گنجور

شمارهٔ ۵۲

شب شود روز از خیال عارض جانان ما
شمع گو منت منه بر کلبه احزان ما
بر لب استغفار و در دل نقش روی و زلف یار
بت درون پیرهن می‌پرورد ایمان ما
دست ما تا با گریبان پاره‌کردن کرده خو
تار و پود پیرهن بر تن بود زندان ما
گلشن ما جای عشرت نیست ای بلبل برو
جز دل پرخون گلی نشکفته در بستان ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب شود روز از خیال عارض جانان ما
شمع گو منت منه بر کلبه احزان ما
هوش مصنوعی: شب به خاطر خیال چهره محبوب ما روشن می‌شود. ای شمع، نگران نباش که در خانه غمگین ما قرار داری.
بر لب استغفار و در دل نقش روی و زلف یار
بت درون پیرهن می‌پرورد ایمان ما
هوش مصنوعی: برداشتی از این بیت می‌تواند چنین باشد که در زبان و گفتار، دعا و استغفار وجود دارد، اما در دل و قلب، تصویر و زیبایی یار به وضوح نقش بسته است. این احساس و تصویر عمیق درونی به گونه‌ای است که باور و ایمان ما را تغذیه می‌کند و در آن‌جا، زیبایی عشق جایگاهی ویژه دارد.
دست ما تا با گریبان پاره‌کردن کرده خو
تار و پود پیرهن بر تن بود زندان ما
هوش مصنوعی: دست ما تا زمانی که به لباس خود آسیب زدیم و آن را پاره کردیم، در واقع خودمان را در بند نگه داشتیم.
گلشن ما جای عشرت نیست ای بلبل برو
جز دل پرخون گلی نشکفته در بستان ما
هوش مصنوعی: گلشن ما مکان شادی و خوشی نیست، ای بلبل! برو، چرا که در میان این باغ، جز دل پر از غم و گلی نرسیده، چیزی نمی‌بینی.