شمارهٔ ۳۴
منم که داغ دلم دشمن است مرهم را
نمیدهم به شب قدر روز ماتم را
خدنگ یار مگر چاک سینهام بگشود؟
که سوخت شعله طوفان عشق عالم را
به گلشنی که نسیم دلم گذشته بر آن
ز خون دل نتوان فرق کرد شبنم را
مریض عشقم و خون جگر چنان نوشم
که العطش ز جگر خیزد آب زمزم را
به کیش برهمن از دین خبر نداری اگر
به پیش بت نبری سجده دمادم را
ز بس که دل به تو مشغول بود قدسی را
گذشت عمر و ندانست شادی و غم را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: امیرحسین موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم که داغ دلم دشمن است مرهم را
نمیدهم به شب قدر روز ماتم را
هوش مصنوعی: من کسی هستم که درد دل من دشمن من است و اجازه نمیدهم دیگران به من کمک کنند، حتی در زمانهای سخت و شبهای غم.
خدنگ یار مگر چاک سینهام بگشود؟
که سوخت شعله طوفان عشق عالم را
هوش مصنوعی: آیا تیر عشق یار نتوانست دلbroken مرا به درد آورد؟ که شعلههای عشق، همهجا را سوزاندهاند.
به گلشنی که نسیم دلم گذشته بر آن
ز خون دل نتوان فرق کرد شبنم را
هوش مصنوعی: در باغی که نسیم دل من از آن عبور کرده، نمیتوان شبنم را از خون دل تشخیص داد.
مریض عشقم و خون جگر چنان نوشم
که العطش ز جگر خیزد آب زمزم را
هوش مصنوعی: من به شدت عاشق هستم و دردی که در دل دارم به قدری است که تشنگیام از آن به قدری زیاد میشود که حتی آب زمزم هم نمیتواند آن را برطرف کند.
به کیش برهمن از دین خبر نداری اگر
به پیش بت نبری سجده دمادم را
هوش مصنوعی: اگر به آیین برهمنی (هندوان) باور نداری و از دین آنها آگاهی نداری، پس چرا همیشه در برابر بتها سجده میکنی؟
ز بس که دل به تو مشغول بود قدسی را
گذشت عمر و ندانست شادی و غم را
هوش مصنوعی: به دلیل علاقه و توجه زیادی که به تو داشتم، عمری گذشت و حتی متوجه نشدم که در این مدت چه شادیهایی و چه غمهایی را تجربه کردم.