد

چو آمد سوی باغ بیگم‌آباد
صبا در رعشه جاوید افتاد
ز بس دهشت، درین پاکیزه گلشن
نگیرد یاسمن را خار، دامن
گل آن باغ را از بس حیا بود
نگاه نرگسش بر پشت پا بود
برون ناید ز کاخ از شرمساری
نسازد غنچه را تا گل عماری
نچیند باغبان اینجا گل از بار
که یاد چیدن گل، بردش از کار
نباشد جز گل شب‌بو درین باغ
نسیم صبحدم گو داغ شو، داغ
چه رنگ است ارغوان این چمن را
که رنگین می‌کند حرفش سخن را
صبا را سنبلش کی می‌دهد باج
پریشانی ز دل‌ها کرده تاراج
به دامن سایه خود چیده از خاک
حلال لاله بادا دامن پاک
عذار سبزه این باغ خرم
عرق‌ناک است روز و شب ز شبنم
ز بس درس ادب گوید ادیبش
بود در پرده صوت عندلیبش
چه حرف غنچه می‌کردم زبانزد
زبانم دامن دل بر میان زد
به گرد این چمن، بی منت خار
تماشایی ز مژگان کرده دیوار
درین بستان‌سرا از سرو و شمشاد
ز هر جانب عیان صد محشرآباد
ز بس گیسوی سروش بود پرتاب
به گردن قمریان را طوق شد آب
ز سروش سایه کی می‌ریخت بر خاک؟
قیامت قامتش می‌بیخت بر خاک

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو آمد سوی باغ بیگم‌آباد
صبا در رعشه جاوید افتاد
هوش مصنوعی: وقتی که نسیم به باغ بیگم‌آباد رسید، به شدت لرزید و در حالت خوشحالی و شگفتی قرار گرفت.
ز بس دهشت، درین پاکیزه گلشن
نگیرد یاسمن را خار، دامن
هوش مصنوعی: به خاطر ترس و وحشتی که در این باغ زیبا وجود دارد، گل یاسمن نمی‌تواند خارها را به خود جزب کند و از آن آسیب ببیند.
گل آن باغ را از بس حیا بود
نگاه نرگسش بر پشت پا بود
هوش مصنوعی: گل آن باغ به دلیل حیا و شرم خود، نگاه نرگسش را به زمین و پشت پاهایش دوخته بود.
برون ناید ز کاخ از شرمساری
نسازد غنچه را تا گل عماری
هوش مصنوعی: غنچه نمی‌تواند از کاخ بیرون بیاید چون از شرم نمی‌خواهد خود را نشان دهد تا زمانی که به گل تبدیل شود.
نچیند باغبان اینجا گل از بار
که یاد چیدن گل، بردش از کار
هوش مصنوعی: باغبان در اینجا گلی نمی‌چیند، زیرا یاد چیدن گل ممکن است او را از وظیفه‌اش بازدارد و دلش را به سوی تفکر در مورد گل‌ها پرت کند.
نباشد جز گل شب‌بو درین باغ
نسیم صبحدم گو داغ شو، داغ
هوش مصنوعی: در این باغ، فقط گل شب‌بو وجود ندارد، بلکه نسیم صبح هم می‌وزد و دل‌خوشی و شوقی به همراه دارد.
چه رنگ است ارغوان این چمن را
که رنگین می‌کند حرفش سخن را
هوش مصنوعی: این چمن چه رنگ زیبایی دارد که با حرفش، سخن را نیز رنگین و دل‌نواز می‌کند.
صبا را سنبلش کی می‌دهد باج
پریشانی ز دل‌ها کرده تاراج
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی به کی اجازه می‌دهد تا احساسات آشفته و دل‌های درهم‌ریخته را به سرقت ببرد و از آن‌ها بهره‌برداری کند؟
به دامن سایه خود چیده از خاک
حلال لاله بادا دامن پاک
هوش مصنوعی: در دامن سایه‌ام از گل‌های حلال و زیبا پر کرده‌ام، باشد که دامنم همیشه پاک و پاکیزه بماند.
عذار سبزه این باغ خرم
عرق‌ناک است روز و شب ز شبنم
هوش مصنوعی: صورت زیبای سبزه‌های این باغ شاداب، همیشه با قطرات شبنم مرطوب و درخشان است.
ز بس درس ادب گوید ادیبش
بود در پرده صوت عندلیبش
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه ادیب به خوبی از آداب سخن می‌گوید، صدای مرغ خوش‌خوانش هم در خفا و بر پرده مخفی شده است.
چه حرف غنچه می‌کردم زبانزد
زبانم دامن دل بر میان زد
هوش مصنوعی: من چه صحبت‌هایی از دل و احساسات خود می‌کردم که زبانم به میان می‌آورد، اما دلم چنان آشفتگی داشت که نمی‌توانستم آن‌ها را به خوبی بیان کنم.
به گرد این چمن، بی منت خار
تماشایی ز مژگان کرده دیوار
هوش مصنوعی: این بیرون چمن، دیواری از اشک‌های مژگان به دور خود کشیده است، بدون هیچ توقعی و با زیبایی قابل توجهی مانند خارها.
درین بستان‌سرا از سرو و شمشاد
ز هر جانب عیان صد محشرآباد
هوش مصنوعی: در این باغ که پر از درختان سرو و شمشاد است، از هر طرف خوشبختی و شادابی به وضوح دیده می‌شود.
ز بس گیسوی سروش بود پرتاب
به گردن قمریان را طوق شد آب
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت صدای سروش، موهایش مانند طوقی بر گردن قمریان (نوعی پرنده) قرار گرفت و آنها را تحت تأثیر قرار داد.
ز سروش سایه کی می‌ریخت بر خاک؟
قیامت قامتش می‌بیخت بر خاک
هوش مصنوعی: سایه‌ای از فرشتگان بر زمین نمی‌افتاد، مگر اینکه در روز قیامت، قامت آن‌ها بر خاک حاضر می‌شد.