شمارهٔ ۶۵
گذشت فصل گل و رغبت چمن باقیست
وداع کرد شراب و خمار من باقیست
برای جیب دریدن عزیز دارم دست
اگرچه پیرهنم پاره شد کفن باقیست
ترا گمان که سخن شد تمام و نشنیدی
سخن نمیشنوی ورنه صد سخن باقیست
کفایت است دلیل بقای ناز و نیاز
فسانهای که ز شیرین و کوهکن باقیست
شکست جام و حریفان شدند و مرد چراغ
ز سادگی دل من خوش که انجمن باقیست
اگر روی به سفر غربت است و غم قدسی
وگر سفر نکنی محنت وطن باقیست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: امیرحسین موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گذشت فصل گل و رغبت چمن باقیست
وداع کرد شراب و خمار من باقیست
هوش مصنوعی: فصل گلها تمام شده و تنها اشتیاق به چمن مانده است. اما من هنوز از شراب و حال و هوای مستی وداع نکردهام.
برای جیب دریدن عزیز دارم دست
اگرچه پیرهنم پاره شد کفن باقیست
هوش مصنوعی: اگرچه پیراهنم پاره شده، ولی برای به دست آوردن چیزی که در جیب دارم، هنوز دست به کار هستم؛ چون در نهایت، زندگی من ادامه دارد و هنوز امید دارم.
ترا گمان که سخن شد تمام و نشنیدی
سخن نمیشنوی ورنه صد سخن باقیست
هوش مصنوعی: شما فکر میکنید که صحبتها به پایان رسیده و دیگر چیزی نمیشنوید، اما اگر واقعاً گوش بدهید، هنوز حرفهای زیادی باقی مانده است.
کفایت است دلیل بقای ناز و نیاز
فسانهای که ز شیرین و کوهکن باقیست
هوش مصنوعی: کافی است که درک کنیم دلیل ادامهدار بودن عشق و طلب، داستانی است که از زیبایی و قدرتی بزرگ نشأت میگیرد که در دل یک شکوفه و کوه وجود دارد.
شکست جام و حریفان شدند و مرد چراغ
ز سادگی دل من خوش که انجمن باقیست
هوش مصنوعی: جام شکست و رقبایم مغلوب شدند، اما من که سادگیام را دارم، خوشحالم که هنوز جمع و معزهام باقی است.
اگر روی به سفر غربت است و غم قدسی
وگر سفر نکنی محنت وطن باقیست
هوش مصنوعی: اگر به سفر دور بروی و دلت هنوز با غمهای مقدس پر باشد، یا اگر سفر نکنی، درد و رنج وطن به قوت خود باقی است.