گنجور

شمارهٔ ۳۲

برای سوختن یک شعله کافی نیست داغم را
صد آتشخانه باید تا کند روشن چراغم را
بهارم خرمی از تازه‌رویی‌های او دارد
وگرنه غنچه‌ای دارد به دل سامان باغم را
نیم گم‌گشته شوق چراغ و آرزوی گل
چرا از بلبل و پروانه می‌جویی سراغم را
ز چشمم چند جوشد خون دل چون باده ای ساقی
به رغم دیده پرخون بیا پر کن ایاغم را
پریشان شد دماغم ای نسیم صبحدم برخیز
ز بوی سنبل زلفش معطر کن دماغم را
دلم را طاقت محرومی غم کی بود قدسی؟
فراق صحبت پروانه می‌سوزد چراغم را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برای سوختن یک شعله کافی نیست داغم را
صد آتشخانه باید تا کند روشن چراغم را
هوش مصنوعی: برای روشن کردن یک چراغ، تنها یک شعله کافی نیست. من برای اینکه بتوانم خودم را به طور کامل بروز کنم و داشته‌هایم را نشان دهم، به صد آتش و انرژی احتیاج دارم.
بهارم خرمی از تازه‌رویی‌های او دارد
وگرنه غنچه‌ای دارد به دل سامان باغم را
هوش مصنوعی: بهار من از زیبایی‌های او سرشار است، و اگر نه، دلم در دل باغ، تنها یک غنچه دارد.
نیم گم‌گشته شوق چراغ و آرزوی گل
چرا از بلبل و پروانه می‌جویی سراغم را
هوش مصنوعی: نیمی از شوق و آرزوی زیبایی را گم کرده‌ام، چرا از بلبل و پروانه سراغ من را می‌گیری؟
ز چشمم چند جوشد خون دل چون باده ای ساقی
به رغم دیده پرخون بیا پر کن ایاغم را
هوش مصنوعی: از چشمانم چندین قطره خون دل می‌جوشد، مانند شرابی که ساقی به رغم چشم‌های پر از اشکم، بیا و جامم را پر کن.
پریشان شد دماغم ای نسیم صبحدم برخیز
ز بوی سنبل زلفش معطر کن دماغم را
هوش مصنوعی: با وزیدن نسیم صبحگاهی، حال و هوای من به هم ریخته است. از عطر گل سنبل و زیبایی زلف او، می‌خواهم که مرا معطر و خوشبو کنی.
دلم را طاقت محرومی غم کی بود قدسی؟
فراق صحبت پروانه می‌سوزد چراغم را
هوش مصنوعی: دل من طاقت تحمل غم و فراق را ندارد، ای قدسی! دوری از صحبت و همراهی تو، همچون آتش، چراغ وجودم را می‌سوزاند.