گنجور

شمارهٔ ۸

خوشدل کند خیال تو هجران‌کشیده را
آتش گل است دیده گلشن‌ندیده را
تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز
در شیشه واگذار می نارسیده را
تسلیم شو که اجر شهادت نمی‌دهند
در کوی عشق کشته در خون تپیده را
بازآ که در فراق رخت نقش روز و شب
خال سفید و آب سیاه است دیده را
ذوق طرب کجا دل غمگین من کجا
لذت ز باده نیست لب خون مکیده را
بی‌درد گو بنال که سیماب اگر شود
خوبان نمی‌برند دل آرمیده را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوشدل کند خیال تو هجران‌کشیده را
آتش گل است دیده گلشن‌ندیده را
هوش مصنوعی: ت فکر تو دل شاد می‌کند، هرچند دوری تو سخت است. چشمی که گل‌ها را ندیده، به آتش گل دچار است.
تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز
در شیشه واگذار می نارسیده را
هوش مصنوعی: تا زمانی که غم و خون دل نریخته‌ای، آن را در دل خود نگه‌دار و به بیرون نریز. احساسات و دردهای عمیق خود را در دل محفوظ نگه‌دار و به دیگران نشان نده.
تسلیم شو که اجر شهادت نمی‌دهند
در کوی عشق کشته در خون تپیده را
هوش مصنوعی: تسلیم باش، زیرا در راه عشق، به کسی که در خون خود غرق شده، پاداش شهادت نمی‌دهند.
بازآ که در فراق رخت نقش روز و شب
خال سفید و آب سیاه است دیده را
هوش مصنوعی: برگرد و بیا، زیرا در دوری تو، روز و شب برای چشم من به شکل لکه‌های سفید و آب سیاه نمایان شده‌اند.
ذوق طرب کجا دل غمگین من کجا
لذت ز باده نیست لب خون مکیده را
هوش مصنوعی: هیچ نشانی از شادی در دل غمگین من نیست، لذت ناشی از شراب برای من که لب‌هایم از خونی آغشته‌اند، بی‌معناست.
بی‌درد گو بنال که سیماب اگر شود
خوبان نمی‌برند دل آرمیده را
هوش مصنوعی: بدون درد می‌توان ناله کرد، اما اگر عطر و زیبایی به وجود آید، محبوبان نمی‌توانند دلی را که آرام است، بربایند.