گنجور

شمارهٔ ۶۲

دلی که عشق نکردش چو لاله داغ کجاست
خبر دهید که فانوس بی‌چراغ کجاست
به دیده خون ز دلم دیردیر می‌آید
کسی که زود کند باده در ایاغ کجاست
هزار داغ به دل دارم و نمی‌دانم
ز بی‌خودی که مرا دل کجا و داغ کجاست
نظاره گل و فریاد عندلیب خوش است
دلم گرفته ز مجلس، بهار و باغ کجاست
نسیم عافیت از ملک ما نمی‌خیزد
به کشوری که غمت ره برد، فراغ کجاست
طریق عشق تو بی خون دیده نتوان رفت
چو روز من شده تاریک ره چراغ کجاست
به کوی تیره‌دلان جا نکرده‌ام قدسی
درین چمن که منم آشیان زاغ کجاست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی که عشق نکردش چو لاله داغ کجاست
خبر دهید که فانوس بی‌چراغ کجاست
هوش مصنوعی: دلی که عشق را تجربه نکرده است، مانند لاله‌ای است که داغ و سوخته است. لطفاً خبر دهید که چراغی که بی‌نور است، کجاست؟
به دیده خون ز دلم دیردیر می‌آید
کسی که زود کند باده در ایاغ کجاست
هوش مصنوعی: به چشمانم اشک می‌آید و در دل غم دارم، کسی که زودتر از من شراب را می‌نوشد، او کجاست؟
هزار داغ به دل دارم و نمی‌دانم
ز بی‌خودی که مرا دل کجا و داغ کجاست
هوش مصنوعی: من هزار درد و رنج را در قلبم حس می‌کنم، اما نمی‌دانم از چه چیزی است. آیا این احساسات به خاطر بی‌خود شدن من است که نمی‌دانم دل من کجاست و این داغ‌ها چه جایی دارند؟
نظاره گل و فریاد عندلیب خوش است
دلم گرفته ز مجلس، بهار و باغ کجاست
هوش مصنوعی: دیدن گل و صدای خوش آواز بلبل بسیار لذت‌بخش است، اما من از حال و هوای جمع و جامعه گرفته‌ام و احساس می‌کنم بهار و زیبایی‌های باغ کجاست.
نسیم عافیت از ملک ما نمی‌خیزد
به کشوری که غمت ره برد، فراغ کجاست
هوش مصنوعی: نسیم آرامش و راحتی از سرزمین ما برنمی‌خیزد؛ در کشوری که غم ما را به سوی خود می‌برد، چطور می‌توانیم به آسایش دست یابیم؟
طریق عشق تو بی خون دیده نتوان رفت
چو روز من شده تاریک ره چراغ کجاست
هوش مصنوعی: برای پیمودن راه عشق تو، بدون اشک و رنج نمی‌توان پیش رفت. حالا که روز من تیره و تار شده، نمی‌دانم روشنایی و راه درست کجاست.
به کوی تیره‌دلان جا نکرده‌ام قدسی
درین چمن که منم آشیان زاغ کجاست
هوش مصنوعی: من در میان کسانی که دل‌های تیره دارند، جایی ندارم و معلوم نیست که چه جایگاهی در این باغ دارم، چون من همانند زاغی هستم که جایش مشخص نیست.