گنجور

شمارهٔ ۳۹

پرهیز ده ز هجر گرفتار خویش را
بنگر شکسته‌رنگی بیمار خویش را
بهر ذخیره شب هجر تو روز وصل
کم کرد دیده گریه بسیار خویش را
بیداد دوست چون ستم چرخ عام نیست
دانسته‌ام غرور ستمکار خویش را
جز شغل دوستی نبود کار دیگرم
شکر خدا که یافته‌ام کار خویش را
قدسی هوای باغ و لب جو چه می‌کنی
دریاب فیض سایه دیوار خویش را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پرهیز ده ز هجر گرفتار خویش را
بنگر شکسته‌رنگی بیمار خویش را
هوش مصنوعی: از دوری و ترک کردن خود بپرهیز و به وضعیت افسرده و ضعیف خود توجه کن.
بهر ذخیره شب هجر تو روز وصل
کم کرد دیده گریه بسیار خویش را
هوش مصنوعی: به خاطر دوری‌ام از تو در شب‌های غم‌انگیز، روزهایی که با هم بودیم را با کمتر کردن اشک‌هایم سپری کردم.
بیداد دوست چون ستم چرخ عام نیست
دانسته‌ام غرور ستمکار خویش را
هوش مصنوعی: ظلم و ستمی که از سوی دوست به من می‌رسد، همچون ستمی است که زندگی بر من روا می‌دارد و این را به خوبی می‌دانم که من نیز به غرور و خودخواهی‌ام دچار هستم.
جز شغل دوستی نبود کار دیگرم
شکر خدا که یافته‌ام کار خویش را
هوش مصنوعی: تنها کاری که برای من باقی مانده، دوستی است و شکر خدا که من سرانجام کار خود را یافته‌ام.
قدسی هوای باغ و لب جو چه می‌کنی
دریاب فیض سایه دیوار خویش را
هوش مصنوعی: فضای باغ و کنار جوی خیلی زیبا و معنوی است. چرا از نعمت سایه دیوار خود بهره‌برداری نمی‌کنی؟