گنجور

شمارهٔ ۵۹

شد بهار از توبه‌کردن بایدم اکنون گذشت
می‌رسد گل چون توان از باده گلگون گذشت؟
من که شمع محفل قربم سراپا سوختم
حال بیرون‌ماندگان بزم، یا رب چون گذشت؟
خواستم بر یاد بالای تو چشمی تر کنم
تا نظر کردم ز سر یک نیزه بالا خون گذشت
بر دل ریشم نمی‌دانم که ناخن می‌زند
اینقدر دانم که خون دیده از جیحون گذشت
جور دشمن شد فراموش از نفاق دوستان
کین یاران با من از بدمهری گردون گذشت
گریه بر تنهایی خود نیست قدسی را به دشت
می‌خورد افسوس ایامی که بر مجنون گذشت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد بهار از توبه‌کردن بایدم اکنون گذشت
می‌رسد گل چون توان از باده گلگون گذشت؟
هوش مصنوعی: بهار با توبه و بازگشت به خوبی‌ها فرا رسیده است. اکنون که این تغییر و تحول به وجود آمده، آیا می‌توان از زیبایی و لذت‌های گلی که به گلهای رنگین نزدیک می‌شود، دوری جست؟
من که شمع محفل قربم سراپا سوختم
حال بیرون‌ماندگان بزم، یا رب چون گذشت؟
هوش مصنوعی: من که همچون شمعی در جمع دوستانم سوختم و از بین رفته‌ام، حالا ای خداوند، چه بر سر کسانی که در این بزم باقی مانده‌اند، خواهد آمد؟
خواستم بر یاد بالای تو چشمی تر کنم
تا نظر کردم ز سر یک نیزه بالا خون گذشت
هوش مصنوعی: خواستم به یاد تو، چشمی پر از اشک کنم، اما وقتی نگاه کردم، دیدم که از نوک نیزه، خون جاری شده است.
بر دل ریشم نمی‌دانم که ناخن می‌زند
اینقدر دانم که خون دیده از جیحون گذشت
هوش مصنوعی: دل شکسته‌ام نمی‌دانم چه چیزی باعث این درد می‌شود، اما می‌دانم که خون اشک‌هایم از جیحون جاری شده است.
جور دشمن شد فراموش از نفاق دوستان
کین یاران با من از بدمهری گردون گذشت
هوش مصنوعی: آزار و دشمنی از طرف مخالفان فراموش شده است، چون نیرنگ و نفاق دوستان خود را فراموش کرده‌ام. این یاران با من هستند، اما به خاطر بی‌مهری‌های روزگار، از کنارم گذشته‌اند.
گریه بر تنهایی خود نیست قدسی را به دشت
می‌خورد افسوس ایامی که بر مجنون گذشت
هوش مصنوعی: گریه به خاطر تنهایی خود نیست، بلکه مانند موجودی مقدس، در دشت سرگردان و غمگین است. ای کاش به روزهای گذشته که بر دیوانه (مجنون) گذشت، می‌توانستیم برگردیم و افسوس نخوریم.